با چند نفس عمیق سعی کنید ذهنتون رو از افکارتون خالی کنین.

تصور کنید در یک باغ زیبا و آرام نشستید. گوشه‌ای که فضای آرامش و تأملی به شما می‌بخشه. در شب تاریک درخشش ستاره‌های پراکنده در آسمون پس زمینه سیاه شب رو نورانی می‌کنه. جیرجیرک‌ها با صدای آرامشبخششون موسیقی شب رو اجرا می‌کنن و سمفونی زندگی شبانه رو ایجاد می‌کنن.

هوا خنک و آرامه و می‌تونید سردی اون رو در نفس‌هاتون احساس کنین.

یک باد ملایم شروع به وزیدن می‌کنه و باعث می‌شه خنکی هوا روی پوستتون بیشتر محسوس بشه.

حالا قطره‌های کوچک بارون شروع به فرود آمدن از آسمون می‌کنن و به زمین برخورد می‌کنن. این قطره‌ها روی پوستتون می‌چکن و شما از این تماس نرم و لطیف لذت می‌برید.

کم کم بارون تبدیل به تگرگ می‌شه و شما به زیرشیروانی ای که در مقابل درب خونه‌تون هست پناه می‌برید و فرود اومدن دانه‌های تگرگ روازآسمون تماشا می‌کنین، با دیدن هر دونه تگرگ که به زمین میفته و صدای لذت‌بخشی رو ایجاد می‌کنه ، در آرامش غرق می‌شید.

رفته رفته سرمای بیشتری احساس می‌کنین و تصمیم می‌گیرین به داخل خونه برگردین. همین که وارد خونه میشید، گرمای دلپذیری رو احساس می‌کنین این گرما سرمایی که در صورتتون احساس می‌کنین رو برطرف می‌کنه.

 روی صندلی همیشگیتون می‌نشینید و به جستجوی کتاب مورد علاقه‌تون می‌پردازین.

با دستانی که هنوز از خنکی بیرون همچنان سردن، کتابتون رو باز می‌کنین. با هر صفحه از کتاب که برمی‌گردونید، بازتاب گرمی اتاق رو دریافت می‌کنید.

پس از خواندن چند صفحه از کتاب، چشمانتون رو می‌بندین و در این سکوت بی نظیر غرق در رویاهاتون میشید.