پرش لینک ها

تکامل (فرگشت) – ملال؛ جرقه‌ پنهان خلاقیت (۱۰ سال به بالا)

این قسمت از پادکست با نگاهی تازه به مفهومی ساده اما تاثیرگذار می‌پردازد: ملال. در کنار کشف راز نقاشی‌های کهن روی دیواره‌های غار، روایت نشان می‌دهد که ممکن است لحظه‌های بی‌حوصلگی و بی‌کاری، جرقه‌های نخستین خلاقیت انسان را روشن کنند. از روزگاری که شکار به پایان می‌رسید و باران راه را می‌بست، تا امروز که با یک لمس صفحه‌نمایش، فرصت سکوت ذهنی را از خود می‌گیریم. این اپیزود یادآور می‌شود که گاهی باید اجازه دهیم ذهن در سکوت پرسه بزند، تا دنیای درونی‌مان با ایده‌ها، رویاها و تصاویر تازه جان بگیرد.

تلگرام

Telegram

کست باکس

Castbox

اپل پادکست

Apple Podcast

اسپاتیفای

Spotify

تکامل - ملال؛ جرقه‌ پنهان خلاقیت

سلام بچه‌ها!
تو قسمت قبل با هم درباره‌ی نقاشی‌های شگفت‌انگیز روی دیوار غارها حرف زدیم. از اینکه چطور انسان شروع کرد به خیال‌بافی، نمادسازی و خلق معنا. چند تا دلیل هم برای این نقاشی‌ها بررسی کردیم: مثل ارتباط با دیگران، آیین‌های جادویی، یا حتی ثبت خاطره‌ها.
اما یه دلیل دیگه هم هست که کمتر بهش توجه می‌شه .یه حس خیلی ساده و آشنا برای همه‌مون: ملال.
ملال یعنی چی؟ چرا بعضی وقتا حوصله‌مون سر می‌ره؟
ملال، همون حالتیه که وقتی هیچ کاری برای انجام دادن نیست، یا همه‌چی تکراری و بی‌هیجان میشه.
همون حس بی‌حوصلگی، بی‌تحرکی، و حتی کمی بی‌هدفی…
حالا فکر کن هزاران سال پیش، انسان‌هایی بودن که شکارشون تموم شده بود، هوا سرد بود، و باید ساعت‌ها توی غار می‌موندن تا بارون بند بیاد یا روز بشه.
اون‌جا، وقتی کاری برای انجام دادن نبود، ذهن شروع می‌کرد به پرسه زدن.
شاید یکی از اون آدم‌ها، یه تکه زغال برداشت و شروع کرد به کشیدن یه تصویر روی دیوار.
اما این کار با بقیه ی کارایی که انجام میدادن خیلی فرق داشت نه برای غذا بود، نه برای بقا، بلکه فقط برای این بود که یه چیزی رو بسازه. یه چیزی رو خلق کنه.
مغز انسان یه ویژگی عجیب داره و اونم اینه که نمی‌تونه بیکار بمونه!
اگه محرک بیرونی نباشه، خودش شروع می‌کنه به ساختن. ساختن تصویر، داستان، سؤال، خاطره، رؤیا…
ملال شاید اولش حس جالبی نباشه، ولی دقیقاً همون لحظه‌ست که مغز روشن می‌شه.
خیلی از ایده‌های بزرگ، داستان‌ها، شعرها، یا حتی اختراع‌ها، از دل همین حوصله‌سررفتگی‌ها بیرون اومدن.
ولی متاسفانه ما امروزه، تا یه ذره حوصله‌مون سر می‌ره، سریع می‌ریم سراغ گوشی، بازی، یا فیلم.
نمیگم این کار بده، اما اگه همیشه همین‌طوری حواسمونو پرت کنیم، فرصت خلاقیت رو از مغزمون می‌گیریم.
شاید مغزت فقط دنبال یه لحظه سکوت تا یه فکر تازه بهمون بده.
شاید اگه چند دقیقه به جای گوشی، به سقف اتاقت نگاه کنیم، یه ایده‌ی عجیب و جالب به ذهنمون برسه!
خب همونطور که آتش، غذا رو پخت و مغز رو تغذیه کرد،
ملال هم ذهن رو گرسنه کرد و تخیل رو زنده کرد.
توی لحظه‌هایی که انگار هیچ‌کاری برای انجام دادن نبود، انسان شروع کرد به ساختن یه جهانی که وجود نداشت. و کم‌کم بهش رنگ و معنا داد.
از اون موقع به بعد، ما دیگه فقط توی دنیای بیرون زندگی نمی‌کردیم. یه دنیای درونی هم ساختیم. با نقاشی، با صدا، با کلمه، با رویا…
و ممکنه این ملال بود که، مثل یک پل ما رو از بیرون آورد به دنیای درونمون
دفعه‌ی بعد که حوصله‌تون سر رفت… فقط چند لحظه به ذهنتون فضا بدینی.
به‌جای فرار، ببینین قراره چه چیزی رو کشف کنین.
شاید یه تصویر جدید، یه شعر، یه سؤال، یا فقط یه حس…
این رو هم بدونین که ملال دشمن ما نیست، بلکه نقطه‌ی شروع خلاقیتمونه.
خب بچه ها به آخر این اپیزود هم رسیدیم.
تو قسمت بعد، می‌ریم سراغ یه بخش دیگه از سفر تکامل. پس با ما همراه بمون!
و اینم یادتون باشه که گاهی وقتی هیچ کاری نداریم، ذهنمون داره بزرگ‌ترین کارش رو انجام می‌ده.

اپیزودهای دیگر این فصل:

فصل های دارما کودک

پیام بگذارید

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه وب شما استفاده می کند.