در اولین قسمت از فصل «مدیتیشن برای کودکان»، فرزند شما با تمرینی ساده و جذاب آشنا میشود که به او کمک میکند در لحظههای پر از فکر و استرس، ذهنش را آرام کند. این اپیزود با زبانی کودکانه و قصهای دلنشین طراحی شده تا بچهها بتوانند اولین تجربهی مدیتیشن خود را آغاز کنند و حس سبکی و آرامش را تجربه کنند.
پاییز بود. باد ملایمی بین برگهای زرد و نارنجی میرقصید و خورشید کمرمق اما زیبا از پسِ ابرها سرک میکشید. تو یه روستای کوچک، دختری به نام “میا” زندگی میکرد. میا با موهای فرفری نارنجی و عینک کوچولو روی بینی همیشه پر از لبخند بود، اما اون روز خبری از خندههای همیشگیش نبود.
میا روی پلههای ورودی خونه نشسته بود، کتاب ریاضیش دستش بود و یه عالمه فکر توی سرش میچرخید؛ امتحان فرداش باعث شده بود دلش شور بزنه و احساس اضطراب کنه.
میا آه بلندی کشید و با خودش گفت: “چطور میتونم این همه چیز رو یاد بگیرم؟ کاش میشد دوباره یه بچهکوچولو باشم و فقط بازی کنم!”
مامانش که از پنجره نگاهش میکرد، گفت: “میا جون، به نظر من یه قدم بزن. گاهی وقتا که ذهنت شلوغ میشه، یه پیادهروی میتونه کمک کنه.” میا کمی تردید داشت، ولی بالاخره کتابهاش رو بست و به سمت جنگل کوچیک نزدیک خونه رفت.
میا کنار رودخونه رسید و روی یک سنگ صاف نشست. صدای آب که به آرومی روی سنگها برخورد میکرد ، به گوشش خوشایند بود.
نفس عمیقی کشید، ولی هنوز دلش پر از استرس بود. همون لحظه، یک پروانه کوچیک با بالهای سفید و خطهای آبی نقرهای روی دستش نشست.
میا با تعجب یه نگاهی به پروانه انداخت و زیر لب گفت: “تو اینجا چیکار میکنی؟ نمیبینی سرم خیلی شلوغه؟”
برای چند لحظه، حس کرد که پروانه بهش لبخند میزنه. پروانه گفت: “اسم من لوناست. میبینم که خیلی نگرانی، میا . چرا اینجا نشستی و غمگینی؟”
میا با چشمایی که گرد شده گفت: “چی؟ تو حرف میزنی؟ پروانهها نمیتونن… یعنی… من خیالاتی شدم؟!”
لونا بالهاش رو باز کرد و گفت: “وقتی خیلی خستهای، گوش دادن به صدای طبیعت میتونه بهت کمک کنه تا من رو ببینی . حالا بگو ببینم، چه مشکلی داری؟”
میا آهی کشید و گفت: “فردا امتحان ریاضی دارم و ریاضی خیلی سخته. هر وقت بهش فکر میکنم، توی دلم یه عالمه هیجان و استرس میپیچه.”
لونا گفت: “خب، من بهت چیزی یاد میدم برای همیشه کمکت میکنه، چه برای امتحانا، چه وقتایی که نگرانی یا حتی وقتایی که حوصلهات سر میره.”
میا با کنجکاوی گفت: “چی؟ یعنی میتونی به من کمک کنی؟”
لونا با صدای آروم گفت : باید خوب به صدای من گوش کنی …. آماده ای میا ؟
میا :گفت: بله من آمادم
اینجا 10 ثانیه موسیقی و سکوت
.
.
خب بچه ها شما هم خودتون رو آماده کنید و یک جای آروم پیدا کنید و بنشینید یا دراز بکشید و تا با میا و لونا اولین تمرین مدیتیشن رو انجام بدیم …. لطفا هر کاری که میا انجام میده شما هم انجامش بدین.
20 ثانیه موسیقی و سکوت
لونا گفت: خب میا، الان باید مثل من آروم بشینی. اول از همه، چشمت رو ببند یا اگر دوست نداری میتونی چشمات رو باز نگه داری و به هر چیزی که دوست داری فکر کنی و ریههات رو پر از هوای تازه کن. نفس عمیق بکش… بعدش آروم، نفست رو بیرون بده. همینجوری..
(1 نفس عمیق تمرین عملی )
حس کن که بدنت داره سبک و آروم میشه.”
(3 نفس عمیق تمرین عملی )
.
.
میا با هر نفسی که میکشید، احساس میکرد که انگار باد خنک و ملایم داره افکار شلوغش رو ازش دور میکنه.
چند دقیقه بعد، میا چشماشو باز کرد و به لونا نگاه کرد. لبخند بزرگی روی صورتش بود. گفت: “انگار همهی فکرای تو سرم کم رنگ شدن !حالا احساس میکنم میتونم با آرامش به درسهام برگردم.”
لونا لبخند زد و گفت: “همیشه یادت باشه، نفس کشیدن و آروم کردن ذهن مثل یه هدیه در درون وجودته که هر وقت نیاز داشتی میتونی به سراغش بیای. حالا برو و با آرامش درس بخون، مطمئنم ذهنت خیلی آروم میشه!”
میا با انرژی بلند شد و گفت: “مرسی لونا! امروز چیز خیلی بزرگی یاد گرفتم. حالا هروقت استرس داشته باشم، میدونم باید چیکار کنم.”
میا به خونه برگشت، روی میز نشست و به راحتی شروع به خوندن درساش کرد. از اون روز، هر وقت که ذهنش شلوغ میشد یا نگران بود، به یاد پروانه کوچولو و درسهای مهمی که بهش داده بود، میافتاد.
بچه ها، شما هم مثل میا میتونید وقتی استرس دارید یا فکرتون شلوغه، با مدیتیشن آروم بشین. فقط چند دقیقه وقت بگذارین، چشمهاتون رو ببندین، نفس عمیق بکشین و افکار شلوغتون رو نگاه کنین که چطور دور میشن. امتحانش کن، قول میدم حس خیلی خوبی پیدا میکنی!”