در این اپیزود، علی دلشاد و امیر قنبری راجع به معنی زندگی بر اساس ارزش ها صحبت میکنند. ما سعی میکنیم مسائلی رو مورد بحث قرار بدیم که در نظام آموزشی به شکل درست آموزش داده نشدن و ما روزمره باهاشون در ارتباط هستیم. علی دلشاد: خب ما در اپیزود قبلی راجع به ارزشها صحبت کردیم و یک سری مثال زدیم که ارزش ها چه چیزیهای هستند و چه چیزیهای نیستند، توی این اپیزود بیشتر می خواهیم راجع به معنی زندگی صحبت کنیم و بگیم چه ارتباطی بین ارزش ها و معنای زندگی وجود داره. امیرقنبری: خب بله، همونطور که گفتی ما جلسه پیش در مورد مبحث ارزش ها و تعاریفشون حرف زدیم.این که چطوری بتونیم از ارزشها به عنوان نظامی که معنای زندگی ما رو شکل میده استفاده کنیم، احتمالاً این مبحث امروز ماست. وقتی از معنای زندگی حرف میزنیم در مورد چیزی حرف میزنیم که احساس می کنیم به خاطرش زندهایم،دارم زندگی می کنیم و به خاطرش کل زندگیم رو طراحی می کنم و می کنیم که زندگی مون به این سمت و سو بره. معنای زندگی اینه که سیستم انگیزشی شما رو در زندگی همیشه بیدار نگه می داره و هر زمان که هستی و هر زمانی که در لحظه داری زندگی می کنی. وقتی به معنای زندگی خودت نگاه می کنی میبینی که هیچ مانعی نمیتونه تورو از این مسیر که الان درش هستی بگردونه. اینجا صحبت من باز هم پرداختن به مفاهیم مادی مثل پول و شغل و مسکن و پوشاک و مثلاً سلسله مراتب تحصیلی و این حرفا نیست. بلکه چیزهای بزرگتر از ایناست چیزایی که تحمل و بردباری شما رو در مورد ناملایمات زندگی زیاد میکنه، چیزی هست که اساسا پاسخ یک سوال ساده شما رو میده و ان هم اینه که، چرا من زندهام ؟ خیلی وقت ها آدمها از من سوال میکنن چرا من زندهام؟ من زندگی بکنم که چی؟ درس بخونم که چی؟ مهاجرت کنم، درس بخونم، ازدواج کنم که چی؟ تهش که قراره بمیریم یا اینکه میگن دنیا جای گندیه و چیزی بهتر از این قرار نیست بشه، من هیچکدوم از این جمله ها رو رد نمیکنم، من نمیگم که تو قراره زنده بمونی، خب آره هممون میدونیم که هممون قراره بمیریم، یا اینکه مگه کسی به شما وعده داده که بعد از اینکه به دنیا بیای با آدمای خوب و جوانمرد قراره روبرو بشی، یا کی به شما وعده داده ک دنیا بدون خون و خونریزی، فقر، نژادپرستی، جنگ و نسل کشیه؟، نه، دنیا همین چیزایی هست که داریم زندگی میکنیم، البته که دنیا زیبایی های خاص خودش رو داره، طبیعت خودشو داره، شگفتی های خاص خودشو داره، آدم های خوب خودش رو داره و موقعیت های زیادی که توش خیلی خدمات میدن،جان آدم های زیادی رو نجات میدن، موسسههای خیریه دارن کار میکنن، نه دنیا جاهای خوب خودش رو هم داره ولی اینهایی که گفتم هم جزوی از این دنیاست. خیلیها میپرسن که من برای چی زندهام، درس بخونم، زندگی کنم، ازدواج کنم که چی بشه؟ میخوام بگم این افراد تو هر سنی هستن و این سوال رو میپرسن، اگر یک نوجوان این رو بگه، خب ما میگیم که اوکی یک نوجوان داره مراحل رشدی و بلوغ خودش رو دشت سر میگذاره و توی طی دوران بلوغ خیلی طبیعی هست که آدم بپرسه من کی هستم؟ کی میخوام باشم؟ دنیا کجاست؟ زندگی چیه؟ و در پی تعریف این سوالات باشه ولی بعد از بلوغ چی؟ وقتی آدمهایی که ۲۵ سالشونه، ازدواج کردن، دکترا گرفتن، وقتی این سوال رو میپرسن اون موقع من قطعا فرضم بر اینه که توهنوز نتونستی معنای زندگی خودت رو پیدا بکنی. البته من هیچوقت این رو به اینآدمها به عنوان یک جمله سرزنشآمیز یا انتقادآمیز نمیگم، در توصیفش دارم میگم که چجوری فکر میکنم، اینکه این آدم برای رسیدن به معنای زندگیش احتیاج به کمک داره، معنای زندگیش رو پیدا نکرده، هر وقت تونستی جواب سوال چرا من زندهام رو بدی و تونستی مدتهای طولانی به خاطرش هر روزت رو با تلاش در جهت اون معنایی که خودت انتخابش کردی حرکت بکنی، به معنی اینه که تونستی معنای زندگی خودت رو تعریف بکنی، پیدا بکنی و در زندگیت به کار بگیریش، شعار دادن خیلی کار آسونیه، حرف از چیزای قشنگ زدن، از انسان دوستی و حیوان دوستی. و چیزهای دیگه گفتن خیلی قشنگه ولی حرفه و مفت نمیارزه، اون چیزی که دنیا رو جای بهتری میکنه، اونچیزی که من رو آدم بهتری میکنه، اون چیزی که زندگی کن رو تبدیل به یک برای تجربههای بهتر میکنه، شعار نیست، اون تعهد عملی من هست به چیزی که برای خودم به عنوان معنای زندگی قرارش دادم. اون چیزی که قصد کردم به خاطرش هر روز از خواب بیدار بشم و زندگی روزانم رو در مسیر اون، در جهت اون حرکت بدم، من میتونم اینجا از طرف خودم، بنا به نظرات شخصی خودم به نوعی ارزشها رو به مصابع ارزشهای زندگی در نظر بگیرم و بگم که اون چیزی که من به خاطرش هر روز زندگی میکنم ارزشهایی هستند که به زندگی من جنبهی مهم بودن، احساس مهم بودن، احساس ارزشمند بودن و عزتنفس و اعتماد به نفس میده، معنای زندگی من هست. اون چیزی که به من این احساسها رو میده، معنای زندگی منه، چیزی که در پاسخ به همون سوال سادهای که گفتم و اون میتونه سیستم ارزشهای شخصی شما باشه. علی دلشاد: بسیار عالی، مرسی از توضیحاتتون. خب حالا ما چطوری بریم این ارزشهای که جلسه گذشته صحبت کردیم راجع بهش، الانم راجع به معنای زندگی یک توضیحی دادیم، حالا ما این دوتا رو چطوری هم جهتشون کنیم یا ارزشهامون رو بچینیم در راستای اینکه به زندگیمون معنا بده و ما این معنای زندگیمون یک چیزی هست مثل همون ستاره قطبی که شما گفتین، یک راهی رو برامون روشن میکنه و یک جهت هم بهمون نشون میده که گ نشیم و راهمون رواشتباه نریم یا حداقل بدونیم چه راهی رو داریم میریم. اینکه معنای زندگی توی دهههای مختلف زندگی برای ما تفاوت کنه امکانش زیاد هست، حتی ممکن هست سال به سال معنی زندگی برای ما تغییر کنه، قبل از ازدواج یکجور فکر میکنی بعد از بچهدار شدن یک جور دیگه فکر میکنی، معنی زندگی به نظر من به همین سادگی قابل تغییر هست. حالا اگر میشه ما یک توضیحاتی داشته باشیم به عنوان مثال سلامتی چطوری میتونه توی جهت معنا دادن به زندگی ما قرار بگیره یا نیکی، خیرخواهی، کمک به دیگران چطوری میتونه در جهت معنادادن به زندگی ما باشه. امیر قنبری: ببین، به نکتهی مهمی اشاره کردی قبل از اینکه این مثالهای عملی رو بزنی، وقتی که من بیام سیستم ارزشی خودم رو احتمالا بتونم در اوایل بزرگسالی تعریف کنم با کمک تربیتی که شدم با کمک آموزگارانی که داشتم با کمک مشاور یا تراپیست و درمانگرم یا هر کس دیگهای بتونم تعریفش کنم، طبیعتا با قرار گرفتن در هر مقطعی از زندگیم از نظر تحولی، یعنی اینکه اگر من یک جوان سی ساله هستم که سه دهه از زندگیم رو تموم کردم بدون شک اون سیستم ارزشی شخصیای که برای خودم چیدم در چهل سالگی دستخوش تغییراتی میشه. و دلیلش چیه؟ اینه که شما نمیتونی هیچوقت یک سیستم ارزشی صد در صد وابت داشته باشی چون سیستم ارزشی شما، اون چیزی که به عنوان ارزشها گفتیم تعریفش میکنی در تعامل با رویدادهای زندگی تعریف، تکمیل و تغییر میکنه، مثلا میگم شما همیشه دوست داری خیریه جزوی از ارزشهای زندگی شما باشه، خب ممکنه در سی سالگی آدم پولداری باشی بتونی خیلی خوب خیریه کنی، ولی ممکنه که در چهل سالگی ارزش شما این قالب باشه که چرا من بیام برای دیگران غذا بخرم، پوشاک بخرم، من میام مثلا این خیریه رو به شکل سازندهتری تقسیم بکنم، مثلا یک سازمانی تاسیس میکنم و کارآفرینی میکنم. به جای اینکه بیام به آدمها مثلا پول بدم، میام به جاش بک فرصت شغلی فراهم میکنم بهشون حقوق میدم. حالا دیگه شما مثلا در ۴۰ سالگی یا ۵۰ سالگی کارآفرینی برای شما شده برای شما یک ارزش، خب این به خاطر رشدی هست که ذهن و شخصیت و تفکرات خودت کرده، جهانبینی تو تغییر کرده، پس این رو بدونیم که سیستم ارزشی ما یک مساله ثابت نیست، در تعمل با اون مقطع تحولی و رشدی و سنی که شما هستید، در تعامل با سن شما هست، در تعامل با رویدادهای جهان اطرافت هست، مثلا اگر شما در یک موقعیتی قرار بگیرید که در اطراف شما جنگ وجود داره شما دیگه به کارآفرینی فکر نمیکنید که احتمالا بیشتر به این فکر میکنید که چجوری به جنگزدهها مثلا کمک کنی. پس میبینیم که در تعامل تغییرات جهانبینی که در درون شما اتفاق میافته و جهان بیرون شما که رویدادهای زندگی هست وهمینطور ملایمات و ناملایمات زندگی میتونه سیستم ارزشی شما تغییر بکنه و این یکی دیگه از ویژگیهای سیستم ارزشی ماست که انعطافپذیر هست، در یک مقطعی از زندگی یکی، دوتا، سه تا ارزش غالب میشن و غلبه میکنن بر دیدگاه عملکردی شما و رفتاری شما یا نوع دید شما به چهان اطرافت و در یک سن دیگهای ممکن هست که پنج تا دیگه غالب بشن یا اصلا یکدونه غالب بشه و عملکرد اصلی شما در زندگیت تغییر جهت بده، پس خیلی خوبه اتفاقا ارزشها علاوه بر اون ویژگیهایی که گفتیم، انتخابی هستن، شخصی هستن، قابل دستیابی نیستن، همیشه باید در مسیرشون حرکت کنیم. و گفتیم که ارزشها ویژگی بعدیشون اینه که براشون التزام عملی داشته باشن، کاملا باید بهشون متعدانه کنی در زندگی وگرنه این ارزش در شما زندگی معنای عملی نداره، فقط یک شعار بیارزش هست. و همینطور باید انعطافپذیر باشه این سیستم ارزشی، باید بنا به ضرورت ، بنا به جهان اطراف شما، بنا به جهانبینی درونی شما که تغییر کرده، بنا به شرایطی که در اون قرار میگیرین و بنا به مسائل رشدی شما، سنی شما میتونه تغییر بکنه و باید بکنه، پس این سیستم ارزشی باید انعطافپذیز هم باشه. اما اینکه میگی مثلا مسئله سلامتی یا ارزش سلامتی رو به عنوان یک ارزش بهش نگاه بکنیم و ببینیم که چه تغییرات رفتاریای مبتنی بر این ارزش پیش بگیریم خیلی مثال سادهایه. من در اپیزود اول هم که بحث میکردیم، گفتم که مبنا رو بر این قرار بدیم ، ارزش سلامتی زمانی یک ارزش محسوب میشه که شما عملکرد روزانه، زندگی روانه خودت رو مبتنی بر ارزش برنامهریزی بکنیم، یعنی اگر من در سیستم ارزشی شخصیم چیزی به نام سلامتی هست امکان نداره که هفت روز هفته بیاد و بره و هیچ برنامه ورزشی در برنامه شخصی و روزانه من در هیچ ساعتی از شبانهروز وجود نداشته باشه، اینکه شما چقدر ورزش میکنید بستگی به خود شما داره، مثلا من داشتم چند وقت پیش زندگینامه جوان هالیوودی؛ مارک والبرگ رو میخوندم، این ادم از ساعت هفت بعد از ظهر میخوابه ۲/۵ نصف شب بیدار میشه، رژیم غذایی بسیار سفت و سختی داره، ورزش میکنه، صبح بلند میشه و دوباره ورزش میکنه، امور شخصیش رو انجام میده با خانوادش میرسه و تا آخر روز پروژههاش رو انجام میده، جالب بود که اون روانشناسهای که روی تغذیه کار میکنن میگفتند که این آدمخیلی سختگیرانه داره پیش میره و مغز انسان جواب نمیده به رژیمهای سخت ورزشی و رفتاری. یک مقالهی دیگه میخوندم که میگفت شما اگر در طول هفته هیچ ورزشی انجام ندید ولی مثلا آخر هفته یا یک روز در هفته بیش از ۱۵۰ دقیقه ورزش کنی به اندازهی کل هفته تو کفایت میکنه، خب این هم یک جور رژیم هست. اینکه شما چه مدل رژیم رفتاری رو برای امر سلامتی، سالم بودن، ورزش کردن انتخاب میکنی، این یک امر شخصی هست، این انتخاب شماست. یا تو مسئله تغذیه اگر بخوای شما سلامتی داشته باشی چجوری میتونی هم فستفود بخوری هم ادعای کنی سلامتی برای تو یک ارزش هست، چجوری میتونی هم چاق باشی هم ادعا کنی که سلامتی واسه شما یک ارزش هست. این هم باهم منافات دارن، هیچ مقاله و یافتهی پزشکیای وجود نداره که بگه، شما میتونی مواد مخدر مصرف کنی، الکل مصرف کنی و بدنت هم هیچ مشکلی با اینها نداشته باشه، تمام اینها باورهای تاییدکننده خود آدمهای هست که. همچین چیزی رو مصرف میکنند و میخوان خودشون رو توجیه کنن، چون اساسا مکانیزم انکار و دلیلتراشی در ذهن بشر بسیار قوی عمل میکنه. نمیشه که هم چاق باشی، هم ورزش نکنی، هم فستفود میخوری، هم پرخوری میکنی و ادعا کنی که آدم سالمی هستم، سلامتی حکم میکنه که شما بهداشت خواب داشته باشی. ارزش سلامتی به شما میگه که شما باید به توصیهی متخصصین در مورد اینکه کی بخوابی؟، کی بیدار بشی؟، چند ساعت بخوابی؟، نظم خوابت رو چجوری حفظ کنی، از چه کارهای که برای خوابت ضرر دارن پرهیز کنی، باید گوش کنی. سلامتی حکم میکنه شما بهداشت تغذیه داشته باشی، غذاهای سالم بخوری از غذاهای مضر پرهیز کنی، هر غذای سالمی رو هم به انذازه بخوری. سلامتی حکم میکنه که شما ورزش کنی به اندازه کافی، به هر رژیم رفتاریای، دوست داری مثال مارک… زندگی کن، دوست داری مثل در هفته یک روز ۱۵۰ دقیقه ورزش کن، این بستگی به خودت داره که کدوم رو انتخاب میکنی. ارزش سلامتی به شما حکم میکنه که از رفتارهای جنسی خودتون مراقبت کنید که وقتی سکس میکنین با کسی که نمیشناسید اون رو از کاندوم استفاده کنید، ارزش سلامتی در اینجور مواقع حکم میکنه که با کسی غیر از شریک خودت یا با شریکهای موازی رابطه نداشته باشی به طور همزمان، چون این رفتار افراد میتونه کمک کنه که بیماریهای مقاربتی مثل HPV, HIV منتشر بشن جامعه رو بیشتر درگیر کنه و باعث انتشار این بیماری بشه، ارزش سلامتی در مسائل جنسی، در بهداشت جنسی زندگی ما آدمها حکم میکنه که ما از رفتارهای پرخظر جنسیای که بیمهابا با افراد ناشناخته سکس کنیم، پرهیز کنیم. پس میبینیم اگر بخوایم از منظر بهداشت خواب، بهداشت تغذیه، بهداشت جنسی و بهداشت فیزیکی و جسمانی و روانی نگاه کنیم، همین ارزش سلامتی میتونه به ما پروتکل بده که چجوری باید رفتار کنیم. در ادامه بحث سلامتی همین ارزش میتونه واسه ما این پروتکل هم داشته باشه که باید برای ارتباط برای جهان اطراف خودت، با خانواده، با دوستان، با آشنایان معاشرتهایی داشته باشید چون فقط بحث سلامتی فیزیکی نیست، سلامتی روانی هم مدنظر هست و همینطور به ما حکم میکنه که برنامههای فراغتی، تفریحی مناسب که اعتیادآور و پرخطر و مضر از نظر جانی نباشن رو حتما در زندگی شخصیمون داشته باشیم. اگر بخوایم همین مثال ارزش سلامتی رو به عنوان یک نمونه قرار بدیم. میبینیم که در بخشها و حوزههای مختلف زندگی برای ما کلی کارکرد و عملکرد تعریف میکنه که میتونید این کارها رو انجام بدید، اگر سلامتی برای شما مهم هست. ما میتونیم مثالهای دیگه هم داشته باشیم، از جمله، خیریه، نوع دوستی، اگر ما بخوایم با با دیگران نوع دوستانه رفتار کنیم چکار باید بکنیم؟ خب اینجا ما داریم در یک جامعه ایرانیای زندگی میکنیم که فکر میکنم خیلیها موافق باشند که در چنین جامعهای با چنین فرهنگی که هیچ جای افتخاری برای خودش باقی نگذاشته که پر از بیماریهای رفتاری هست، فرهنگی که مبتنی بر زرنگی، سواستفاده از بقیه، آسیب زدن به بقیه به قیمت اینکه برای تو فقط سود خودت مهم باشه، فرهنگی که اینجوری آدمها رو رشد میده، آموزش میده، در چنین فرهنگی که اگر بخوان نوع دوستانه کنن، طبیعت باید هوشیارانه از انجام چنین رفتارهایی پرهیز کنه و به ازای اون یکم فرهنگ رفتاری شفقت با دیگران رو، فارغ از نژادپرستی، فارغ از سوگیری بر علیه قومیتها، سوگیری بر علیه زبانها و لحجهها و گویشهای خاص، فارغ از سوگیری بر علیه مشاغل خاص، مشاغل سطح پایینتر، مشاغل کم اهمیتتر، نباید افراد رو قضاوت کنی و در عوض باید مبنا رو بر شفقت با آدمها به شرط انسان بودن بگذاری، اگر کسی انسان هست پس حتما سزاوار شفقت توام هست، اینکه چی کسی هست؟، کجاست؟، چی فکر میکنه؟، چه مذهبی داره به تو تصلا ربطی نداره. تو میخوای نوع دوستانه، بشر دوستانه رفتار کنی پس از کمک کردن دریغ نمیکنی، البته باید به خودت آسیب نزنی، قضاوت نکنی، با شفقت برخورد کنی، هر چه قدر که منافع خودت رو در نظر میگیری منافع بقیه رو هم در نظر بگیری، اینها میشه تعریفهای دقیق نوع دوستانه رفتار کردن، این رژیمهای رفتاری میتونه زندگی هر فردی رو که هر ارزشی رو در سیستم ارزشی شخصی خودش انتخاب میکنه و میگنجونه رو تحت تاثیر قرار میده. اگر ما بخوایم بفهمیم که به قول تو سیستم ارزشیمون مناسب با خودمون هست یا نیست و درست انتخابش کردیم یا نه، یک راه داریم، آزمون و خطا، چون مغز انسان از طریق آزمون و خطا یاد میگیره، پس اگر شما میخواید یاد بگیرید، درک بکنید، بفهمید، استنباط کنید که درست و غلط چی هست فقط باید آزمون و خطا کنید، سیستم ارزشیای که هم که انتخاب میکنید باید آزمون رو خطا کنید، ببینی درست کار میکنه، آیا اون پیامدهای مثبتی که تو میخوای رو داره، آیا پیامدهای منفی بیش از پیامدهای مثبتش هست یا نه؟ و این به شما این قدرت رو میده که بتونید یک قضاوت صحیح در مورد اون انتخابهای ارزشهای خودت برسی. در مورد اون نکتهای که اول بحث گفتی رو بگم و اگر موافق باشی این بحث رو اینجا جمعبندی کنیم. بله ممکن هست ما ارزشهای خوبی رو انتخاب کرده باشیم، کارآمد و مفید باشن ولی شما ممکن هست که باز هم در زندگیت به پوچی برسی، بله امکانش هست، منتها در چه صورتی؟ اولا انسان یک موجود غیر قابل پیشبینی هست به همین دلیل در آزمایشهای مختلف رفتاری که انجام شده در آزمایشگاههای مختلف در سراسر دنیا در طول این همه شاید ۷۰، ۸۰، ۹۰ سال هست که آزمایش در مورد انسان در آزمایشگاه زیاد انجام میشه از نظر روانشناسی و روانپزشکی. میبینیم که انسانهای مختلف در مواجهه با یک محرک یکسان، یک آزمایش یکسان، پاسخهای متفاوتی دادن، به همین دلیل هست که انسان غیر قابل پیشبینی هست و روانشناسی نمیتونه یک دانش یا یک علم آزمایشگاهی باشه، اما جالب هست که ذات مغز خود ما آزمایشگر هست، همه چیز رو امتحان میکنه، آزمایش میکنه و از طریق آزمون و خطا درک میکنه همه چیز رو اما اون کسی که به پوچی میرسه، کیه؟ با اینکه سیستم ارزشی خوبی رو هم انتخاب کرده، در دو حالت این اتفاق میوفته، یکی اینکه با یک افت شدید سروتونین و مجموعه هورمونهایی که خلقیات ما رو در طول روز تنظیم میکنن در مغزش مواجه بشه، یک افت شیمیایی شدید در مغز بکنه، که این از منترل من و شما خارج هست، ممکن هست مغز ما ناگهان دچار یک سری نقصان و نقص در سیستم عملکردی خودش بشه و چنان ما روبا یک طوفانی از کمبود سروتونین مواجه کنه که خیلی غافلگیر بشیم، اینکه ممکن هست شما با یک افت شیمیایی مواجه بشید که باعث افت خلقی و روحی شدید در افراد میشه و اونجا دیگه ارزشها به شما کمک نمیکنن، اونجا اینکه بلند بشی بری به خودت کمک کنی یک ویزیت بشی پیش روانپزشک و کمک بگیری و دارو بخوری بهت کمک میکنه، اون موقع میتونی سیستم ارزشی خودت رو دوباره احیاش کنی. زندگی بستر خیلی از اتفاقات و حوادث هست، ممکنه ما در طول زندگی ضربهها و شوکهای روانی چنان سهمگینی بهت وارد بشه کل سیستم ارزشی ما رو دچار فروپاشی کنه، حداقل به طور موقت که تا خودمون رو پیدا کنیم، ممکن هست چند ماه یا چند سال طول بکشه، بعضی وقتها ضربههای زندگی خیلی سنگین هست. چون من نمیتونم یک مثال عامه بزنم و بگم که کدوم ضربه برای چه کسی سنگین هست، خب نمیشه به طور قاطعانه گفت یا مثال خاصی زد ولی هر کسی ممکن هست در مواجهه با اون ناکامیهای زندگی اون ضربههای سنگین زندگی که میخوره، ممکن هست چنین پاسخی بده که کل سیستم ارزشی از هم دیگه فروپاشی کنه. پس در این صورتها بله ممکن هست منی که سیستم ارزشی هم دارم اگر خوب هم انتخابشون کرده باشم و در آزمون خطاها هم خوب جواب داده باشه، ممکن هست با یک افت شیمیایی در مغزم، از این رو به اون رو بشم، ممکن هست که بر اثر ضربهی سهمگین زندگی، اون اتفاق بدی که برای من افتاده، مثل شکست عشقی، شکست مالی، شکست کاری. در همین دوران کرونا من خانوادههایی رو دیدم که در عرض یک ماه یا دو ماه بر اثر کرونا فوت کردند، اینها ضربههایی هستن که کل سیستم شما رو دچار فروپاشی میکنه. ممکن هست یکی دیگه بر اثر ضربهی عشقی اینطوری بشه، یکی دیگه ممکن هست در اثر ضربهی مالی و کاری اینطور بشه، این بستگی به این داره که توان آسیبپذیری شما و تحمل شما در مقابل با آسیبهای زندگی چقدر باشه؟، اما خب بعضی وقتها ضربهی زندگی خیلی گندهتر از ظرفیت بشر هست و اونجا دیگه ارزشها دیگه خیلی کار نکنن مگر اینگکه بخش خودآگاهی فرد دوباره فعال بشه و این بخواد از طریق سیستم ارزشی دوباره به زندگی خودش معنا بده. علی دلشاد: بسیارعالی، من فکر میکنم بحث کاملا واضح هست، ممنونم از وقتی که گذاشتین، هفتهی بعد این بحث رو میبریم جلو و راجع با مسائل جذابتری صحبت میکنیم، خدانگهدار. معنی زندگی در سایهی ارزشها
معنی زندگی در سایهی ارزشها