پرش لینک ها

اهمیت ارزش‌ها در کیفیت، پایداری و حل مشکلات بین زوج‌ها

این فصل دارما کلینیک در‌مورد روابط هست و امیر قنبری از سیر تا پیاز رابطه رو‌ مورد بررسی قرار می‌ده. در این اپیزود ترس از ورود به رابطه رو مورد بحث قرار دادیم و اونو کامل تحلیل کردیم.

ما سعی می‌کنیم مسائلی رو مورد بحث قرار بدیم که در نظام آموزشی به شکل درست آموزش داده نشدن و ما روزمره باهاشون در ارتباط هستیم.

تلگرام

Telegram

کست باکس

Castbox

اپل پادکست

Apple Podcast

اسپاتیفای

Spotify

اهمیت ارزش‌ها در کیفیت، پایداری و حل مشکلات بین زوج‌ها

رسیدیم دوباره به یکی دیگه از قسمت‌های پادکست. 2بار ما قول دادیم به مخاطبینمون که درباره‌ی ارزش‌ها حرف بزنیم، ولی انقدر بحث‌ها مفصل و طولانی شد که یه جورایی این بحث به تعویق افتاد. الان دیگه وقتشه که به وعدمون وفا کنیم و درباره‌ی ارزش‌ها ،این بحث رو باز کنیم.

یکی از سخت ترین کارها تعریف کردن مفهوم ارزش‌ها، یا همون “ولیو” (Value) به انگلیسی، هستش .در جامعه‌شناسی، در روان‌شناسی و به‌اصطلاح رشته‌های مختلف، تعریف‌های زیادی از ارزش‌ها وجود داره. اما شاید ملموس‌ترین تعریفی که بشه از ارزش‌ها ارائه کرد این باشه که در مسیر زندگی هر شخص، یه سری اهداف وجود دارن که اون شخص دوست داره این اهداف رو برای همیشه دنبال کنه.

در نظر بگیرید، من از یک مثال قدیمی استفاده میکنم: ملوانان و کشتی‌رانان، یا کسایی که دریانوردی می‌کردن، در به‌اصطلاح خودمون عهد بوق. اون موقع، تکنولوژی‌ای وجود نداشت، نویگیشن وجود نداشت. این‌ها چجوری راهشون رو پیدا می‌کردن؟ نقل قول هستش که این ها با استفاده از ستاره‌های آسمون، قرار گرفتن وضعیت ماه یا خورشید توی آسمون، و در شب‌ها، مثلاً با مبنا قرار دادن ستاره‌ی قطبی، به مقصدی که می‌خواستن می‌رسیدن.

اگه بخوایم ارزش‌ها رو یه تعریف ملموس ازشون ارائه بدیم، ماهیتاً (که البته بحث یک‌کم پیچیده و انتزاعیه تعریف کردن ارزش ها )، می‌تونیم بگیم ارزش‌ها اون اهدافی هستن که تو زندگی‌مون قرارشون می‌دیم تا همیشه مسیر زندگیمون رو بر اساس اون‌ها تعیین کنیم. یعنی مثلاً من معتقدم که درستکاری یک ارزشه مثلا در زندگیه من . خب، من همیشه می‌خوام در زندگیم درستکار باشم. بنابراین، در همه حال، در همه شرایط، چه در سختی‌ها و چه در فراز و نشیب‌های زندگی، سعی می‌کنم همیشه فرد درستکاری باقی بمونم. این تلاش من برای اینکه بتونم خودم رو در مسیر همیشه درستکار بودن قرار بدم، خودش گویای اینه که درستکاری در زندگی برای من یک ارزشه و من سعی می‌کنم همیشه اونو تو زندگیم حفظ کنم.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌هایی که ارزش‌ها دارن، در تعریفی که ازشون می‌کنیم، اینه که ارزش‌ها اصولاً غیرمادی هستن. یعنی یه جورهایی مثلاً یه سری مفاهیم هستن به اصطلاح مثل صمیمیت، عشق، وفاداری، درستکاری، حیوان‌دوستی، نوع‌دوستی، انسان‌دوستی، خیریه، موفقیت و به‌اصطلاح خیلی از این مفاهیم که اگه بخوایم مثال بزنیم خیلی زیاد میشه ،

 این مفاهیمی که من الان به‌عنوان ارزش اسم بردم. اگه دقت کنی هیچ‌کدومشون مادی نیستن، هیچ‌کدومشون از یه جنبه قابل دست پیدا کردن نیستن. بر فرض که از مهم‌ترین ارزش‌هایی که اغلب ماها تو زندگیمون سعی می‌کنیم حفظش کنیم، ارزش سلامتی هست. آیا شما می‌تونی ادعا کنی که با یه بار باشگاه رفتن به سلامتی رسیدی؟ یا باید چیکار کنی به نظرت؟

پس اگه می‌خوای همیشه آدمی باشی که سلامتی در زندگی تو باشه و تو سلامتی رو مثل یک ستاره قطبی در آسمونت قرار بدی و همیشه زندگی تو در مسیر سلامتی قرار بدی و اگر از مسیر خارج شدی با مبنا قرار دادن این‌که آیا این چیز برای سلامتی من خوبه یا بده، می‌تونی خودتو همیشه در مسیر سلامت قرار بدی و سلامتی همیشه یک ارزش خواهد بود در زندگی شما.

پس می‌بینیم که این اهداف، اهدافی که به‌اصطلاح از جنس مفاهیم هستن، قابل دسترسی نیستن. ما قرار نیست بهشون برسیم. و یه ویژگی مهم و جالب دیگه‌ای هم که دارن اینه که این اهداف شخصی هستن. یعنی هرکس اگه دقت بکنیم و باهاش تعامل کنیم، حرف بزنیم، دیدگاهش رو کنجکاوی کنیم، می‌بینیم که آدم‌ها یا فرهنگ‌های مختلف یا جوامع مختلف، به طور عمده و هر کسی در هر جامعه‌ای می‌تونه اهداف، یعنی ارزش‌های شخصی، داشته باشه.

بر فرض مثال، ممکنه که برای شما خیریه کردن و امور خیریه یک ارزش باشه، ممکنه برای من نباشه. اگه تو به یه خیریه مثلاً صد میلیون تومن کمک می‌کنی، من ده هزار تومن کمک نمی‌کنم. تو نمی‌تونی منو سرزنش کنی چون این چیز، ارزش من نیست. این مفهوم، ارزش من نیست. دایره‌ی سیستم ارزشی من نیست. بنابراین، اهداف قابل اکتساب هم قابل یادگیری هستن، اکتسابی هم هستن ولی قابل این‌که تحمیلشون کنین به امری نیستن، این قابلیت رو ندارن. چرا؟

چون هر شخصی آزاده که سیستم ارزشیش رو خودش تعیین کنه و کاملاً جنبه‌ی انتخابی داره. بنابراین، می‌بینیم که اینا مفاهیمی هستن که در زندگی ما همیشه سایه‌ی خودشون رو می‌اندازن. از اونجایی که یه امر انتخابی هستن، ما این قدرت و این امکان و این حق رو داریم که سیستم ارزشی خودمونو تغییر بدیم.

مثلاً، همون‌طور که گفتم، تو ممکنه در یه زمانی به خیریه اعتقاد داشته باشی، ولی دیگه اعتقاد نداشته باشی و به‌عنوان ارزش بهش نگاه نکنی. پس براش وقت، انرژی یا چیزی هم صرف نمی‌کنی. بعضی‌ها فکر می‌کنن که مثلاً پول یک ارزشه. نگاه کنین، اولاً که پول مادیه. یعنی وقتی شما به یه چیزی می‌رسی، اون چیز دیگه ارزش نیست. ارزش چیزی‌ست که قراره بهش نرسی و قراره همیشه تو زندگیت در حال تلاش برای بودن در اون مسیر باشی.

گرفتی؟ پس اگر چیزی رو بهش دست پیدا می‌کنی، اون یک ارزش نیست. از نظر مفهومی و تعریفی، یک ارزش نیست. مثلاً ازدواج یک ارزش نیست. اما تشکیل خانواده تقریباً می‌تونه یک ارزش باشه.

الان می‌گم: بعضی از این مفاهیم با هم دیگه هم‌پوشانی دارن. یه مقدار متمایز کردنشون ممکنه کار سختی باشه. شما خب ازدواج می‌کنی و بهش می‌رسی، درسته؟ پس معشوق شما جزو ارزش‌های شما نیست چون قابل دست پیدا کردنه. ارزش‌ها چیزهایی هستن که بهشون نمی‌رسی و مادی نیستن. پول ارزش نیست به دلیل اینکه پول رو بهش می‌رسی. اما شما می‌تونی از پول به‌عنوان یک ابزار برای سلامتی که یک ارزشه استفاده کنی.

حالا چجوری میتونیم دوباره این تعریفو بازتر کنیم ؟ مثلاً ما می‌گیم سلامتی ارزشه. خب؟ حالا این سلامتی رو ما چجوری تو زندگیمون عملی می‌کنیم؟ برای سلامتی چه برنامه‌ریزی باید بکنیم؟ باید بریم باشگاه، درسته؟ فعالیت‌های ورزشی باید داشته باشیم

درواقع، سلامتی ارزش ماست. اما باشگاه رفتن، ورزش کردن و یا طبق یک برنامه مشخص ورزش کردن میشه اهداف رفتاری که اگر انجامشون بدی اقدامات عملی هستن که نشون میده در مسیر سلامتی داری حرکت میکنی .

حالا اگر این مثال کمک نکرد میریم سراغ مثال های واضح تر در حوضه زناشویی

مثلاً در روابط زناشویی ،وفاداری برای یک نفر ارزشه . وفاداری یعنی این که وقتی با یک نفر در رابطه هستی این تعهد رو داشته باشه که کس دیگه ای وارد رابطه نشه . چه رابطه عاطفی و عاشقانه و چه رابطه جنسی این میشه تعریف ساده ما از وفاداری . این وفا داری برای شما در رابطه یک ارزشه . باید براش چیکار کنی ؟ چه کار هایی باید بکنی و چه کار هایی نباید بکنی ؟ وقتی که ما وفاداری رو به عنوان یک ارزش در رابطه‌ی عاطفی‌مون یا زندگی زناشوییمون مبنا قرار می‌دیم، پس باید همیشه اعمالی رو انجام بدیم که نگهدارنده‌ی وفاداری و تقویت‌کننده‌ی وفاداری ما تو رابطه باشن و همیشه باید از اعمالی که باعث می‌شن وفاداری و تعهد ما تو رابطه خدشه‌دار بشه پرهیز کنیم. ممکنه که، چه می‌دونم، یه رابطه‌ی نزدیک فامیلی یا یه بگو‌بخند با یک فامیلی که به‌اصطلاح خیلی یه جورایی خارج از حد با شما بگو‌بخند می‌کنه یا مثلاً با شما فلرت می‌کنه (مجبورم که از واژه‌ی فارسیش استفاده بکنم به معنای لاس زدن)، اگر کسی با شما توی یک جمعی اینجوری رفتار کنه یا کسی با شما بگو‌بخندی بکنه که این نقض کننده وفاداری شما به زوجت، به شریکت، به پارتنرت یا به همسرت باشه، طبیعتاً شما باید از اینجور تعامل‌ها، از اینجور معاشرت‌ها، اگر ادعا می‌کنی که تعهد و وفاداری جزئ  از ارزش‌های تو هست،باید پرهیز کنی از همچین روابطی .

اما اگر رابطه یا تعامل یا معاشرتی باشه که خطری برای زیر سؤال بردن این وفاداری نداشته باشه، خب اشکالی نداره. و برای وفاداری چیکار می‌کنیم ما؟ ما برای وفاداری دست به سری اعمالی باید بزنیم که وفاداریمون رو به همسرمون، به شریکمون یا به پارتنرمون نشون بدیم. حالا اهم از هر کاری که می‌خواد باشه. اینجا دیگه زوج‌ها می‌تونن خودشون دقت کنن و ببینن که مثلاً فلانی که پارتنر منه یا زوجه‌ی منه یا همسره‌ی منه چه چیزهایی رو دوست داره که از من ببینه و بهش ثابت بشه که من وفادار و متعهدم. باید دست به همون عمل بزنه تا بتونه ادعا کنه که من فرد متعهدی هستم.

پس می‌بینیم که تعهد و وفاداری یک مفهومه، مادی نیست و قابل دست پیدا کردن هم نیست. شما باید تا زمانی که توی این رابطه هستی و قصد خروج از این رابطه نداری،باید نسبت به این فرد و این رابطه وفادار و متعهد باشی و اعمالی رو انجام بدی که نشان‌دهنده‌ی این باشه، واضحاً و آشکارا نشان‌دهنده‌ی وفاداری شما به اون فرد و به اون رابطه باشه. در این صورت می‌گیم که ، وفاداری یک ارزشه تو زندگی من.

فکر کنم این مثال خیلی واضح‌تر کرد موضوع رو. یه نکته‌ی اضافی هم در مورد بحث ارزش‌ها بگم، و اون اینه که اگر شما می‌خوای که ادعا بکنی چیزی در زندگی شما در طبقه ارزش‌ها محسوب می‌شه، یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های ارزش‌ها اینه که شما به اون ارزش متعهد باشی. یعنی باید، همون‌طور که گفتم، اعمال مداومی رو انجام بدی که بتونی این قضیه رو اثبات کنی.

حالا می‌خواد وفاداری باشه، می‌خواد خیریه باشه، می‌خواد صمیمیت باشه، معاشرت، موفقیت تحصیلی یا شغلی، می‌خواد دین و مذهب یا فعالیت سیاسی باشه، یا می‌خواد که مثلاً از هر جنسی که بگیم، حالا از هر جنسی که بحثشو بکنیم، می‌خواد اصلاً دانش‌دوستی باشه، حیوان‌دوستی باشه، انسان‌دوستی یا نوع‌دوستی باشه، هر کدوم از این چیزهایی که در سیستم ارزشی شما بگنجن، شما باید نسبت به اون ارزش تعهد داشته باشی. این خیلی اهمیت داره.

ممکنه من بیام براتون سخنرانی کنم، بگم : من آدمی هستم فلان و بهمان، ولی وقتی به زندگی عملی من، به رفتارهای عینی من نگاه می‌کنی، من اصلاً همچین رفتارهایی انجام نمی‌دم و کاملاً رفتارهای من نقض این قضیه است. من بیام برای شما در مورد سلامتی حرف بزنم و برم سیگار بکشم. خب، من نمی‌تونم ادعا کنم که سلامتی برای من یک ارزشه. به‌دلیل این‌که دارم خودم یک رفتار ضد ارزشی انجام می‌دم. یعنی می‌گم سلامتی خوبه، من دنبال سلامتیم، اگه دنبال سلامتی هستی خب چرا سیگار می‌کشی؟

اگه برای تو سلامتی ادعا می‌کنی که یک ارزشه، تو باید فقط اعمالی انجام بدی که در راستای اون ارزش باشن. و از همین همه این ها مهم‌تر، ارزش‌ها به تعهد و پایبندی شما نیاز دارن تا بتونن همیشه اثربخشی خودشون رو در زندگی شما نشون بدن.

بحث، به قول تو،در مورد ارزش‌ها خیلی زیاده. فکر میکنم تونسته باشیم تو این چند دقیقه یه تعریف ساده و ملموس ازش داده باشیم.

بریم سراغ ارزش‌های زناشویی نگاه کنیم. ببینید مثلاً توی رابطه‌ی زوج، حالا فقط نگیم زناشویی که بحث ما خیلی صرفاً اختصاصی به زناشویی نشه. ببینیم نکته اینجاست که هر چقدر که ارزش‌ها این خاصیت رو دارن که در دو فردی که با هم زوج شدن یا می‌خوان بشن، در این دو فرد با هم همسو باشن، همون‌قدر این ارزش‌ها این قدرت رو دارن که ناهمسو باشن.

همون‌قدر که ارزش‌ها این قدرت رو دارن که در دو فرد باعث به‌صلاح پیشروی و تشکیل یک رابطه‌ی شکوفا و سازنده بده، همون‌قدر ارزش‌ها و تفاوت و ناهماهنگی ارزش‌ها می‌تونه رابطه‌ها رو بزنه داغون کنه و از همدیگه بپاشونه.

زندگی‌های بسیاری رو من دیدم، رابطه‌های زوج بسیار و پارتنرهای زیادی دیدم که دقیقاً به خاطر ناهمسویی همین ارزش‌ها، به‌اصطلاح، از همدیگه جدا شدن. و واقعیتش که من فقط توی یه عده‌ای خوشحال می‌شم که از همدیگه جدا بشن، زمانیه که یه زوجی برای مشاوره‌ی پیش از ازدواج میان پیش من و من عادت دارم که، حالا شاید این روش من، ادعا می‌کنم که اصلاً علمی نیست، من توصیه نمی‌کنم به کسی این کار بکنه.

نمی‌خوام که مکتب دیگه‌ای یا روش دیگه‌ای رو زیر سؤال ببرم، اما من چندان به پرسشنامه‌های قلم و کاغذی توی مبحث ازدواج اعتقادی پیدا نمی‌کنم و در کارم ندارم. به این دلیل که معتقدم ما انسان‌ها رو قلم و کاغذ و پرسش‌هایی که به این شکل ساخته شده، به‌سادگی نمی‌تونه پیش‌بینی کنه. مگر هر پرسشنامه‌ی قبل از ازدواجی که آدم‌ها رو پیش‌بینی می‌کنه، می‌تونه گارانتی کنه که، به‌اصطلاح، این زندگی و این ازدواج حتماً خوب خواهد بود و یا حتماً موفق خواهد شد؟

یکی از بحث‌های مهمی که در مشاوره‌ی پیش از ازدواج با زوج‌هایی که می‌خوان باهم ازدواج بکنن مطرح می‌کنم، بحث همسویی و ناهماهنگی ارزش‌هاشونه. من معتقدم که بسیاری از زوج‌ها باید تو همون مرحله‌ی همسانی که در پادکست‌های قبلی توضیح دادیم که چه مرحله و چه ویژگی‌هایی داره، یکی از چیزهایی که علاوه بر سلیقه‌ها و عادت‌ها و شباهت‌ها و خانواده و فرهنگ و دین و تحصیلات و فلان، هر آیتمی که این افراد دنبال همسانی و شباهت می‌گردن، حتماً باید در مبحث ارزش هم بشینن با همدیگه حرف بزنن و ارزش‌های استراتژیک زندگیشون رو مشخص کنن.

شما نگاه کنید، خیلی از زوج‌ها در آینده‌ی نه‌چندان دور، بلکه نزدیک، در زندگی زناشوییشون سر همین اختلاف‌های ارزشی که با همدیگه دارن به مشکل می‌خورن. سر روش‌های پول خرج کردن که به بحث ارزش‌ها مربوط می‌شه، سر میزان تعامل با دیگران، با خانواده‌های خودشون یا با همدیگه به مشکل می‌خورن. سر روش‌های فرزندپروری با همدیگه به مشکل می‌خورن. سر مسائل جنسی با همدیگه به مشکل می‌خورن. سر یک سری از رفتارهای، به‌صلاح، بین‌فردی، بین یک زوج، ازجمله تبادل محبت، تبادل توجه، تبادل مشارکت و حمایت با همدیگه به مشکل می‌خورن.

اگه یک کم ما سرچ بکنیم و بیشتر دقیق بشیم ممکنه که در سیستم ارزشیشون با همدیگه یک اختلاف‌هایی داشته باشن که در رفتارهاشون باعث اختلافات آینده بشه یا شده باشه یا خواهد شد. موضوع اینه که این سؤالی که تو پرسیدی کمک می‌کنه به ما که اگه می‌خواییم زوجی رو انتخاب کنیم یا کسی رو برای خودمون انتخاب کنیم، چه برای رابطه کوتاه‌مدت و چه بلندمدت، خوبه که از نظر همسویی و ناهمسویی ارزش‌ها بهش نگاه کنیم.

کسی که واقعاً اصطلاحاً گیاه‌خوار باشه، ممکنه به‌خاطر اون پرهیز و اجتنابی که از حیوانات، خوردن گوشت حیوانات و محصولات حیوانی می‌کنه، انقدر حساس باشه که بهش بربخوره اگه شما جلوش غذای گوشتی بذارید یا خودتون جلوش غذای گوشتی بخورید. ممکنه بگه: نه، من اصلاً برام قابل تحمل نیست آدم‌هایی که غذای گوشتی می‌خورن. من یک گیاه‌خوارم و اعتقادی به خوردن حیوانات ندارم. برای محیط‌ زیست، کائنات و جهان خلقت یک احترام خاص قائلم و این کار رو نمی‌کنم.

همین چقدر می‌تونه باعث تنش بین زوج بشه. همین چقدر می‌تونه باعث بشه که از نظر عاطفی از همدیگه فاصله بگیرن، از نظر جنسی از همدیگه دور بشن، و در نهایت رابطه رو تمام کنن. خیلی راحت می‌تونه باعث بشه.

این‌که یک زوجی در مبحث ارزش‌ها با همدیگه به گفتگو بشینن، مذاکره کنن و حتی بشه گفت به توافق برسن که: آقا، شما “عیسی به دین خود، موسی به دین خود”، من غذای گیاهی خودم رو می‌خورم، تو هم غذای گوشتی خودت رو بخور، کاری به کار همدیگه نداشته باشیم؛ نه همدیگه رو مسخره کنیم، نه همدیگه رو اذیت کنیم، نه همدیگه رو دست بندازیم، نه همدیگه رو تحقیر کنیم یا تَنه بزنیم. احترام بذاریم و بزنیم هرکس کار خودش رو بکنه. این‌جوری می‌شه در موردش یک توافق ایجاد کرد.

ولی بعضی‌ها اصلاً قابل مذاکره نیست براشون. می‌گن: نه، به هیچ‌وجه. تو اصلاً حق نداری تو خونه‌ی من غذای گوشتی درست کنی. من اصلاً از این کسایی که حیوانات رو می‌خورن متنفرم. خب، این می‌تونه باعث مسئله بشه.

حالا این مثال رو بردار و صدها هزار مثال دیگه به‌جاش بذار. مثلاً این‌که: آقا، من راضی نیستم تو بخوای بری از پدر و مادرت مراقبت کنی، وقت بذاری، پول خرجشون کنی و فلان کنی. خب، اون چیزی که برای تو ارزشه، واسه اون ارزش نیست. حالا چیکار می‌خوای بکنی؟ یا باید ازش جدا بشی یا باید در موردش به توافق برسی.

اون چیزی که برای تو ارزشه، برای اون ارزش نیست. و اگر این رو بشه پیش‌بینی کرد قبل از این‌که یک ازدواج یا یک رابطه‌ی بلندمدت شروع بشه، به نظر من می‌تونه سنجش یا ارزیابی همسویی یا ناهمسویی ارزش بین یک زوج تعیین‌کننده و پیش‌بینی‌کننده‌ی موفقیت یا شکست اون زوج باشه.

لازم نیست که ما فکر کنیم که حتماً باید همه‌ی ارزش‌ها و همه‌ی سیستم ارزشی یک‌دست باشن و همه در یک سو حرکت کنن. ما خیلی موجودات پارادوکسیکال و متضادی هستیم.

 و جالبه که تحقیقات رفتارشناختی یا حتی جامعه‌شناختی در مورد رفتارهای انسان در موقعیت‌های مختلف انجام شده، از این عقیده دفاع می‌کنه . میگه : هیچ انسانی با ثبات همیشگی و مداوم، که همیشه یک جور فکر می‌کنه، یک جور احساس می‌کنه، و یک جور رفتار می‌کنه، وجود نداره. ضمن اینکه ، لزوماً تو نیستی که تعیین میکنه چجوری رفتار میکنی ، بلکه شرایطیه که در اون قرار می‌گیری تعیین می‌کنه که چجوری رفتار کنی.

شما ممکنه توی یک موقعیت بسیار مهربون باشی و توی یک موقعیت دیگه اصلاً خیلی نامهربون باشی. چون شرایط شما رو به این سمت‌وسو می‌کشونه. نمی‌تونی در همه‌ی شرایط، همیشه یک فرد مهربون باشی. بنابراین، یا همیشه از شما سوءاستفاده می‌کنن، یا همیشه احساس می‌کنی که سرت کلاه رفته و در حقت اجحاف شده. شرایط تعیین‌کننده‌ی رفتارهای ماست.

حالا، یک نفر، به قول شما، میاد با یک همچین سیستم ارزشی در مقابل کسی قرار می‌گیره که ارزشش با این فرد همسوهست . ممکنه که اون رابطه، کیفیت خوبه اون رابطه و ممکنه اون کیفیت عاشقانه و عاطفی که بین این دو نفر برقراره، که خودش هم به‌نوعی یک ارزش محسوب بشه.

آدم‌ها برای عشق، همه‌کار می‌کنن، از یک سری کارها پرهیز می‌کنن و دست به یک سری کارهای دیگه می‌زنن. در چنین موقعیتی، ممکنه که یک نفر ترجیح بده و عشق رو بر گیاه‌خوار بودن ترجیح بده .

و انتخابش این باشه که: «می‌رم عوض می‌شم، گوشت‌خوار می‌شم»، یا حتی ممکنه کسی که گوشت‌خوار بوده و گیاه‌خوار نیست، قبول کنه که به‌خاطر عشق، به‌خاطر این معشوق ، به‌خاطر این یار که انتخاب کرده، گیاه‌خوار بشه. اشکالی نداره.

یادمون باشه که ارزش ها انتخابی ، قابل تغییر و قابل تحویل هستن، شخصی هستن، تحمیلی نیستن و اکتسابی هم هستن.

یعنی لازم نیست ذاتی و ژنتیکی باشن . اصلا نمیتونه باشه . شما انتخابشون میکنی و ضمن اینکه ارزش ها میتونن اولویت هاشون تغییر هم بکنن . یعنی در مغز و ذهن انسان و در ساختار های ذهن انسان ارزش ها مفاهیمی هستن که اولویت هاشون جابه جا میشن در شرایط مختلف . پسشاید ذاتا فکر کنیم که ازدواج و برقراری رابطه بین یک گیاه‌خوار و کسی که نیست، کار غلطی باشه. اما اگه هر دو از در مذاکره و توافق وارد بشن و ارزش عشق رو اولویت بدن بر گیاه‌خوار بودن یا نبودن، به نظرم اینجا مسئله حل می‌شه.

خیلی برای من پیش اومده، به‌عنوان کسی که با زوج‌ها یا خانواده‌ها کار می‌کنه و با خانواده ها ، می‌بینم که مثلاً طرف می‌گه: «آقای قنبری، شوهر من وقتی اومد خواستگاری من، گفت من مواد مصرف می‌کنم یا گفت من الکل مصرف می‌کنم. ولی من گفتم عیب نداره، کمک می‌کنیم درستش می‌کنیم، حلش می‌کنیم با هم دیگه، یا خوب می‌شه درست می‌شه.»

در حالی که وقتی با شوهر همین خانم صحبت می‌کنی، می‌گه: «من روز اول گفتم تریاک مصرف می‌کنم. من گفتم الکل مصرف می‌کنم. می‌خواست قبول نکنه!»

حالا ممکنه مخاطبین ما بگن که مثال گیاه‌خواری یا مثال تریاک و الکل چه ربطی به کیس من داره ؟

ما بحث رو انجام میدیم ، خود مخاطبین شبیه‌سازی کنن به خودشون، معادل‌سازی کنن در واقع تو کیس خودشون و بعد جواب رو از این مبحث بگیرن.

موضوع اینه که من به این خانم می‌گم : اگر برای تو مسئله‌ی سلامتی یک ارزش بود، باید بهش می‌گفتی اول برو اعتیادت رو ترک کن. یک سال، شش ماه با درمانگرت، با تیم درمانیت وقت بذار. سالم بشو بعد بیا خواستگاری من ،این‌جوری مسئله حل می‌شه.

به دلیل این‌که تو تصور کردی من می‌رم به‌عنوان یک ناجی، به‌عنوان یک هیرو، یک قهرمان، یک میانجی، یک حلال مشکلات و درمانگر می‌رم این مرد رو درمان می‌کنم،کور خوندی و سخت در اشتباهی. اصلاً این خبرها نیست. چون تو اصلاً ذات و ماهیت بیماری اون طرف رو نمی‌شناسی. و اعتیاد رو شبیه ناخن خوردن فرض کردی، اعتیاد رو شبیه مثلاً یه عادت بد روزانه‌ی ساده فرض کردی. در حالی که اعتیاد خیلی پیچیده‌تر، چندوجهی‌تر و سخت‌تر طرف هستی .آدم‌ها بعضی وقتا فکر می‌کنن که چیزهایی مثل عشق یه نیروی جادویی یا قدرت ماورایی داره که می‌تونه آدم‌ها رو خیلی تغییر بده. به نظر من ما آدم‌های امروزی، فکر کنم یک‌خرده زیادی تحت‌تأثیر سینما و ادبیات قرار گرفتیم. و یک‌کمی زیادی قصه‌هایی که شنیدیم یا خوندیم رو باور کردیم. این افسانه‌ها انگار برای ما به واقعیت تبدیل شدن. در حالی که در عالم واقعیت، هیچ‌کدوم از این فیلم‌ها، رمان‌ها، و افسانه‌ها اصلاً عملی و عینی نمی‌شن.

عشق انقدر قدرت و انقدر جادو نداره که آدم‌ها رو تغییر بده. اگر هم تغییر بده، بسیار موقتی خواهد بود.

بد نیست که ما بدونیم در مراحل عشق هم، تو زندگی زناشویی یا تو رابطه‌ی زوج و کاپل، یه صحبتی با هم داشته باشیم. ولی واقعیت اینه که عشق نمی‌تونه لزوماً یک معتاد رو سالم کنه.

می‌دونم که این جمله‌ی من خیلی مخالف داره، ولی این نظر منه. نظری که من در زندگی مراجعینم بررسی کردم، در مطالعه و تحقیق و تحلیل زندگی مراجعینم که آدم‌های واقعی هستن، اینو می‌بینم: عشق انقدر قدرت ماورایی و جادویی که ما فکر می‌کنیم، یا انتظار داریم یا نداریم، عشق این قدرت رو نداره و نمی‌تونه کارهای غیرممکن رو به ممکن تبدیل کنه.

ما باید در انتخاب همسر یا انتخاب زوج واقع‌بین باشیم. اگر می‌خواییم با یک نفر ازدواج کنیم یا اگر می‌خواییم کسی رو به‌عنوان شریک خودمون قرار بدیم و به هر شکلی رابطه‌مون رو پیش ببریم، باید روی سیستم ارزشی خودمون مصرانه و پافشارانه بایستیم.

درسته که ارزش‌ها بعداً تغییر می‌کنن، ولی اشکالی نداره. ابتدا شما باید سیستم ارزشی خودت رو با اون کاندیدای مورد نظرت، با اون فرد مورد نظرت، تطبیق بدی. باید توافق کنی، مذاکره کنی و به یک خرداد (توافق) برسی. بعداً که با همدیگه کاپل یا زوج شدین، می‌تونین ارزش‌هاتون رو تغییر بدین. اشکالی نداره، می‌تونین بعداً با همدیگه گوشت‌خوار بشین، می‌تونین بعداً با همدیگه معتاد بشین. هیچ اشکالی نداره؛ به کسی ربطی نداره، فقط به خودتون دوتا ربط داره. ولی موضوع اینه که اگر الان سلامتی برای تو یک ارزشه، باید بهش بگی برو اول خوب شو و بعد بیا.الان نمیتونی بیای خاستگاری .

یا برعکس، فقط مردان نیستن که مثلاً با اعتیاد وارد رابطه می‌شن. ممکنه یک مردی از یک زنی که کوکائین مصرف می‌کنه، یا الکلیکه، یا گل مصرف می‌کنه خوشش بیاد. و اگر اون شخص هم تمایل داشته باشه که باهاش فکر داشته باشه، باید همین پاسخ رو بهش بده.

یکی دیگه از مواردی که من توی زوج‌ها می‌بینم اینه که قبلش با همدیگه به‌خوبی صحبت نمی‌کنن. مسئله‌ی همین به‌اصطلاح رفتارهای سنتی و رفتارهای امروزیه که فکر کنم مصداق‌های خیلی زیادی داشته باشه. ازجمله یکی‌ش مثلاً بحث حجابه. حالا متأسفانه حجاب تو جامعه‌ی ما یک مقدار مفهوم سیاسی هم پیدا کرده.

خیلی از زوج‌ها رو می‌بینم که راجع به حجاب با همدیگه درگیرن. یکی مثلاً اعتقاد داره که: «من می‌خوام خیلی راحت باشم تو مهمونی.» یا یکی دیگه می‌گه: «من نمی‌خوام تو این‌قدر حجاب راحت کنی.» یا اون می‌گه: «من می‌خوام که تو خیلی سفت باشی تو حجاب.» و اون یکی برعکسش عقیده داره. و این باعث تعارضشون می‌شه.

کاری که من می‌کنم این نیست که بشینم و بگم حجاب خوب است یا بد است. می‌گم ببینید، با همدیگه توافق کنید که تو کدوم موقعیت می‌شه حجاب رو سفت‌تر گرفت، و تو کدوم موقعیت می‌شه حجاب رو شل‌تر گرفت.

موضوع اینه که شما در مورد بحث حجاب، که برای یکی ارزش بیشتری داره و برای یکی کمتر، باید به توافق برسین.

یکی دیگه از این مباحثی که من با زوج‌ها سر و کار دارم، مسئله‌ی میزان معاشرتیه که با اجتماع اطراف خودشون می‌کنن.

مثلاً یه خانومی میاد و می‌گه: «من از این‌که شوهر من مرتب با همکارهای خودش معاشرت می‌کنه، شاکی‌ام.» حالا خانوم یا آقا بودن همکارها فرقی نمی‌کنه، اما این خانم خودش زندگی اجتماعی پررنگی نداره. خب، اینا می‌تونستن قبل از این‌که این رابطه یا این ازدواج رو شروع بکنن، درباره‌ی این موضوع با هم حرف بزنن، از هم سؤال کنن، از همدیگه پرس‌وجو کنن، یکم کنجکاوی کنن و به همدیگه بیشتر وقت بدن بهم که طرف مقابل رو بیشتر بشناسن از این نظرها که براشون خیلی مهمه و میدونن که بعدا دردسر ساز میشه و در رابطه این موارد دستو پا گیر میشه . کاری که ما انجام میدیم اینه که به این افراد میگیم : اگر برای تو معاشرت کردن یک ارزشه و اگر برای تو خلوت دو نفره فقط یک ارزشه باید حالا که در رابطه هستین اینو تبدیلش کنین به یک توافق. حالا ما داه کار هاش هم بعدا میگیم . ولی موضوع اینه که الان در بحث اولیه که میکنیم اینه که زوج ها نباید فکر کنن که میتونن این رو بعدا درستش کنن .

بله، خوبه که آدم امید داشته باشه بعداً همه‌چی رو درست کنه. ولی همه‌ی مسائل بیسیک و بنیادی رو نمی‌شه بعداً درست کرد.

همون خونه اول باید خیلی چیزها رو تکلیفش رو روشن کنی. اصطلاح خوبی داریم در کنایه های فارسی: “جنگ اول به از صلح آخر.”

تمام مباحث زناشویی تنها چیزی که باید به‌عنوان لوگو، به‌عنوان سردر، به‌عنوان معنای رابطه زناشویی، به‌عنوان روش اصلی، یا هر چیز یونیک و ویژه‌ای که می‌خوایم بهش لقب بدیم، مذاکره، توافق و قرارداده که از طریق گفتگو انجام می‌شه.

حرف اول و آخر رو تو هر رابطه عاطفی می‌زنه. اما اگه بخوام حالا یه معادل‌سازی بکنم، به قول تو برای زوج‌هایی که حالا با هم ازدواج کردن، یک رابطه طولانی رو ساختن، اومدن جلو و حالا می‌فهمن که یه سری ارزش‌ها با همدیگه متفاوته.

خب اولاً که ارزش‌ها، گفتیم قابل تغییرن. می‌تونن به همدیگه نزدیک بشن.

یکی از پژوهش‌های خوبی که شده بود، می‌گفت نتیجه نهایی این پژوهش این بود که زوج‌های موفق، زوج‌هایی نیستن که لزوماً با هم موافق باشن. بلکه اون زوجی موفق محسوب می‌شن، طبق مطالعاتی که انجام شده، که وقتی به یک تنگنا می‌رسن، یکیشون یه قدم کوتاه میاد.

می‌گه: باشه، اون چیزی که تو می‌گی.

یعنی ما بعضی وقتا توی رابطه، توی زناشویی، توی رابطه زوج، یا توی رابطه با شریک عاطفیمون، دنبال یک سری راهکارهای خیلی پیچیده و عجیب و غریب می‌گردیم که اصلاً بی‌خودی دنبالشون می‌گردیم.

راهکارهای ما گاهی خیلی ساده‌تر از این حرف هاهستن.

اگر بخوام یکی دیگه از کاربردهای ارزش‌ها رو توی حل تنش‌های زناشویی یا تنش‌های زوج‌ها بهتون بگم…

ببینید، بذارید اینجا من هم یک راهکار بدم، هم یک توضیح بدم. شاید به درد خیلی از کسایی که این پادکست رو می‌شنون بخوره.

وقتی که ما با پارتنرمون، با زوجمون، با شریکمون به مشکل برمی‌خوریم و می‌بینیم که هیچ راهی واسه گفتگو وجود نداره انگار، و می‌بینیم که رابطه به یک سردی و به یک شکاف افتاده و دو نفر دارن از همدیگه فاصله می‌گیرن، دلخورن، آزرده‌ان از همدیگه، اون توجهی که باید بکنن نمی‌کنن، اون حمایتی که باید بکنن نمی‌کنن، اون بده‌بستان عاطفی که باید باشه، نیست؛ اینجور وقتا به نظر من ارزش‌ها به کمک زوج می‌رن.

ما می‌تونیم به‌عنوان همسر یا به‌عنوان شوهر یا به‌عنوان یکی از طرفین این رابطه بریم سراغ اون یکی و بگیم که ببین، برای چی اومدی این رابطه رو تشکیل دادی؟ روز اول یادت میاد؟ چون همون اندازه که داشتن یه عشق تو زندگی برای تو مهم بود، برای منم مهم بود.

و من و تو به خاطر اینکه یه عشق و علاقه‌ای رو با همدیگه تو زندگیمون بسازیم و تو مسیرش پیش بریم، این رابطه رو شروع کردیم. اما بیا به رفتار خودمون دوتا نگاه کنیم. آیا ما الان داریم در مسیر ارزشی به نام عشق حرکت می‌کنیم؟ آیا ما داریم با این دلسردی‌هامون، با این کنار جویی‌هامون، با این کنار کشیدن‌هامون، در مسیر محبت و صمیمیت حرکت می‌کنیم با همدیگه؟

مگر نه اینکه ما از روز اول به خاطر این ارزش، این رابطه رو با همدیگه شروع کردیم؟ پس چون الان داریم برخلاف مسیر حرکت می‌کنیم، مگه ما گم نشدیم؟ خب بیا پیداش کنیم با همدیگه.

ارزش‌هایی مثل عشق، محبت، صمیمیت، حمایت، توجه، مشارکت، مراقبت کردن، این خاصیت رو دارن که اصطلاحاً بین زوج‌ها همیشه ریکانکشن ایجاد کنن؛ یعنی تماس مجدد، اتصال مجدد، برقراری مجدد، جوینینگ مجدد. دوباره با همدیگه پیوند بخورن.

ارزش‌ها یکی از خاصیت‌های بسیار مفیدشون تو رابطه زوج و رابطه عاطفیه اینه که می‌تونن کمک کنن ما دوباره با همدیگه متصل بشیم وقتی که احساس می‌کنیم از همدیگه خیلی دوریم.

ببین، وقتی که یه زوج می‌خوان یه رابطه‌ای رو، حالا کوتاه یا بلندمدت، با همدیگه شکل بدن، حتماً باید یه لیست مشترکی از ارزش‌ها با همدیگه بسازن. خود همین لیست، اون توافق نهایی هست که باید انجام بشه.

این اون لیستی که اونا شکل می‌دن و با همدیگه می‌سازنش. اون ارزش‌هایی که استراتژی رابطه این دو فرد رو با هم مشخص می‌کنن و به اونا می‌گن که ما مسیر رابطه‌مون رو کجا می‌خواییم پیش ببریم.

هرچند که این لیست مشترک، ناقض یا نفی‌کننده ارزش‌های فردی هیچ‌کدوم از زوج‌ها نیست. به این دلیل که من می‌تونم با همسر خودم، یا با شوهر خودم، یا با پارتنر خودم به این توافق برسم که ببین، این ارزش مشترک من و توئه، ولی من یه ارزش فردی هم برای خودم دارم.

مثلاً من دوست دارم برای خیریه هم کار بکنم. تو علاقه‌ای بهش نداری، ولی باید اجازه بدی که من برای این کار زمان بذارم، چون این ارزش فردی و شخصی منه. و همین‌طور تو هم این حق رو داری که تعدادی از ارزش‌های فردی خودت رو توی زندگی زناشویی‌مون و در متن رابطه عاطفی‌مون براش وقت بذاری و از من بزنی، بری واسه اون چیز وقت بذاری. و همین‌طور این حق رو به من هم بدی.

به نظرم این لیست مشترک می‌تونه یه شروع خوب باشه برای یه رابطه خوب. اگر همین شفاف‌سازی اولیه به‌خوبی انجام بشه، نه اون زوج حالاحالاها و به این زودی‌ها به مشکل می‌خورن با همدیگه، و نه اینکه اون رابطه الکی اینقدر کش پیدا می‌کنه.

خیلی هم زود و به‌موقع تموم میشه و تکلیف دو نفر روشن می‌شه. وسلام.

مثل همه پادکست ها دارما باز هم اسپانسر این اپیزود خود شما هستین که اون رو با دوستاتون و عزیزانتون به اشتراک میزارید .

مقاله های مرتبط به اپیزود در مجله دارما:
سایر مقاله ها

اپیزودهای دیگر این فصل:

فصل های دارما کلینیک

پیام بگذارید

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه وب شما استفاده می کند.