در این اپیزود دربارهی چالشهای رابطهی والدین با نوجوان در سنین پایانی نوجوانی (حدود ۱۶ تا ۲۰ سالگی) صحبت میشود؛ دورهای پرتنش که نوجوان بهدنبال استقلال روانی و اجتماعی است و همزمان نیاز به صمیمیت و حمایت را در خود احساس میکند. گوش دادن به این اپیزود به شما کمک میکند تا درک دقیقتری از تغییرات روانی و هیجانی نوجوانتان پیدا کنید، الگوهای تعاملی ناسالم را بازنگری کنید، و با ایجاد تعادلی میان حمایت و احترام به استقلال، ارتباطی امن و مؤثر با نوجوان خود شکل دهید. امیر : ما میخوایم در مورد تغییر شکل رابطه نوجوان با پدر و مادرش تو اواخر نوجوانی، یعنی 16 تا 18 الی 20 سالگی داریم حرف میزنیم و میخوایم صحبت کنیم. ببین، یه جورایی نسل قبلی، نسلهای قبلتر خب معتقد بودن که بچه رو بایدجدا کنیم از خانواده و باید روی پای خودش وایسه وقتی بچه بالغ میشه، باید بره سمت کار، مثلاً بره درس بخونه. بسته دیگه این مسخرهبازی یا چقدر به خانواده وابسته هستی از نظر عاطفی ، یا این بچه خیلی مثلاً مامانیه، این پسر خیلی مامانیه، این دختر خیلی فلانه. خیلی تبلیغ میشد که مثلاً دیگه بچه رو باید حسابی تو اواخر نوجوانی جدی بگیری و یه جورایی مثلاً بهش سختگیری کنی و از نظر عاطفی دیگه جداش کنی و بره واسه خودش یه زندگی بسازه و رو پای خودش بایسته. خیلی جدی و به چشم یک بزرگسال عجیبوغریبی به بچه به اصطلاح نگاه میشد، انگار که همین الان آمده است که بره همه چالشهای زندگی رو حل کنه. خب، البته شاید بودن. ما نمیدونیم. به نظر میاد که مردا و زنهای دهه چهل، پنجاه و قبلتر از اون، مثلاً مثل پدربزرگامون، مثل پدرانمون بیشتر اینطوری بودن و خودساختهتر بودن. اما میبینیم از نظر روانشناسی، انسانها از نظر روانشناختی تغییر کردن، همون طور که انسانها و زندگی تغییر کرده، از نظر صنعتی تغییر کرده، از نظر جغرافیایی تغییر کرده، از نظر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، زندگی تغییر کرده و چرا انسانها از نظر روانشناختی تغییر نکنن؟ تغییری که اتفاق میفته اینه که الان یه جورایی فرایند رشد کردن تغییرات خاص خودشو داره. لزوماً مردا یا زنها در اواخر نوجوانی (دخترها و پسرها) آمادگی زندگی بزرگسالانه رو تمام و کمال ندارن. حالا ما چه تغییراتی کردیم؟ نوجوانها الان چقدر آمادهتر هستند واسه مستقل شدن از پدرها و مادرها؟ بذار این طوری بپرسم و راحتتر بگم: به نظر شما، مهمترین تغییراتی که فکر میکنید در رابطه نوجوانها با والدینشون تو اواخر نوجوانی اتفاق میفته، چی هست؟ الناز : ببین در مورد هویت که صحبت کردیم، ولی یک آیتم خیلی مهم اینه که اینکه حالا در این مرحله نوجوان ما داره میره به سمت تجربه کردن روابط صمیمانه، که این دو تا بخش داره ، هم با والدینش میتونه شکل بگیره درست، و هم با روح همسالان خودش، که این خیلی مهمه. و ببین، تا قبل از این ما رابطههایی با پدر و مادرمون داریم، ولی این تجربه صمیمیت تجربهایه که مال روابط تقریباً بزرگسالیه. یعنی اینجا باید یه مقدمه باشه، یه شکل دیگهای باشه که من جای دیگه تجربهش بکنم. یعنی اگر اینجا رابطهی من با والدینم در مورد صمیمیت درست شکل گرفته باشه، اون موقع در آینده با پارتنرم، با شرایط زندگیم، و با دوستان دخترم و دوستان پسرم قطعاً رابطه بهتری دارم و حالا یه رابطهی برتری میتونم داشته باشم. اما به نظرم بد نیست ما بیایم مثلاً یه تعریفی از صمیمیت داشته باشیم امیر : مرسی. قبل از اینکه بگی صمیمیت، میخواستم یه چیزی به حرفات اضافه کنم. تقریباً تو اوایل قرن 20، سالهای 1900 به بعد بود که جریان روانکاوی و رساله این مدل از دانش روانشناختی شروع شد. عمدهترین چیزی که تو این جریان مورد بررسی قرار میگرفت چی بود؟ رابطهی درمانجو، کسی که اومده واسهی روانکاوی و درمان گرفتن، با پدر و مادرش در گذشتش، در کودکیاش، در نوجوانیاش، در جوانیاش. یعنی تا قبل از این، اعتقاد برای این بود که خب مرد شدی، برو زندگیت رو بکن، دیگه زن گنده شدی، برو زندگیت رو بکن. و قسمت رابطه با پدر و مادر ایگنور میشد، نادیده گرفته میشد ،توی مقطعی از تاریخ روانشناسی، در دوران آغازین تاریخش، روانشناسی تقریباً در قرن نوزدهم که بحث روانکاوی دیگه داشت پا میگرفت و به جریان مهمی تبدیل میشد، دیدیم که چقدر توی روانکاوی فروید، رابطهی منِ مراجعکننده به روانکاو، رابطهی من با پدر و مادرم چقدر اهمیت زیادی داشت. به قول تو، این که من چه مقدار صمیمی بودم؟ این که من چه کودکیای رو باید سپری میکردم؟ چقدر آغوش نوازش گرفتم؟ چی تجربه کردم؟ و در نوجوانی چه اتفاقی افتاد؟ من رو چقدر پس زد مادرم یا پدرم؟ من رو چقدر حمایت کردند والدینم؟ و چه اتفاق های واسه ما افتاد ؟ اینجا است که ، دیگه توی حوزه روانشناسی، رابطه با پدر و مادر اهمیت بسیار زیادی پیدا کرد، چون آسیبهای دوران بزرگسالی جدید رو با خودش به همراه داشت . حالا بحث ما اینه که آیا واقعاً صمیمیت بین والدین و نوجوان، بهخصوص تو اواخر نوجوانی که این میخواد آماده زندگی بزرگسالی بشه، آیا واقعاً اهمیت حیاتی داره؟ بنظر میاد که شواهد زیادی هستن که میگن : داره . حالا تو میخوای از صمیمت به ما بگی اینکه اصلا صمیمیت بین والدین و نوجوان چی هست دقیقاً ؟ ؟ الناز : صمیمیت یعنی اینکه من تو رابطم، اگه بخواهم خیلی ساده بگم، من تو رابطه با والدینم یه فضای ایجاد شده باشه و فضایی باشه که من بتونم بدون ترس، بدون ترس از این که طرد بشم، مورد قضاوت قرار بگیرم، سرزنش بشم، یا اصلاً بترسم که “این چیه تو میگی!” و خیلی از ترسهای دیگه، من بتونم با والدینم در مورد خواستهها، نیازها،عواطف، احساسها و… بتونم صحبت بکنم. و ما اینجا باید یه چیزی هم اضافه کنیم. خیلی وقت که در مورد صمیمیت صحبت میکنیم، یه باور غلط ذهن والدین ما شکل میگیره که: “اگه با بچه صمیمی بشم که این دیگه از من حساب نمیبره، این دیگه از من حرفشنوی نداره!” من میخوام بگم این قصهاش خیلی فرق میکنه. این یک فضای امنیه که حالا ما بتونیم در مورد خواستههامون صحبت بکنیم. که اگر این اتفاق بیفته، وقتی من در مورد خواستههام که صحبت میکنم و من شنیده میشم و به احساساتم اعتبار بخشیده میشه، حالا میرم به سمت مراحل بعدی، حالا اگه لازم باشه حل مسئله ای بخواد صورت بگیره و غیره . . ولی متأسفانه این اتفاق صورت نمیگیره. امیر :یعنی، صمیمیت ساخته نمیشه؟ الناز : نه، ساخته نمیشه خیلی وقتا امیر : چه بلایی سرش میآد؟ الناز : بلایی که سرش در میاد، اینه که : “تفکر من حالا دیگه اگه باهاش صمیمی باشم که دیگه از من حساب نمیبره.” خرد پرده حیا دریده میشه. اصلاً این معنا نداره. برای همین، خیلی وقتا وقتی از نوجوان هم میپرسیم: “خب تو اصلاً این موضوع رو به بابات گفتی؟ یا به مادرت گفتی؟”، برمیگرده میگه: “مگه میشه با اونا حرف زد! مگه گوش میدن؟ و خیلی فاکتور مهمیه تو صمیمیت. اینجا من باید، من بهعنوان والدین، شنونده باشم، بتونم خوب به حرف بچهم گوش بدم. که حالا در مورد شنیدن فکرم صحبت کردیم. اینی که من بتونم اون فضا رو ایجاد بکنم که نوجوان من بتونه یه خودافشایی داشته باشه . یعنی در مورد خودش، خیلی ساده، در مورد چیزی که تجربه میکنه، خواستهاش، نیازش. اصلاً سادهترین مطلب اینه که نوجوان ما جرأت نمیکنه در مورد رشتهای که دوست داره حرف بزنه. میگه: “من بابام میگه باید برم ریاضی، ولی مثلاً خودم هنر دوست دارم. اگه بهش بگم کنفیکون میشه، کل اتفاقهای بد میافته.” یعنی اون فضا نیست که یه شرایطی باشه با امنیت لازم بگه: “من میخوام برم رشته هنر.” امیر : یا حتی وقتی بخواد در مورد شکستهاش با والدین صحبت کنه. این که احساس کنه قضاوتش میکنن، سرزنشش میکنن، میکوبنش ، یا اینکه در مورد انتخابی که میخواد بکنه، میترسه حرف بزنه. انتخابی که در اوایل نوجوانی خیلی نیاز داره در بحث جهتگیریاش و این که چه مسیری رو میخواد انتخاب کنه. میترسه که باشون حرف بزنه، چون یا تحقیر میشه، یا تمسخر میشه، یا سرزنش میشه، یا بهش توهین میشه، یا دستکم گرفته میشه، و انواعی از خطاهای ارتباطی اتفاق میافته.. یعنی یه مشکلی که همیشه داریم و بهش برمیخوریم در بحث با نوجوان، همین مسئله است که ما پدر و مادرها مهارت برقراری رابطه صمیمانه، اما قاطعانه رو با نوجوانها و بچههامون نداریم. و چون نداریم، متوسل میشیم به زورگویی، به تحقیر کردن، به توهین کردن، به فشار آوردن، به سرزنش کردن و انواعی از رفتارها و مهارتهای واقعاً ناشیانه . الناز : یه مسئله خیلی مهم اینه که شده تا الان، با یک زن و شوهر جوانی که میخوان والدین بشن،یا حتی جوان هم نه میان سال که بگه ما نمیتونیم با هم حرف بزنیم ف ویا مثلا شوهر من خواسته اش رو نمیگه یا بلعکس ؟ امیر :خیلی زیاد . الناز : وقتی برمیگردیم به خانوادههایی که این آدمها توش بزرگ شدن، میبینیم در خانوادهای بزرگ شدن که اصلاً هیچ گفتگویی وجود نداشته، هیچ ارتباط صمیمیای وجود نداشته و من خودم از شدت ترس دارم. یعنی این رفتارهامون باعث میشه نوجوان فکر کنه که صمییت به چه معناست و والدینی که برمیگردن و میگن به بچههاشون: “از آدمها بترس!” امیر: خیلی از والدین مضطربتر هستن که آیا اصلاً بچهشون به اندازه کافی آماده هست یا نه ! که با جامعه روبهرو بشه. حالا بیا خودتو از زاویه دید نوجوان به این قضیه نگاه کنیم. تو این مقطع که من الان 18 الی 20 سالمه خب، و میخوام روی پای خودم بایستم اما نمیخوام با خانوادهم دربیفتم، نمیخوام باهاشون جنگ کنم، مهمترین چالشی که این بچه باهاش روبهروئه چیه؟ همینه. من دلم میخواد رابطه خوبی باهاشون حفظ کنم، اما دلم میخواد از میزان نفوذشون تو زندگی خودم کم کنم. الناز : و ما به همین سادگی، یه تعارض ایجاد میکنیم امیر : منِ مادر، منِ پدر، مضطرب هستم و میخوام نفوذ کنم، دستش رو بگیرم، جریانه پا به اجتماع گذاشتن بچه هم از طرفی دیگه، این نوجوان با من در تعارضه. میگه: “آقا، برو عقبتر، بذار خودم انتخاب کنم، بذار خودم انجامش بدم. آزمون خطا کنم و یا خودم میدونم چهکار باید بکنم و اینجاست که پدر و مادرها دچار سردرگمی و سوءتفاهمات جدیدی میشن که “این دیگه ما رو قبول نداره!” و دیگه مارو دوست نداره الناز : یه باور غلط وجود داره. یعنی یه باور غلطی که… ببینید، تو صمیمیت، در نهایت ما داریم صمیمیت رو ایجاد میکنیم ولی از اون طرف اون هم به سمت استقلال داره میره . یعنی منِ نوجوان میخوام استقلالم رو داشته باشم. ولی ، استقلال من به این معنی نیست که من تورو، تو پدر و مادر، قبول ندارم. من با تو متفاوتم، ولی دوست دارم. تو دنیای خودت رو داری، ولی اجازه بده من هم دنیای خودم رو تجربه کنم. امیر : من با تو متفاوتم، ولی دوستم داشته باش. این پیامیه که نوجوان ما به پدر و مادرش میفرسته. الناز : من رو نترسون، یک باور غلط بزرگ والدین ما اینه که فکر میکنن اگر بچهشون به سمت تجربه صمیمیت و استقلال بره، یعنی دیگه این رابطه نابود شده. استقلال یعنی این که من جایگاهمو از دست دادم. “من بیاعتبارم. من جایگاهی ندارم. یا منو دوست نداره دیگه!” و به همین دلیله که ما پدر و مادرها مدام داریم برای این جایگاه دست و پا میزنیم، زور میزنیم، تقلا میکنیم و متوجه نیستیم که ، در هر برهه از زندگی این جایگاه متفاوت عمل میکنه. ولی مشکل اینه که ما هنوز تو مراحل قبلی شاید گیر کردیم. امیر :آره، اینجا یه سوالی برای من پیش اومد. خب، ما همیشه طبق یه سری حرفهای کلیشهای و باورهای کلیشهای میگیم که “دخترها موجودات عاطفیای هستن.” یا مثلاً “دخترها مامانی هستن، دخترها بابایی هستن.” یه سری از این تصورات کلیشهای جنسیتی. توی اواخر نوجوانی، وقتی نوجوان داره بزرگ میشه و میخواد استقلال داشته باشه، یه اتفاقی میافته. اینه که وقتی ما پسرها رو پوش میکنیم، هُل میدیم که “استقلال داشته باش! روی پای خودت بایست! خودت چی فکر میکنی؟ انتخاب خودت چیه؟ تصمیم بگیر! اقدام کن!” یا حتی وقتی نوجوان خودش توی خونه داره سر این موضوع جنگ میکنه که “من مستقل باشم.” به نظر میرسه که یک سوءتفاهمی که ایجاد میشه اینه که انگار این پسر نوجوان چون پسره، نیازی به حمایت عاطفی نداره. درسته؟ واقعاً نداره؟ نه، این یه باور غلطه الناز :اینا یه باور غلط. اصلاً حمایت عاطفی، رابطه درست برقرار کردن با نوجوان، اصلاً جنسیت نداره. یعنی ببینید، یه باورهای غلطیه که شکل گرفته و ما مدام این باورها تامین میدیم به رابطه . مثلاً این که میگیم: “دخترها اینشکلی هستن، پسرها اونشکلی هستن.” نه، اصلاً اینطور نیست. ما پسری رو میبینیم که میگه: “آقا، من احساس دوست داشته نشدن دارم.” خب، چرا باید یه پسر همچین احساسی داشته باشه؟ آیا این احساس فقط بهخاطر اینه که ما دخترها رو باید بغل کنیم، و به اونها احساس خوب داد ؟ یا احساس مهم بودن و ارزشمندی بدیم؟ امیر :من مراجعی دارم که هنوز مردی گنده است، ولی میگه: “مادرم تا حالا من رو بغل نکرده!” یا “مادرم تا حالا من رو نبوسیده.” بارها این جمله رو شنیدم. و نمیتونم اغراق کنم که مثلاً بعضیها میگن: “من سالی یه بار مادرم رو عید میبوسم، یا اون من رو میبوسه.” و این که همیشه ببینیم بچهها رو نادیده بگیریم، بگیم: “نوازشیها چی بود؟ بغل کنیم؟ بوس کنیم؟” نه، اینا اصلاً وجود نداره از نظر آقایون دارم میگم این رو ولی اون دختری که از جانب پدر مورد بی مهری قرار میگیره یه کیس دیگه ای هستش .اون هم یک داستان دیگه ای داره . ولی پسری که فکر میکنیم چون داره مرد میشه. مستقل میشه. سیبیل درمیاره، ریش درمیاره. احساس میکنیم که دیگه از نظر جنسی هم یه مرد کامل محسوب میشه. خب مامانه دیگه شروع میکنه به قطع کردن رابطههای عاطفی. بابا شروع میکنه به نادیده گرفتنش، یا بهعبارتی، بیاعتنایی. خب، این یه باور غلطه. پسرها مورد بیاعتنایی قرار میگیرن در اواخر دوران بلوغشون. حالا، ممکنه خانوادههایی هم قطعاً باشن که خیلی عاطفی و خیلی حمایتی برخورد میکنن. قطعاً، همچین خانوادههایی وجود دارن و کارشون هم خیلی خوب و عالیه ولی این واقعاً فرهنگ عامه نیست. فرهنگ عامه اونیه که بهطور قالبی در جامعه اتفاق میفته. پسرها از نظر عاطفی مورد نادیدهانگاری قرار میگیرن از نظر عاطفی و فکر میکنن که چون مرد داره میشه، نیازی به بغل، بوسه، آغوش، یا نوازش مادرانه و پدرانه نداره دیگه و این یک تصور کاملا غلطه . الناز : مسئله اینجاست که با این باور غلط ما متوجه نمیشیم که یک بار اشتباه و اضافی رو دوش نوجوان ما میذاره. همینقدر که میگیم به پسره: “تو دیگه مرد شدی!”، یا به دختره میگیم: “تو دیگه بزرگ شدی!” بعد، فردا میخوایم مادرش این چه رفتاریه؟. امیر : حالا اگه دختره همچنان بزرگ هم شده، بچه هم داره، یعنی شوهر کرده، بچه داره هم شده، همچنان رابطه عاطفی با پدر و مادر داره، عادیه از نظر عموم. یعنی اگه پسره رابطه عاطفی داشته باشه همچنان یا انتظار رابطه عاطفی داشته باشه، این یک جورایی میشه باور کیلیشه ای ! الناز : خیلی باورای غلط میتونه شکل بگیره ما فقط میتونیم بگیم که شاید یه جاهایی این اصلاً ربطی به خانواده نداره، این مسئله. این که شاید صمیمیت این دوتا جنس تو رابطه با همسالاشون ممکنه متفاوت باشه، خیلی. ولی این که ما میگیم شاید رابطه دخترهها با هم و رابطه پسرهها با هم میتونه متفاوت باشه. ولی در مورد خانوادهها به نظرم نگاه خانواده به جنسیت بچهشون خیلی تعیینکننده است. بله، همین نگاه جنسیتی. نگاه جنسیتی که خودشون، یعنی یه بار اشتباهی که خودشون گذاشتن. یعنی شاید، مثلاً، دیدید؟ خیلی وقتا ما میبینیم که به دختره میگین: “هر اتفاقی افتاد، بیا ها، و بگو ها.” بله. و یه تا پسره حرف بزنه: “اه! تو دیگه مرد شدی! آره آره! خجالت نمیکنی؟ چرا اینقدر خودتو با خانواده شریک میکنی؟! خجالت نمیکنی؟” این همه، همه نشانههای شکل دیگه صمیمیته. ولی ما به غلط پسش بزنیم. اینی که من یه فضای ایجاد کنم، بشنوم. چند دقیقه وقت بذارم. حرف نوجوانمون رو بشنوم و بفهمم که چی اتفاقی بود، اصلاً این خواستش چیه، این نیازش چیه، قراره چی اتفاقی بیفته ؟ . امیر :با تو موافقم ولی میخوام اینجا یک چیزی رو بگم. بعد بیام ادامههای حرف تو رو الان تکمیلش کنیم. تو حرفامون. این ایده،امد توی ذهنم که این رو هم مطرح کنم یکی از تعارضاتی که بین نوجوانها و والدین تو اواخر نوجوانی اتفاق میافته.یک باور غلطیه که غیر از نگاه جنسیتی که الان بحث کردیم، یک باور غلطیه که پدر و مادر نسبت به رابطهی پسرشون و دخترشون با همسالانشون دارن. حالا من الان وارد بحث همسالان نمیخوام بشم! اون پارت دومها بحث ماست. ولی این بدلیل خشمه والدین از بچه ها … که وقتی بزرگتر میشن، همون که میگفتیم: “منو دیگه دوست نداره! واسه نظرات من اهمیتی قائل نیست، خب برای که قائله؟ واسه دوستاشون است رقابت. دقیقاً یه خشمی دارن از نوجوان خودشون که این چرا اینقدر نسبت به مثلاً همسالان خودش توجه و محبت و صمیمیت نشون میده. ولی “منو دیگه قبول نداره” و این یک تصور غلطه. میخوام بگم یکی دیگه از باورهای غلطی که غیر از بحث جنسیتی مطرح میشه، در ادامهاش این موضوعه که: “این از وقتی که با دوستهای خودش خیلی صمیمی شده، خیلی گرم شده، خانواده رو دیگه بیاهمیت میکنه. به خانواده احترام نمیذاره، اعتباری قائل نیست،با ما مسافرت نمیاد ،مهمونی نمیاد ، مهم نیستیم، فلان نمیکنه یا خواستههای خانواده رو ایگنور میکنه و …در حالی که این نیست. شروع روابط با همسالان توی اواخر نوجوانی و جوانی، شروع زندگی اجتماعی بچهتونه. نمیتونید که ازش بگیریدش ، نمیتونید جلوش رو بگیرید و نباید احساس رقابت بکنید به قول تو، این یه بخشی از اون چیزی که میخواستم بگیرم. بخش بعدی اینه که، ببین، این که تو گفتی به نظرات بچه احترام بذارن، اگه دقت بکنین، قبل از شروع نوجوانی، رابطه والدین و بچهها یه رابطه تقریباً میشه گفت نامتقارن و یکطرفه است. از پدر و مادر به سمت بچه، یعنی پدر و مادر انتخاب میکنه. لباس رو، غذا رو، مسافرت رو، کلاس رو، خدمات و آموزش و وسائل و برنامهها، همهچی رو پدر و مادر انتخاب میکنه. تو دوره نوجوانی چه اتفاقی میافته؟ این رابطه از یه رابطه نامتقارن، نامتوازن و یکطرفه، به یه رابطه متقارن و دوطرفه تقریباً میشه. یعنی اینجاست که بحث فردیت نوجوان دیگه میاد بالا که: “آقا، نوجوان داره یه آدم بزرگسال میشه. اول تو خانواده خودتون. قرار نیست که بره بیرون، نقش بزرگسال رو بازی کنه، بیاد تو خونه، دوباره نقش بچهتون رو بازی کنه الناز : پس ما باید این آدم رو به رسمیت بشناسیم. امیر : اصلاً تمام چالش و تلاش نوجوان توی خانواده اینه که: “من رو ببینیدهمینه که میگه: “آقا، من دیگه الان بزرگسال شدم و بزرگ شدم. 18 الی 20 سالمه. و من برای خودم نظرات متفاوت، دیدگاه، روش، انتخاب، سلیقه، علاقه، عادت و حتی حق انصراف دارم یه جایی .” و همینجا، همون جاییه که ما میگیم قرار صمیمیت شکل بگیره.الناز : یعنی دقیقاً ببینید، خیلی وقتها گفتم که وقتی صحبت صمیمیت میشه، منِ پدر و مادر، منِ والد، پنیک میکنم، مستأصل میشم. فکر میکنم جایگاه من به چالش کشیده شده. میترسم. در صورتی که، اگر این جایگاهها، اگر این مرزها درست شکل گرفته باشن، الان اتفاقاً زمانیه که اگه قبلاً مثلاً صد صفر ویا 10 /90 بوده یعنی در مورد مسائل زندگیمون، در مورد خانوادمون، تو میشی ۵۰ درصد و من میشم ۵۰ درصد. یعنی من تو رو به عنوان یک انسان مستقل، به عنوان یک آدمی که داره وارد دنیای بزرگسالی میشه، میشناسم و برای عقایدت احترام قائلم. حتی اگر مخالف نظرت باشم! و اینجا وقتی میگی از اون حالت غیرمتقارن خارج میشه و وارد فضای متقارنتر میشه، یعنی چی؟ یعنی برابر میشه. نظرات برابر. حق انتخاب برابر. حق انصراف برابر. حق تصمیم برابر. حق احساس، افکار، دیدگاه هر حقی که برای بشریت تعریف شده، این خیلی مهمه. یعنی اگر اینجا، تو خانواده، این قضیه درست شکل بگیره، اون وقت در رابطه با دوستان درست شکل میگیره، در رابطه با بقیه هم درست شکل میگیره. چون ما زوجهایی رو میبینیم توی این روزها و تو این زمانه، تو زوجدرمانیها میبینیم که وقتی صحبت صمیمیت میشه، انگار براشون عجیب و غریبه. مثلاً بهش میگی خواستهت رو بگو، میگه: “نه، نمیتونم بگم.” یا میگیم : “قبلاً میتونستی بگی ؟ میگه نه !” پس این خیلی مهمه که ما این فضا رو بتونیم توی خانواده ایجاد کنیم. فضایی که حالا در مورد مسائل مختلف، در مورد خواستههامون، صحبت کنیم و اجازه بدیم نوجوانمون یک خودافشایی داشته باشه، حرف بزنه، بدون ترس و این که ما بدونیم که یه جایی نیاز نیست حتماً نظرمون رو بگیم، حتی اگر مخالف باشیم. یه فضا ایجاد کنیم، یه فاصله که من تو رو شنیدم و میرم راجعبهش فکر میکنم. امیر : حرف همدیگه رو بشنویم ، احساس همدیگه رو بپذیریم، نظر رو هم بپذیریم و احترام بزاریم به رسمیت بشناسیم. نوجوان رو به عنوان یک فرد مستقل به رسمیت بشناسیم . اینها میشه صمیمیت! یعنی فضایی داشته باشم که بتونم با تو، مادر یا پدرِ منِ نوجوان، تبادل احساسی بکنم و خودم رو با تو در میان بذارم. این یعنی صمیمیت؛ خیلی هم خوب. اما باید در کنارش همونطور حمایت هم ارائه بشه. خیلی از والدین، دقیقاً خیلی از والدین فکر میکنن که حمایت کردن از نوجوان یعنی عقبنشینی! یعنی “ولش کن به حال خودش. خودش بایدهمه کار هاش رو بکنه !” این موضوع بسیار بحث ظریفیه، چون ممکنه بسیار سوءتفاهمبرانگیز هم باشه. باید مراقب باشیم که یه سری تفاسیر غلط از این مفاهیم، توی رابطه با نوجوانمون نداشته باشیم و دچار اشتباهات زیادی نشیم . بعضی از والدین فکر میکنن که حمایت یعنی این که من یه تعقیبکننده باشم. همیشه دنبال بچم راه بیفتم. یعنی توی کارش دخالت کنم. به محل کارش زنگ بزنم. توی رابطه با دوستدخترش یا دوستپسرش دخالت کنم. توی رابطه با نامزدش، شوهرش، یا زنش دخالت کنم. حتی توی امور بچهداریش هم دخالت کنم. نه،حمایت . .دخالت خب حمایت چیه؟ حمایت اون جاییه که اون بگه: “من به کمک تو نیاز دارم. میتونی کمکم کنی؟” اگر ازت خواستم بیا . دخالت یعنی اینکه بدون اینکه من ازت بخوام و نیازی یا کمکی احساس کنم میای پات رو میکنی توی کفش من !توی امور شخصی رندگیه من دخالت میکنی . پدر و مادر ها میترسن از این یا من میتونم بگم که یک بخشش ترس و اضطرابه و یه بخشش عدم آگاهیه از اینکه مفهوم حمایت چیه . یا مفهوم صمیمیت چی هست ! حتی من فکر میکنم که به غلط والدینی هستن که فکر میکنن که اگه من الان برم درباره شوهرم با پسرم یا دخترم حرف بزنم یا درباره زنم با بچه ام حرف بزنم یعنی ما خیلی با هم صمیمی هستیم همه اینها سوءتفاهمه اینها تعریف غلطی از صمیمیته و بحث ما اینها نیست اینها اشتباهه . بحث اینه که حمایت به شکل مشروطی بزگزار میشه و تبادل میشه و داده میشه به نوجوان به عنوان فرصت که بره آزمون و خطا کنه، اما عواقب آزمون و خطاهای خودش رو هم قبول کنه ولی صمیمیت در این معنا، یعنی این که اون بتونه در کنار منِ والد، احساس امنیت کنه. که خودش رو با من در میان بذاره و اینجوری ما با هم احساس نزدیکی کنیم. پدر و مادرها فکر میکنن که یا کلاً عقبنشینی کنیم و ولش کنیم به حال خودش، یعنی حمایت، یا این که همیشه دنبالش باشیم و نذاریم خطا کنه، نذاریم اشتباه کنه، نذاریم دست به کار غلط یا تجربه غلطی بزنه، نذاریم آبرومون بره. دقیقاً همینها. و خب جالب اینه که حالا ببینیم واکنش نوجوان به این رفتارها چیه. وقتی پدر و مادری که همش دنبالشه، چه کار میکنه؟ لجبازی، پنهانکاری! الناز :دقیقاً، اجازه بده یه چیزی رو بگم. اون پدر و مادری که دائم میخواد دخالت کنه، ناخواسته انگار یه الگوی اشتباه رو شکل میده. ما بهش میگیم الگوی تعقیب و گریز. یعنی چی؟ یعنی این که پدر و مادر مدام دنبال نوجوان هستن، و اون هم داره فرار میکنه! و ببین، این در واقع یه چرخه معیوبه امیر : دقیقا .تمام اینها الگو های تعاملی اشتباهه . تعامل سالم با نوجوان که در آخرین مراحل نوجوانیشه الگوی صمیمیت و قاطعیت هستش ، که البته حمایت هم جزئی از این الگوست. الناز : بله . توی صمیمیت قطعا ما حمایت داریم برای اینکه ما از هم حمایت میکنیم به این مظور که لزوما اگر اینکه من با نظر تو مخالف هستم به این معنی نیست که تورو دوست ندارم یا با نو یه مشکلی دارم. من میتونم به نظر تو احترام بذارم، حتی اگر مورد قبول من نباشه و یا قبولش نداشته باشم. ولی میگم: “برو تجربه کن، ببین چه اتفاقی میافته.” و دقیقاً این همون چیزیه که تو گفتی؛ یعنی باید نوجوان مسئولیت تصمیمات خودش رو بپذیره و نسبت به انتخابهاش متعهد باشه. این خیلی نکته مهمیه. حالا چه اتفاقی اینجا میوفته ؟ نوجوان میره سمت رابطه با گروه همسالان. امیر : حالا این مهمه که در این مرحله، اواخر نوجوانی، رابطه با همسالان چه تغییراتی میکنه؟ چی میشه اونجا؟ چرا و چگونه همسالان در این دوره انقدر برای نوجوان اهمیت پیدا میکنن؟ چطور اعتباری دارن این همسالان برای نوجوان ؟ الناز : اتفاقی میافته که آدمها احساس میکنن یهو بزرگ شدن. یهو رابطهها متفاوت میشه. شاید تا دیروز ۵۰ نفر دورمون بودن، با همشون معاشرت میکردیم، ولی یه اتفاقی میافته که از حالا به بعد، وقتی هویتم شکل گرفته، میرم به سمت آدمهایی که شاید به من شبیهترن، شاید نزدیکترن و آدمهایی دوروبرم الزاماً بهعنوان دوست صمیمی نیستن. یعنی انگار که تعدادشون کمتر میشه. من انگار با یه دایره یا با یه اکیپ یا گروه خاصی وقت میذارم، که شاید از بیست نفر برسن به پنج نفر. و میرم به سمت تجربه رابطه بیشتر و عمیقتر با اینها. امیر : فکر میکنم اینجا میشه تعبیر رابطه دوم رو کرد که در اواخر نوجوانی دور هم جمع میشن و باهم تفریح میکنن و با هم درد دل میکنن و باهم سفر میرن و کار های این مدلی . درواقع همون خانواده دوم نوجوان هستن الناز : بله . و اینکه قراره باهم یک چیز هایی رو تجربه کنند و اینها از هم دارن یاد میگیرن و امیر : و اینجاست که باز بحث همویت گره میخوره با این وضعیت .چونگه ما گفتیم که توی هویت بحث آزمون و خطا و تجربه کردن ، یاد گرفتن خیلی موضوع مهمیه و فرایند مهمیه و اینجاست که داشتن رابطه با همسالان توی اواخر نوجوانی، دمخور شدن با اونا، وقت زیاد با اونا گذاشتن، با اونا معاشرت کردن اهمیت زیادی داره. چون، پدر و مادر عزیز، این رابطهای که نوجوان شما توی این سنین با همسالای خودش داره، باز هم داره کمک میکنه که خودش رو پیدا کنه ، باز هم بحث هویته . چون باعث رشد و یادگیریه. توی این روابط خیلی یاد میگیره.الناز : امیر : بله، تبادل تجربه! دقیقاً! تاناز : چون گروه همسالان فرصتی میده که مسائلشون رو با هم درمیون بذارن. دیدی؟ خیلی وقتها میشینن و درباره مسائلشون با هم حرف میزنن. و تازه میفهمن که چقدر مشکلات دارن مثلاً میگه: “مامان، من هرچی میگم، مامان من به حرف من گوش نمیده!” یا میگه: “مامانم مثلاً میگه برو سراغ فلان رشته یا این شغل.” خیلی از این مسائل مشترکن انگار. با هم میشینن در موردش حرف میزنن. این همون صمیمیتیه که تو گفتی. دقیقاً صمیمیتی عمیقتر که از یه گروه بزرگ به یه گروه کوچکتر تبدیل میشه.امیر : مثلاً تو الان راهنمایی که بود، با سی نفر یا بیست نفر در تماس و ارتباط بود. اما حالا دیگه با سه، چهار یا پنج نفر ارتباط عمیقتر و صمیمانهتری داره و با اونها دنیای خودش رو بیشتر شریک میشه. الناز :آره، و اینجا یه مسئلهای که پیش میاد اینه که استرس والدین ممکنه بالا بره. و خب، یه توصیه که میشه داد اینه که قبل از مخالفت در مورد هر چیزی، یکم صبر کنیم. ببینیم اصلاً این آدمها چهشکلی هستن؟ اصلاً ما دوستای بچهمون رو دیدیم؟ باهاشون وقت گذروندیم؟ خیلی مهمه، بله! بحث دوست ناسالم هست، بحث خانوادههای ناسالم هست، همه اینها هم هست. اما خب، اول باید بشناسی، بعد تشخیص بدی ناسالم هست یا نه. اینجا خیلی لازمه که من بهعنوان یک والد، دوستای بچهمون رو بشناسم. دوستای نوجوانمون رو بشناسم. و اگر لازم باشه، یعنی لازم که حتماً از نزدیک ببینمشون. باید باهاشون وقت بگذرونم. مثلاً یه شام دعوتشون کنم، یه نهار دعوتشون کنم، یه بازی با هم انجام بدیم، یه فعالیتی که من یه شناختی ازشون پیدا کنم. خیلی وقتها به والدین میگیم: “دوستای بچهتون رو میشناسید؟ .” بعد میگن: “نه، مگه این (بچهمون) گذاشته من ببینم؟ خب میگیم نمیذاره اما سؤال اینه: آیا تو، بهعنوان یه والد، تلاشی کردی؟ امیر : اصلاً شاید تو همون والدی هستی که تعقیبکننده هستی! داری زور میزنی که بشناسی، و بچه هم از دستت بیشتر پنهانکاری میکنه. الناز : چرا ؟ چون ما شاید داری توانمندی نوجوانت رو نادیده میگیری. و همین که ما همیشه فکر میکنیم خودمون خیلی خوب بچهمون رو میشناسیم، . امیر : یکی از مهمترین نکته و فضای این رابطه صمیمانه بین دخترها، طبق شواهد پژوهشی، اینه که انگار بیشتر دخترها دوست دارن دور هم جمع بشن و خودافشاگری کنن. یعنی بیشتر درباره خودشون حرف بزنن، درباره احساسات و نگرانیهاشون صحبت کنن .میخوایم بگیم که این یه نیاز جدیه واسه دخترها توی اواخر نوجوانی. که خانوادهها، بعضی از خانوادهها (ما مطلق صحبت نمیکنیم)، فشار و مقاومت زیادی میکنن که این رابطهها رو کنترل کنن. ولی اصلاً باید متوجه بشیم که دختر شما از نظر روانی و رشدی نیاز داره که با یک گروه همسال و همتای خودش بشینه خودافشاگری کنه، در مورد خودش، تجربههای خانوادگیاش، تجربههای درونی و بیرونیاش، یا اجتماعی و آیندهش حرف بزنه و این تبادل رو با هم دیگه داشته باشه. و برای پسرها برچسب “رفیقباز” بهشون زده میشه، پسرها تو همین مقطع دوست دارن فعالیتهای مشترک انجام بدن. بله، دوست دارن سرشون گرم باشه و وقت بگذرونن. تو بهعنوان پدر یا مادر باید درک درستی از این داشته باشی که چرا این کار رو میکنه. باید بفهمی که این رفتار، حتماً یه چیزی پشتش هست: یه تجربه رشدی، یه تجربه روانی، عاطفی یا اجتماعی. یه دلیل کاملاً رشدی پشتش داره که یه پسر دوست داره با همسن و سالای خودش بره یه فعالیت مشترک انجام بده. همه با هم میرن دوچرخهسواری، همه با هم گیم بازی میکنن، همه با هم میرن دختر بازی ، یا مثلاً یه کوهپیمایی و پیادهروی میکنن، حتی یه شام با هم میخورن و اونجا درباره فعالیتها و تجربیاتشون با هم حرف میزنن. همه اینها نیازهای روانی، عاطفی و رشدی بچههای ماست که با مخالفتها و مقاومتهای بیجای والدین سرکوب میشه. و این باعث میشه که دنیای بچههای ما خیلی کوچیک بشه. دنیایی که در اون حتی جنس مخالفشون رو هم نمیشناسن. حتی جنس مقاومتشون (برخوردهاشون با چالشها) رو نمیدونن و بسیار دید کوتاه بینانه ای به زندگی پیدا میکنن .. چرا؟ چون اجازه تجربه کردن بهشون داده نشده. الناز : اینجاست که یه مسئله دیگه هم پیش میاد: ما والدین “مرز” رو نمیدونیم. یعنی نمیدونیم چه کاری باید انجام بدیم، چی درسته و چی غلطه. خیلی وقتها مسائلی که از طرف پدر و مادر ها اتفاق میوفته عمدی نیست و نمیتونن این مرز رو تعیین کنن که آیا کاری که دارن انجام میدن درسته. یا آیا باید این کار رو انجام بدم ؟ . و به نظر من اینجا دقیقاً همون زمانی هست که ما باید حتماً از یه درمانگر و مشاور کمک بگیریم از یه مشاور کمک بگیریم که چیکا کنیم؟ چقدر رفتارهای ما درسته؟ امیر : بهخصوص زمانی که نوجوان شما در اواخر نوجوانی، توی رابطه با جنس مخالف قرار میگیره و میخواد تجربه جنسی داشته باشه. ببین، هنوز هیچ پروتکل یا باید و نباید اخلاقی در مورد اینکه آیا نوجوانها باید رابطه جنسی داشته باشن یا نداشته باشن وجود نداره. این موضوع کاملاً بستگی داره به فرهنگ، مذهب، طبقه اقتصادی-اجتماعی که آدمها در اون زندگی میکنن و خیلی از عوامل دیگه. هنوز هیچ الگوی مشخصی برای این موضوع وجود نداره. اما اون چیزی که به طور طبیعی همه والدین باید بدونن اینه که نوجوان شما در اواخر نوجوانی میلشون به تجربیات جنسی بیشتر میشه. حالا چه در قالب خودارضایی باشه، چه در قالب اینکه بخواد یه دختری یا پسری رو لمس کنه، یا حتی باهاش رابطه جنسی کامل داشته باشه. بیطرفانه بگیم، ما خیلی میبینیم که دخترها در سنین خیلی پایین مثل ۱۵، ۱۶ یا ۱۷ سالگی اعتراف میکنن که تجربیات جنسی کامل دارن. اما این موضوع رو از خانوادهاشون پنهان میکنن. شاید این رو به منِ درمانگر میگن. و خب، سؤال اینه: چرا این بخش از تجربههاشون رو پنهان میکنن؟ دلیلش اینه که میدونن خانواده ــ بهخصوص پدر یا مادر ــ مثل یه سد محکم جلوی اینها وایمیسته؛ بدون اینکه آموزشی بدن، بدون اینکه راهنمایی کنن، بدون اینکه حمایتشون کنن یا درکشون کنن. اینها باعث میشه که جریان تجربه جنسی نوجوان به سمت بدی بره. مثلاً میتونه منجر به بارداری ناخواسته، بیماریهای مقاربتی یا حتی مشکلات دیگه بشه که به نظر من اینجا آگاهی و روشن بودن والدین اهمیت خیلی زیادی پیدا میکنه اینجاست که باید این موضوع رو هم خیلی جدی بگیرن. میدونیم که هیچ باید و نباید مشخصی هنوز وجود نداره. حتی علم روانشناسی هم برای این مسئله هیچ الگوی قطعی نداره. میبینیم که حتی در غرب، تو آمریکا و اروپا، دخترهای نوجوان رو آموزش میدن که تا جایی که میتونین در اواخر نوجوانی، تجربه جنسیتون رو به تأخیر بندازین. چرا؟ چون ممکنه باعث سقط بشه. ممکنه در آینده باعث ناباروری بشه. یا حتی صدمات روحی و روانی ایجاد بکنه. بهشون میگن: “تا جایی که میتونی رابطه جنسی رو به تأخیر بنداز، تا بعد ۲۱ یا ۲۳ سالگی.” این آموزشها وجود داره، اما اجباری نیست. چون نوجوانها این کار رو پنهان میکنن. بدون آموزش، بدون راهنمایی و بدون نظارت دست به انتخاب میزنن و خطاهای بیشتری مرتکب میشن. اینجاست که باز هم ارزش اون رابطهای که تو ازش حرف میزدی خودش رو نشون میده. یعنی اینکه چقدر من میتونم امن باشم ؛ که مثلاً دخترم بتونه درباره رابطه جنسیش با من حرف بزنه، یا اینکه پسرم بتونه درباره تجربه جنسیش با من به عنوان والدین صحبت کنه. بتونه باز کنه و بگه: “این شکلیه، اینو دوست دارم، اون رو نمیخوام، چه کار کنم، به نظر شما میشه یا نمیشه؟ درسته یا نه؟” ما انقدر ترس داریم که حتی نمیشینیم با بچههامون حرف بزنیم.الناز : به همین دلیل من بهطور جدی توصیه میکنم که ما حتماً وقت بذاریم و دوستهای بچههامون رو بشناسیم. و یه جور دیگه با بچههامون رفتار کنیم. یعنی بهجای اینکه طرد کنیم، به جای اینکه فقط “نه” بگیم، یک بار به خودمون فرصت بدیم و یه جور دیگه رفتار کنیم. و اگه نمیتونیم، حتماً کمک بگیریم. لازمه که بدونیم دوستهای بچههامون کی هستن و چه رفتاری دارن. امیر : موافقم. یکی دیگه از مسئلههایی که باید دقیقاً توی این سن بهش یه نگاهی بکنیم شکست عشقی بچههامون توی این سن و ساله. نوجوانها توی این دوره، توی این اواخر نوجوانیشون، خیلی در معرض شکستهای عاطفی قرار میگیرن. واقعا دانش و مهارت یه پدر و مادر جوان یا میانسال برای برخورد با این تجربه بچهشون چیه؟ آیا باید ولش کنه به حال خودش؟ آیا باید بره دوست پسر یا دوست دختری که باعث این شکست عشق شده رو خفت کنه، مجازاتش کنه، تهدیدش کنه؟ یا باید واقعاً کمک بگیره و بچه خودش رو سوق بده سمت کمک گرفتن؟ خیلی مهمه که ما این تجربه اول بچههامون رو چه سمت و سویی بهشون بدیم و چقدر میتونیم کمکشون کنیم. الناز :ببین، یه مسئله مهم اینه که خیلی وقتا میبینیم که تجربه یه عشق اول خیلی رو آدمها تاثیر میذاره. انگار یه غم، یه خشم داره که متأسفانه تو رابطههای بعدی تکرار میشه. و انگار شاید ناخواسته یه کارایی میکنن که اصلاً ربطی به اون رابطه نداشته؛ مثلاً پسر نتیجه میگیره همهی دخترها بدن. پسر با خودش فکر میکنه که “پس منم باید تو رابطههای بیمعنی باشم و براش رابطه صمیمانه وجود نداره امیر : دنیا رو غلط تعریف میکنه و دقیقاً یک جهانبینی اشتباه براش شکل میگیره اگر مداخله سالم پدر و مادر نباشه، الناز : خب یه اتفاقی که میافته اینه که من شاید فکر کنم بدترین اتفاق اینه که برای نوجوان ما رخ میده. خیلی وقتا ازشون میشنویم که “هیچکس نفهمید من چه دردی اونجا کشیدم و مهمتر از این مسئله اینه که ما در برخورد با این قضایا مسخره نکنیم نوجوانمون رو. مثلاً نگیم: “برو بابا عشق چیه؟ عشق کشکه! عشق دوغه! تو این سن عشق معنی نداره.” این که احساساتش رو بهش اعتبار بدیم خیلی مهمه. یعنی این که بگیم: “تو حق داری پسرم… تو حق داری دخترم که ناراحت شده باشی، اذیت شده باشی. ما کمکت میکنیم که از این قضیه دربیای اما قویتر.” یعنی این که بگیم ما کنارت هستیم. و این خیلی مهمه. به نظر من فقط این که احساساتش رو بهش اعتبار ببخشیم امیر: خیلی از پدر و مادرها این موقعها شروع میکنن به سخنرانی کردن و نصیحت کردن و مداخلهٔ بیجا، در حالی که من میگم، به قول تو، آقا یا خانم پدر یا مادر، شنونده باید باشی. بشین گوش کن. بشین و اجازه بده حرف بزنه. تو حرف نزن! این که بگی “من بچه بودم، منم مثل تو عشق رو تجربه کردم همش میگی “من من”! بابا، این بحث در مورد خودش داره صحبت میکنه. توام داری درباره خودت صحبت میکنی ؟ این میخواد که تو بشنویش. تو که اون نیستی،. و اینکه ما امروز این مرور رو با هم انجام دادیم برای این بود که بتونیم فراز و نشیبهای دوره نوجوانی رو، هم در اوایلش و هم در اواخرش، یه مرور کلی کرده باشیم. شما با این پادکست لزوماً باسواد و متخصص در برخورد با نوجوانتون نمیشید. بهتره اگر مسئله جدیای وجود داره و حس کردید که رشد نوجوانتون با مسائلی که ما اینجا مطرح کردیم همخونی درستی نداره، یا اگر شک کردید که رشد نوجوانتون غیرعادیه، مثلاً رفتارهاش، احساساتش، نوع نگاه و دیدگاهش، غیرعادیه، لطفاً و حتماً کمک بگیرید. میدونم هزینه داره، میدونم باید وقت بذاریم، باید زمان بذاریم. ولی این کار به قیمت نجات آینده نوجوانتون تموم میشه و واقعاً ارزشش رو داره. الناز ممنونم ازت که این بحثها رو کمک کردی پیش ببریم و تا اینجا جلو بیاریم. اگر بحثی در این مورد داری یا نکتهای مدنظرت هست، بگو که ما میخوایم این صحبتها رو جمعبندی کنیم. الناز : مرسی، امیرجان. منم فقط میخوام در ادامه بگم این تجربه پدر و مادری یه تجربه خیلی سختیه. و اینکه کمک بگیریم، واقعاً اهمیت داره. این پادکست، کتابها، همه اینها میتونن به ما کمک کنن. ولی مهمتر از اون اینه که ما بتونیم شرایط زندگی خودمون رو ببینیم. اگر فکر میکنین یهجایی از پسش برنمیآیید یا یه چیزهایی تو زندگی شما یا نوجوانتون سر جاش نیست، حتماً برید بپرسید و کمک بگیرید. چون با این کار میتونیم از خیلی از آسیبهای احتمالی در آینده جلوگیری کنیم ارتباط والدین با نوجوانان – صمیمیت و استقلال
اپیزودهای دیگر این فصل: