این فصل دارما کلینیک درمورد حفظ و نگهداری روابط هست و امیر قنبری مشکلاتی که برای زوجین در طول روابط طولانی مدت بوجود میاد رو مورد برسی قرار می دن. ما سعی میکنیم مسائلی رو مورد بحث قرار بدیم که در نظام آموزشی به شکل درست آموزش داده نشدن و ما روزمره باهاشون در ارتباط هستیم. سلام شما به دارما کلینیک گوش میکنید . علی دلشاد :متأسفانه این اپیزود به دلیل بُعد مسافت و همچنین عدم دانش فنی لازم در حین ضبط با کیفیت پایینی در اختیار شما قرار میگیره. تیم ما تمام تلاشش رو برای افزایش کیفیت این اپیزود انجام داده ولی باز هم استانداردهای مطلوب رو نداره. ازتون میخوام با صبر و شکیبایی چند دقیقه اول رو گوش بدید تا گوشتون بهش عادت کنه. امیر قمبری :اپیزود های پایانی بحث فعلی ما در مورد نشونههایی هست که بهمون خبر میدن که رابطه احتمالاً باید تموم شه. یعنی یه جوری شبیه چراغآلارم . مثلاً دیدی وقتی شارژ موبایلت تموم میشه، رنگ چراغ باتری عوض میشه که یه نوتیفیکیشن به شما میده. دقیقاً رابطه هم هشدارها و علامتهای خودش رو داره. و ما همونطوری که اگه به این هشدارایی که مثل گوشیهای هوشمند داریم توجه نکنیم، مثل پر شدن حافظه، کم شدن باتری یا خرابیهایی که سختافزاری علامت میده و ما توجه نمیکنیم ، گوشیمون رو از دست میدیم؛ وقتی ما به هشدار پایان رابطه توجه نکنیم خب، رابطهمون رو از دست میدیم. چون رابطه تو سراشیبی سقوط میره و جوری به فروپاشی و جدایی میشه و تموم میشه همه چیز. تو بعضی جلسات قبلی من تأکید کردم که عمده ترین عاملی که پیشبینی کننده پایان یک رابطه هست، نارضایتی هست. نارضایتی از هر چیزی میتونه باشه: میتونه نارضایتی سکسشوآل باشه ،نارضایتی جنسی، عاطفی، مالی، ارتباطی، یا از لحاظ صمیمیت، توجه و احترام. هر چیزی که فکرشو بکنیم میتونه باشه .و نارضایتیهایی که حل نشدن و ایگنور میشن و نادیده گرفته میشن، طبیعتاً به پایان رابطه و فروپاشی خیلی کمک میکنن و دامن میزنن. ما آمدیم عوامل پیشبینی کننده جدایی رو به سه دسته تقسیم کنیم. گفتیم عوامل فردی داریم،دو تایی داریم و شبکه اجتماعی داریم و گفتیم شبکه اجتماعی منظورمون این سوشال مدیا نیست مثل اینستاگرام و تلگرام و نمیدونم واتساپ و اینها. منظورمون اون اجتماع اطراف، کامیونیتی و اون شبکه اطرافیان این زوج هست. این شبکه اجتماعی معنیش این میشه ،اطرافیان این زوج، از جمله خانوادهشون، دوستانشون، همکارانشون. به اینا میگیم شبکه اجتماعی در همین 3 کلمه توصیف میشه . گفتیم که در عوامل فردی اولین فاکتوری که بررسی کردیم گفتیم که، سنه. سن پیشبینیکننده پایان زودهنگام یک رابطه میتونه باشه. به این دلیل که هرچقدر که تحقیقات میگن، و من اینجا باز ینجا تاکید میکنم که هر آنچه که امروز و تا الان در تمام این اپیزودها بحث کردیم، مبتنی بر پایه پژوهشها و تحقیقاته و من سعی کردم به زبان علمی صحبت نکنم، کلمات قلمبه سلمبه نکنم. اگه انگلیسی گفتیم، فارسیشم گفتیم. حالا اگه انگلیسی هم گفتیم میتونید استفاده کنید. گفتیم که بسیاری از پژوهشها روی سن خیلی تاکید دارن. من میگن که هرچی شما تو سن پایینتر رابطهتو برقرار میکنی و رابطهرو جدیتر میگیری، و جدیش میکنی توی زندگی خودت باعث میشه که تو سن پایین،عدم مهارتهای کافی،عدم شناخت هیجانی، عاطفی، شخصیتی، از خودت، طی نکردن، مراحل رشدیه لازم توی سن نوجوانی و جوانی و تجربیات کمه زندگی و مهارتهای پایین در بحث روابط و اینا، همه اینا میتونه کمککننده باشه که در سن پایین آدمها بیشتر مستعد شکست در روابط عاطفیشون باشن و همونطور که گفتیم حتی تحقیقات میگه که اگر شما در دهه دوم زندگیتون، مثلاً بگیم از شروع سن نوجوانی مثل مثلاً دوازده شروع میشه نوجوانی و تا پایان 22 سالگی ادامه پیدا میکنه، هر چقدر شما توی این بازه بیشتر ارتباطات جدیتر و عاطفیتر باشه، بیشتر نزدیک میشی به شکست خوردن توی رابطه . و اگر در دهه سوم زندگی، بعد از 22 سالگی، حالا 22 رو من به کار میبرم، 22 پایان سن نوجوانی محسوب میشه.و گرنه میدونیم که 22 دهه سوم زندگی هستش، ولی منظور از دهه سوم زندگی یه جورای از نظر روانشناسی در رشدی بحث پایان نوجوانی هست. بعد از نوجوانی مثل 22 الی 24 سالگی به بعد، اگه شما از این سن به بعد رابطه برقرار کنین احتمالاً ثبات بیشتری خواهد داشت. و جالبه که این خبر منفیه اما جالبه هم هستش. و جالبه که شما هرچی بزرگتر هم میشین، مثلاً در دهه چهارم پنجم زندگی میخواهید رابطه برقرار کنین، بازم رابطه سختتر میشه. و ممکنه دچار بیثباتی بیشتر بشه و گفتیم که حتی آنچه که تحقیقات میگن، هم دلیل اینکه موضوع پژوهش انسان و رابطه انسانی هست، وحی منزل نیست، قانون مطلق نیست. یکی یافته هستش ، یکی نتیجه هست، یکی پیشبینیه و یک احتماله در اصل و یک اطلاق کلی در همهی انسانهای روی کرهی زمین نیست. ما میدونیم که انسانها خیلی قابل پیشبینی هستن و در فرهنگها و چهارچوبهای متفاوتی رشد میکنن. گفتیم پس اولین فاکتور سنه و من در تکمیل بحث سن، اختلاف سنی زیاد همونطور که در افیزودهای قبلی هم بحث کردیم، میتونه به بیثباتی بسیار زیاد دامن بزنه. من خیلی دیدم زنانی که در سنینی ازدواج کردن که دوازده، سیزده، چهارده، حتی پونزده، شونزده و حتی بیشتر، بیست سال با شریک خودشون اختلاف سنی داشتن. نود درصد، بیش از نود درصد زوجهایی که ما میدونیم در دهه چهارم، پنجم و ششم زندگیشون مشکلات جدی با هم دارن. پس اختلاف سنی زیاد همونطور که تحقیقاتم میگه، اگر مثلاً زنی بخواد یک پارتنر انتخاب کنه، بهتره که عدد پنج به علاوه یا منهای دو رو در نظر بگیره. یعنی از مثلاً یه جورایی سه سال تا هفت سال بزرگتر از خودش پارتنرش رو انتخاب کنه. در مورد آقایون، گفتیم که فوقش اگه میخوان پارتنر خانمشون بزرگتر باشه، از یک الی سه سال میتونه بزرگتر باشه. بیشتر از هفت سال برای خانوما و بیشتر از سه سال برای آقایون،های ریسک میشه و ریسکش خیلی زیاد میشه. و خطر بیثباتی تو رابطه، تعارضهای بسیار زیاد تو رابطه و نارضایتی خیلی زیاد و شدید میشه احتمالش. حالا این عددها رو هم من خواهش میکنم که به عنوان طیف در نظر بگیریم. حالا اگه مثلاً ما چهار سال اختلاف داریم، مثلاً من خانم با همسرم چهار سال اختلاف داریم و من بزرگترم یا میدونم مثلاً یه خانومی هست که شش سال بزرگتره، این رو ما در یک طیف بهشون نگاه میکنیم. چاقو نیستن که بذاریم و پنیر رو از وسط چپ و راست تقسیمشون کنیم. اگر پارتنر شما اون یار مقابل شما این نگرش رو نداشته باشه اگه نگرشش این باشه که زن ها باید مشارکت کنن و مثلا پارتنری گیرد بیاد که اصلا به این اعتقاد نداره و اعتقاد داره که نه مرد باید همه این رو تامیین بکنه . این نگرش ناهمسوآیا چه عواملی رو ایجاد میکنه ؟ اگه دقت کرده باشی همه ما آدم ها دوستان ما از بین کسایی انتخاب میکنیم که میتونیم هم دیگه رو درک بکنیم و همینطور تمایل داریم پارتنر مون رو هم از بین کسایی انتخاب کنیم که درک بیشتری از هم میداریم و دقیقاً درک بیشتر یعنی نگرش های همسو تر .پس هر چی شما تو گروه یا در بین جمع افرادی قرار بگیرید که احساس کنید از نظر نگرشی دیدگاهی، جهانبینی، ایدولوژی از نظر عقیدتی از نظر باورها و زاوی دید به زندگی یا انواعی از مسائل زندگی هر چقدر نگرش هاتون با هم دیگر همسو تر باشه احساس دوستی و نزدیکه بیشتری با اون افراد میکنیم و اینم در تحقیقات مطالعه شده دقیقاً و این که دوست داری از بین همین افراد یه پارتنر و خودت انتخاب کنی چون احساس میکنی اینا یا این فرد دنیای تو رو میفهمه و تو هم دنیا این رو میفهمی. پس نتجه گیری معکوس ما چیه؟ که هر چقدر زوج ها نگرش های ناهمسو بیشتری با هم دیگر دارن طبیعاً احساس میکنن که توی این رابطه نه اون من رو درک میکنه نه من اون رو درک میکنم ما هم دیکرو درک نمیکنیم ما با هم تفاهم نداریم ما هم دیگر رو نمیفهمیم اینا جمله هایی که شما از زبان زوج های ناراضی خیلی میشنوید این جمله ها رو و این معنیش اینه که این افراد حتی اگر در ابتدا با هم دیگر همسو بودن در ابتدا یک ازدواج یک دوستی عاشقانه یا رابطه عاشقانه هر چقدرکه با هم همسو بودن یا احتمالاً همسو بودن هرچی زمان گذشته اینا ناهمسو تر شدن دیدگاهاشون، نگرششون ،جهانبینیشون در دو شاخه جداگانه رشد کرده و توصیفه پیدا کرده یا این که در همون اوایل دوستی تو همون شیش ماه اول تو همون یک سال اول میفهمید بابا این طرف خیلی از دنیای تو پرده و تو خیلی از دنیای اون پرتی اصلا متعلق به دو دنیای مختلف هستین پس اصرار به رابطه با همچین افرادی کمک به شما نمی کنن بلکه باعث یک شکست در زندگیت میشه بلکه باید توی یک ناکامی بزرگ یک ضربه یک شوک روانی رو تجربه کنید. چرا ؟ چون وقتی وارد رابطه میشی، علاقهمند میشی، عاشق میشی، وابسته میشی، دلبسته میشی، بعد میری جلوتر و میبینی شناختت بیشتر شده چرا آدمه با تو فرق کنه؟ مجبوری حالا رابطه رو، اگر دعوا نکنی، به هم نریزی، جنگ و جدار نکنی، بحث و منازعه و نزاع و درگیری نداشته باشی، باید رابطه رو ترک کنی. خب خود این صدمه هستش . پس نگاه کنید، باز هم طبق همون اپیزودی که بحث کردیم و گفتیم که ، باید آدم ها در مرحلهای که همسانیها رو میسنجید، عقیده و نگرشهای همدیگر رو از نظر عقیدتی، دینی، مذهبی، فرهنگی، خانوادگی،جهانبینیو… از همه نظر بسنجید. ببینید چقدر شبیه هم دیگه هستین .در مورد ازدواج، زندگی، رابطه وفرزند پروری و سبک زندگیو روابط با دیگران . یعنی چقدر نگرشهای همسوتر و شبیهتری به هم دارید؟ تحقیقات هم نشون میده که هر چقدرکه شما نگرش همسوتر باشه، درکتون از زندگی بیشتره و هر چقدر درکتون از زندگی بیشتر باشه، رضایت شما از رابطهتون بیشتره. جالبه که هر چقدر رضایت شما از رابطهتون بیشتر باشه، و هر دو طرف به طور متقابل این رضایت رو دارن، ثبات رابطه شما بیشتره. پس ما همین حالا یک راهکار داریم: اگر نگرشهاتون در موارد بسیار زیادی از هم ناهمسو هستش و نمیشه کاریش کرد ، و هیچ کسی حاضر نیست شبیه اون یکی بشه یا شبیه اون یکی نگاه کنه، بذارید برید از رابطه قبل از دیر بشه تمومش کنید . و هر کسی یه جورایی زندگی شخصی و فردی خودش رو بیشتر پیگیری میکنه و کاری به اون یکی نداره و ساعت ها از هم بی خبرهستن ، این رفتارهای منفی به نوعی مثل فشارسنج رابطه عمل میکنه و اینکه حال رابطه بده یا حال رابطه خوبه ونشون میده نارضایتی از رابطه در چه سطحیه. این نشانهها رو باید ببینیم. امروز دقیقاً دربارهی نشانهها داریم حرف میزنیم ، پس نارضایتی متقابل از رابطه تمایل شمارو واسه ابراز عواطف منفی بیشتر میکنه اگر نارضایطی از رابطه رو با گفتگوکردن، مذاکره و با مراجعه به زوج درمانگر رفتن اگر به این شیوه ها حل نکنید، این نارضایتی تمام فضای رابطه شما رو اشغال میکنه و در نهایت رفتارهای منفی بروز پیدا میکنه. بسیار زیاد در رابطهها دیده میشود واسمش مقابله به مثله ، مقابله به مثل در سطح عواطف منفی. به من بیاحترامی کنی؟، من هم به تو بیاحترامی میکنم. اگر به من پرخاشگری کنی، من هم به تو پرخاشگری میکنم. اگر به من بیتوجهی کنی، من هم به تو بیتوجهی میکنم. اگر من را جلوی جمع دست میاندازی، من هم باهات همین کارو میکنم.. پس مقابله به مثل یه جورای بهش میگیم تعامل متقارن . مثل وقتی که لکه جوهر روی کاغذ میریختیم و کاغذ رو از وسط تا میکردیم؛ وقتی کاغذ رو باز میکردیم، در دو طرف کاغذ یک شکل متقارن میدیدیم. در واقع، مقابله به مثل یعنی کپی کردن و تقلید از رفتارها منفی همدیگه هستش، و این تعامل متقارن یکی از خطرناکترین شیوههای تعاملی توی روابط ست،که به ما میگه اوضاع خرابه خال این رابطه خرابه این رابطه مریضه و باید درمان بگیری . عین بچه ای که از توی گلوش و خلت و چرک عفونت میاد و تو میگی خوب میشه چیزی نیست ولی عفونت اگه بره تو ریه اون بچه کارش تمومه و میمیره میره توی خونش این عفونت و کارش تمومه . و این رابطه این بچه هستش مخلوق شما دو نفر با همدیگه هستش وقتی میبینی عفونت میکنه یکی از نشانه های این عفونت ، همین مقابله به مثل یا تعامل متقارنه به اصطلاح ؛ یعنی هر کاری او میکند، تو هم میکنی و هر احساسی که از او گرفتی را میخواهی به خودش برگردانی. مثلاً منو رو رنجوندی ، پس من هم تورو میرنجونم . به من توهین کردی منم به تو توهین میکنم . به من بی تفاوتی کردی ؟ منم بهت بی تفاوتی میکنم. . جواب نگرفتم. چرا من این همه احترام گذاشتم و جواب نگرفتم؟ پس میبینیم که الگو مقابله به مثل یا تعامل متقارن هم بسیار کشنده هستش در رابطه و رابطه رو از بین میبره . یک الگوی دیگه هم وجود داره که اینم نشانه های از مرگ یک رابطه هستش و اون ، الگوی مطالبه و اجتنابه. شاید دیده باشید توی خیلی از رابطه هامون یا اطرافیان ؛ یک نفر از زوجین، یکی مطالبه میکنه یک چیزی رو مثل : محبت بیشتر ، پول بیشتر ، توجه بیشتر ، زمان، رابطه جنسی، تفریح، تعامل، حمایت یا مراقبت بیشترو میبینیم که اون یکی اجتناب میکنه و بهش نمیده این رو خب این میتونه هزاران دلیل داشته هیچ زوجی شبیه زوج دیگر نیست و هرکدام منحصر به فرد خودشونن، اما پژوهش ها به ما چی میگن ؟ اونها میگن که در روابط بیشتر زنان مطالبهگر هستند. وعمدتاً زن ها در رابطه مطالبه گراند و جالبه که میگه مردا عمدتا اجتناب میکنند.. خب زنها بیشتر خواهان تغییر رابطه هستن به دلیل این که در رابطه احساس قدرت کمتری دارند.یعنی احساس میکنن در رابطه قدرتشون کمتره و چجور زن هایی هستن ؟ زن هایی هستن که در استراژدی رابطه احساس مسکنن که سهم زیادی ندارند احساس میکنن در تصمیم گیری ها دیده نمیشن یا اصلا به طور کلی دیده نمیشن براشون وقت گذاشته نمیشه و رابطه براشون منصفانه نیست از نگاهشون و رابطه رو نابرابر میدونن پس زن ها شروع میکنن به مطالبه و حالا اگر ما نخوایم بحث رو اجتماعی کنیم ، میبینیم که فمنیسم وشروع جریان های فمنیسمی این که مطالبه گری میکنن حقوق زنان رو هم از همین جاها آب میخوره و ما الان در مورد این که بده یا خوبه اصلا بحث نمیکنیم در مورد وجود یک پدیده توی رابطه ها داریم بحث میکنیم و بنده به شخصه بی طرف هستم . ولی میتونم بگم اگه در بخوام موضع خودمو انتخاب کنم ، موضع منم برابر جویانه هستش در رابطه. اما میبینیم که خب توی مثلاً کشورهایی مثل چین زن و مرد همه کار میکنن. الان این به خاطر مسئله دیگهایه مثلاً اقتصاد، خانواده ضعیفه و همه باید کار کنن. حتی توی روستاها همه کار میکنن؛ توی روستاها زن و مرد همه با هم میرن سر زمین کار میکنن. ولی اگه بخوای زندگی شهری و امروزی رو مثال بزنی، در حالت متعادلش اینه که زندگی شهری و متمدن امروزی برابری زن و مرد رو میطلبه. به همین دلیل اگه شما توی یک رابطه برابر نیستید و احساس میکنید که یک مطالباتی دارید ولی مطالبات شما به جایی که برآورده بشه ازش اجتناب میشه ، آقا و خانم وقت خودت رو تلف نکن این نشانه های پایان رابطه هستش . با جنگیدن، پرخاشگری، خودخوری و مریض کردن خودت به هیچ چیزی نمیتونی به اون چیزی که میخوای از این رابطه برسی. به دلیل این که رابطه تموم شده، این رابطه الگوهای روش حاکم شده که حتی عشق هم دیگه نجاتش نمیده. اونجاست که من میگم برای پایان یه رابطه و ازدواج ،عشق و لزوما کافی نیست و فاکتورها و عوامل دیگهای رو میطلبه. پس الگوی مطالبه و اجتناب یه الگوی ناسالمه و حاکم شدن این اتمسفر میتونه باعث فروپاشی یه رابطه بشه. ما به عنوان فرهنگی که قسمتی از جغرافیای کل زمین قرار گرفته و به اسم خاورمیانه شناخته میشه، فرهنگ خاوره میانه که بین شرق و غرب قرار گرفته این دوره گذار از شرایط سنتی به دورهای که اسمش مدرنیتهست ، سال هاست که این جریان شروع به حرکت کرده و میتونیم بگیم این جریان تقریباً از قبل از انقلاب در ایران شروع شده. جریانها، جنبشها و فعالیتهای اجتماعی که شروع کردن به زن نقش بیشتری دادن تا زنان رو در سطح بالای جامعه، از جمله مدیریت تصمیمگیریهای استراتژیک، بیشتر دخیل کنن و بهشون فضا و موقعیت بدن. و از دیدگاه ها و نظراتشون استفاده کردن و این جریان هنوز تمام نشده و ما هنوز تو جامعهمون، به نظر من، شاید نظر من اغراقآمیز باشه، ولی ما هنوز توی جامعه زنستیز زندگی میکنیم؛ جامعهای که زن رو جنس دوم میدونه و براش محدودیتهای زیادی قائل میشه. زیاد تمسخرش میکنه جامعه مردسالاری که خودش رو برتر از زن میدونه و یه جورایی زن رو تابع خودش میدونه و حاضر نیست او رو به عنوان یک انسانی که دارای تمامیتو تمام حقوق متقابل و برابر هست حاضر نیست بهش نگاه کنه، حاضر نیست تمامیت یک زن رو با عنوان یک انسان و همهی حقوقش رو به رسمیت بشناسه و قبول کنه. به نظر من، ما هنوز داریم زور میزنیم که از این دوره انتقال گذر کنیم. خیلی به کندی داریم میریم جلو چون همین ایران چند سال اخیری چقدر قتل ناموسی هنوز وجود داره و میبینیم که قتل ناموسی توسط پیرمردها اتفاق نمیافته، بلکه توسط مردهای جوون اتفاق میافته. معنیش چیه؟ اینه که شاکلههای فکری، روانی، عاطفی و فرهنگی یک مرد امروزی، یک مرد جوون امروزی، شاکلههای زنستیزانه هست. حالا ممکنه اصلاً کاری نداشته باشیم به این موضوع، ممکنه مادر خود این فرد رو زنستیز بار آورده باشه. چه بسا من زیاد دیدم، زنانی که با این جملاتی که مثلاً به زن هیچوقت رو نده، نمیدونم زن پررو میشه و از این حرفا، زنانی و مادرانی که این جملات رو آموزش میدن به پسرهای خودشون. پس نگاه کن، من میگم که ما هنوز داریم تو جامعهای که زنستیزه زندگی میکنیم و این دوره انتقالی، این دوره گذار هنوز داره اتفاق میافته. این دوره گذار هنوز داره اتفاق میافته، این دوره گذار هنوز داره اتفاق میفته و حالا حالا ها ادامه خواهد داشت در فرهنگ ما اما در جوامع غربی هنوز هم اون نگرش های منفی یا اون نگرش های ابزاری ممکنه به زن وجود داشته باشه و اون نگرش های نابرابر وجود داشته باشه اما قالب یک جامعه نیست قالب فضایه قانونی و اداری و فرهنگی و جغرافیایی یک جامعه نیست بلکه بیشتر فضای برابری قالب هست پس منم موافق هستم که این دوره گذار باید طی بشه و تو این دوره گذار تربیتها لازمه، آموزشها لازمه، صبوریها لازمه، امکانات زیرساختی لازمه که یه مقدارش رو داریم، یه مقدارش رو نداریم و باید ایجاد بکنیم که دیگه این میره به دوش سیاستگزاران اجتماعی جامعه ما که اینا باید اینو براورده کنن حالا از کانال های قانون گذاری بگیر. امیت و برابریه بشناسه. تا سازمانهایی که تو حوزه فرهنگی کار کنن، از جمله آموزش و پرورش ، از جمله دانشگاه و همه اینا. دیگه ایناش تو حوزه من روانشناس نیست پادکستی که ما تولید میکنیم با هم دیگه و در مورد روابط زن و مرد یا زوج های همجنس و غیره همجنس حرف میزنیم شبیه یک دونه شن تو ساحل یک دریاست. اثر بخشی یعنی تأثیرش بسیار کمه و نمیتونه یک جامعه رو برانگیزه که تغییر کنه. کارهای بسیار زیادی باید انجام بشه که این فرهنگ سنتی، نگاه زن به مرد یا مرد به زن، تغییر کنه. خیلی برنامههای زیادی میخواد؛ آموزش پرورش باید درگیر بشه، دانشگاه باید درگیر بشه، رسانهها باید درگیر بشن، مطبوعات، تبلیغات و همینطور هر کدوم از اینا اگه کار خودشون رو انجام بدن، اما همه چیز از درون خانواده اتفاق نمیافته. تا این استراتژیهایی که میچینیم در حوزه آموزش، فرهنگ، دانشگاه، جامعه، تبلیغات و هر برنامهریزی اجتماعی که لازمه، رسانههایی که محتوا تولید میکنن، همه اینا اگه دست به دست هم بدن و همکاری کنن، اثرات همه اینا سرریز میشه تو خانواده و خانواده خودش فرزندانشو به سمت برابری تربیت میکنه، نه زنستیز یا مردستیز. خانواده زنسالار، مردستیزیه رو ترویج میکنن و خانوادههای مردسالار زنستیزی رو ترویج میکنن. و اگر این عناصر و این نهادهایی که من گفتم دست به دست هم ندن و این کار رو انجام ندن، خب این چرخه نیشکنه و این چرخه ادامه پیدا میکنه. بنابراین من نمیتونم در این پادکست مردانی رو که نگاه سنتی دارن، نصیحت کنم و تغییر بدم چون بیفایدهست . حرفای من، حرفای تو، پادکست ما و انواعی از پادکستهای فارسیزبان و خارجیزبان که تولید میشن نمیتونن این رو تغییر بدن ، زیر ساخت های فرهنگی بنیادی لازمه .آموزش و پرورش از همه مهمتر آموزش و پرورش حالا اگه یه نقدی هم بخوام بکنم و یه طعنه ای هم به آموزش پرورش سازمان نایافته و بی درو بی پیکر بزنم .وقتی که شما میبینید که از روی جلد کتاب ها نقاشی یک کودک دختر حذف میشه از توی بیلبوردی که وسط شهر در میدان میزنن یه خانواده ای سواره دوچرخه اند و مادر خانواده دوچرخه سوار نیست این بچه ها رو لک لکبرای این بابا آورده . تمام این ها یک نگاه نابرابری و زن ستیزانه هستش .توی آموزش پرورش ما کتاب هارو باز بکنید درس ها و عکس ها به وضوح این رو متوجه میشید حالا من نمیخوام بگم که ما باید بیایم یک آموزش وپرورش داشته باشیم که دختر و پسر در یک کلاس باهم درس بخونن که این جنسیت زده گی و این سکسیسم به اصطلاح اتفاق نیفته. حالا اگه بگم حرف بیربطی نیست، بیراه نگفتم. میتونه اتفاق بیفته، میتونه درست اتفاق بیفته. ما درگیر مسائل حاشیهای و مسائل رادیکال و افراطگرایانه زیادی هستیم و نتیجهش میشه همین؛ هر برنامهریزی اجتماعی آشفته و نسنجیده و غیرعقلانی و افراطی که تو جامعه برگزار میشه و واسه بچه گذاشته میشه و برنامهریزی میشه و اجرا میشه، نهایتاً تأثیر خودشو بر خانوادهها ها نشون میده . بر روابط زن و مردی که میخوان یک خانواده رو تشکیل بدن، اثر میذاره. برنامهریزی اجتماعی میتونه به سمتی باشه که مردان و زنان نگاه سکسیستی و جنسیتزده نداشته باشن و یک رابطه برابر رو رقم بزنن و فرزندانی با همین ایدئولوژی و جهانبینی برابرجویانه ایجاد کنن. و تربیت کنن اما الان به چه سمتیه؟ برعکسه. شما همین قوانین ازدواج رو نگاه بکنید که چقدر نابرابر حقوقه و الان خانومهای جامعه ما دست به واکنش میزنن. میگن من مهریهام رو نمیخوام ولی حق طلاق، حق حضانت، حق کار، حق تحصیل و حق خروج از کشور رو میخوام. به نظر من، این درست میخوام. من معمولاً حمایت میکنم از حقوق این خانومها. واقعاً چرا باید همه حقوق دست تو مرد باشه ؟ الان من ضد مرسیتی نیستم، سوءتفاهم نشه، من خودم مرد هستم. ولی موضوع اینه که چرا باید توی رابطه برابری ، برای چی باید این آیتم های نا برابر وجود داشته باشه؟ دلیلی نداره. خب اگه موافقی بریم به سمت پایان بحثمون. آره، تا اینجا من عوامل دوتایی و متقابل و دوطرفه رو گفتم، نگرشهای ناهسو، نارضایتی متقابل، الگوی مقابل به مثل و تعامل متقارن، الگوی مطالبه و اجتناب رو گفتم و میخوام برسم به الگوی آخر که فاکتور پنجم هست: تعاملات مکمل. یکی از خطرناکترین و جالبه که بادوامترین تعاملات بین زوجها هست. تعاملات مکمل چیه؟ یک مردی هست که سلطهجوئه، دوست داره کنترل رابطه و کنترل پارتنر رو دست خودش بگیره و یک زنی هست که سلطهپذیره، دوست داره بره زیر سلطه یه مرد زندگی کنه. حالا برعکسش کن: یک زنی هست سلطهجو، کنترلگر که میخواد فرمانده روابط باشه و مردی که توسریخوره و سلطه رو قبول میکنه. جالبه که تعاملات مکمل این شکلی، مثل همین مثال آقای خانوم سلطهجو و آقای خانوم سلطهپذیر، اینها همدیگه رو خوب جذب میکنن. تو مهمونیها همدیگه رو پیدا میکنن، توی محیطهای غریبه ، جذب همدیگه میشن. حالا که چیزی جذب همدیگه میشن، از بحث ما خارجه با همدیگه ازدواج کنن و ممکنه که خیلی جالبه، خیلی ممکنه که ۲۰-۳۰ سال با همدیگه کنار بیان. یعنی بسیار مضبوحانه و یک جورایی حتی میتونیم بگیم زیر پوستی این تعامل ادامه پیدا میکنه. چرا بگم مضبوحانه؟ به خاطر اینکه این الگو قرار نیست تغییر کنه. یعنی با یه حالت امیدی میآن تو رابطه که خب، این خوبه، پارتنر مکمل منه، همونیه که میخواستم، برم باهاش بسازم ولی مرد سلطهجو یه جایی از زن سلطهپذیر خسته میشه. دقیقاً زن سلطهجو هم از مرد سلطهپذیر یه جایی خسته میشه. اما جالبه که این زوجها با این شکل از تعامل که انتخاب میکنن، یه جایی کم میارن و خسته میشن از هم و خودشون شروع میکنن به کنارهگیری یا شروع میکنن به جنگیدن با همدیگه. تضادها و واکنشهای مخربه که انتظار داریم بیرون میزنن. مثلاً توی مثال زوج سلطهجو و سلطهپذیر، چرا این افراد همدیگه رو جذب میکنن؟ اگه بخوایم خیلی کوتاه بگم، جالبه که فرد سلطهجو دنبال کسی میگرده که اون اعتماد به نفس کاذبش رو بده. مثلاً من که سلطهجوام دنبال زنی میگردم که بهش سلطه کنم و با سلطه کردن بر اون زن، اون اعتماد به نفس یا اون عزت نفس ناسالم خودم رو تقویت کنم. چون من زمانی احساس ارزشمندی توی رابطه میکنم که یه نفر باشه و به من بگه “چشم، رئیس شمایی، هرچی تو میگی، هرچی آقامون میگه.” یا برعکس، خانوم میتونه سلطهجو باشه و همین انگیزه ناخودآگاه میره توی رابطه . و زن سلطهپذیر یا مرد سلطهپذیر هم نیاز داره که پارتنری رو انتخاب کنه که هی به پارتنرش “بله قربان، چشم قربان” بگه، هی به پارتنرش عزت نفس بده، هی احساس ارزشمندی تو اون فرد زیاد کنه. و این زوجها توی تعامل مکمل بشدت به همدیگه وابسته هستن. پدر همدیگه در میارن، اذیت میکنن همدیگه رو و همدیگه رو جنگ و جدال دارن، اما همدیگه رو ول نمیکنن. چرا؟ چون اون فرد سلطهجو تو رابطه نیاز داره که اینا رو حفظ کنه و این بره کجا میخواد گیر بیاره برای کسی که روش سلطه کنه؟ یا این فردی که سلطهپذیره تو رابطه، اگه این بره، پس این به کی بگه “بله قربان، چشم قربان” و به کی احساس عزت و احترام بده؟ چرا که این فرد سلطهپذیر از دادن عزت و احترام احساس رضایت از خودش میکنه، احساس میکنه آدم خوبیه، پارتنر خوبیه، همسر فداکاریه، مثلاً شوهر خوبیه و خیلی همسر یا زن خوبیه تو رابطه. و اگه این بره، خب اینا دوتا تیکه یه پازلن ناقص میشن. اگه اون یکی بره به حتی همینه که اینا ممکنه بیست، سی سال همو ول نکنن ولی اگه بخواییم خیلی خودمونی بگیم تقش بالاخره در میاد و گندش در میاد در نهایت و اینا این رابطه دوچار فرو پاشی خواهد شد حالا داریم و دیدیم زوج های قدیمی ترم که یه عمری توی اون الگو زندگی کردن تا بالاخره یکشون مرده و وقتی یکیشون میمیره تازه از دنیا میره مثلا مامانه یا بابایه در هفتاد و هشتاد سالگی تازه زبان باز میکنه و میگه بابا این یه عمری پدر من درآورد و شما خبر نداشتین و از اون موقع میگه اینا رو یا مثلا شما میبینید چرا یه زوجی با هم ازدواج کردن یکیشون به شدت خسیسه یکیشون به شدت ولخرجه این الگو رو هم ما خیلی میبینیم چرا این زوجها جذبه همدیگه میشن در خاطر اینکه اینا واسه مهاره همدیگه جذبه همدیگه میشن من خسیس خودم نمیتونم ولخرجی کنم و من ولخرج نمیتونم خودم جلو خودم رو بگیرم و خساست به خرج بدم . نیاز دارم که یکی من رو کنترول کنه پس من ولخرج جذبه خسیس میشم که توموزو من رو بکشه من خسیسم جذبه دام ولخرج میشم برای اینکه بتونه کمکم کنه من یه کار در این دست و پامو رو باز کنم خودم دست و پامو بستم. حالا من دارم کلی و سربسته میگم این موارد نیاز داره که بازتر بشه . تعملات مکمل از این دست تعملات خطرناکیه یا مثلا ما میبینیم که یه مردی یا زنی تو رابطه خیلی سرزبوندار و پرور جرعتمند و قاطعه و هر جا با زبونش همه رو لوله میکنه میپیچونه میذاره یه طرف مثلا زنش یا شوهرش یا همون پارتنرش یه آدم بسیار بی سرزبون ساکت خیلی مظلومه خیلی گناه داره عجیب قریبه این مرده یا زنه اینقدر زبون دراز و این زنه این طرف رابطه اینقدر بی زبون .اینا هم دیگه رو انتخاب کردن. یادته راجب پارتنره مکمل یا تو منو کاملم میکنی یا نیمه گمشده با همگیه صحبت میکردیم؟ تعاملات مکمل ممکنه که یه خورده زیاد طول بکشه ولی بالاخره دوچاره فرو پاشی خواهد شد . ببین وقتی که شما باید رابطه ای با فضای سلطه جوی سلطه پذیری میشی در واقع مبحث اصلی تو اینجور تعاملات بحث کنترله. اولا که اگه تو میگی این الگو از کجا آمده توی افراد طبیعتا از رابطه با پدر و مادرش امده افرادی که توی دامن یک مادر کنترولگر یا پدر کنترولگر یا به شدت سختی و کنترول کننده اصطلاحاً بهشون میگن پدر مداره هلیکوبتری والدین هلیکوبتری والدینی اند که مداوم عین هلیکوبتر دارن دور بچههاشون انو میچرخن و دارن بچهشون رسد میکنن در همهی امور جزئیات بچههاشون دخالت میکنن و به اینا میگن والدین هلیکوبتری اگه یه وقت بریم مثلاً پارک زمینبازی بچهها تو این پارکها و فضای سبزها میبینیم که والدینی هستن که نشستن رو نمیکت دارن بچههاشون رو نگاه میکنن بچه با کله میخوره زمین تو گردو خاک اصلاً بلند نمیشه میگه خودش بلند شه یا دوستهاش کمکش کنن بلند شه این بلاخره باید خودش بلند شه .اصلاً بیترفه دخالت هم نمیکنن حتی میبینن که دارن به بچه زور میگن ، نمیره وسط که دخالت کنه. میگه خودش حقش رو بگیره. ولی میبینیم که دقیقاً تو همون زمینبازی که یه سری از مادر پدرها نشستن، میبینیم که توی اون قسمتی که مثلاً این خونههای پلاستیکی رنگیرنگی برای بچههاست، بچهها عین تونل میرن توش میبینیم که مادر پدر هم اونجان. آقا شما چکار میکنید؟ اینا پدر مادرهای هلیکوبتریان. بچههاشون رو رها نیکنن، عین اسکورت میمونن، هر جا بچههاشون میره، همراهشون میرن. مثل هلیکوبتر بر فراز آسمان بچه میچرخن .همش دنبال یه چیزی میچرخن که بچم زمین خورد بلندش کنن .آخ بلندش کنن، آخ لباسش کثیف شد، آی گلی شد، آی دعواش شد ، آی حولش دادن . حقش رو خوردن ، اینا بردنش ته صف. اینا هم پدر مادرهای هلیکوبتریان، کنترلگرند، مثل اختاپوس چمبره میزنن روی بچه هاشون و از کودکی تا بزرگسالی بچههاشون رو کنترل میکنن. این پدر و مادرها بچههای سلطهجو یا سلطهپذیر بار میآورن. اگر شما در دامن یک پدر و مادر کنترلگر و هلیکوبتری بزرگ بشی که هر جا میروی اسکورتت میکنن، طبیعتاً با زن و بچه خودت هم همین کار رو میکنی. این اتفاق میافته و این الگو از نسلی به نسل دیگه منتقل میشه. و اگر بخواهیم بگیم که باید چی کار کنیم و چه اتفاقی باید بیفتد، این تعامل باید درمان بشود. حالا چرا آدمها میآن و توی رابطه سلطهجوی و سلطهپذیرمیکنن؟ یکی از دلایلش عدم اعتماده. وقتی من به تو اعتماد ندارم، مثلاً پارتنرم، وقتی بهش اعتماد ندارم، چه اتفاقی میافتد؟ یعنی من به تو اعتماد ندارم که خودت بتونی درست تصمیم بگیری، درست فکر کنی، درست احساس کنی، درست واکنش نشون بدی، درست حرف بزنی ، درست اقدام کنی، درست انتخاب کنی، درست انصراف بدی. وقتی من به تو اعتماد نداشته باشم، کنترولت میکنم و این میشود سلطهجوی. سلطهپذیرکیه ؟ کسی که به خودش اعتماد نداره، به تو اعتماد داره که سلطهجو هستی. و جالب اینجاست که افراد سلطهپذیر اصطلاحاً آی پوزیشن (موضع من) ندارند. اینها افرادی هستند که خودشون رو تو دل یکی دیگه تعریف میکنند. یعنی تو باید باشی تا من فکر کنم، تو باید باشی تا من احساس کنم، تو باید باشی تا من درست فکر و احساس کنم، درست تصمیم بگیرم، درست انتخاب کنم، درست اقدام کنم، درست انصراف بدم. این افراد کسانی هستند که به خودشون اعتماد ندارن، پس کسانی که به خودشون اعتماد ندارن تو رابطه سلطهپذیر میشن و افرادی که به نفر مقابلشون اعتماد ندارن و سعی میکنن کنترلش کنن، سلطهجو میشن. و رابطهای که مبتنی بر تعاملات مکمل این شکلیه، حاکی از وجود یک رابطهای است که مبتنی بر بیاعتمادی داره اداره میشه و جلو میره و این رابطهها قطعاً محکوم به شکسته. میریم سراغ فاکتور سوم : گفتیم که عوامل فردی . عوامل دو تایی و دو طرفه و عوامل شبکه های اجتماعی که میشن : اطرافیان ، دوستان ، خانواده و فامیل زوج ها مهمترین پدیدهای که توی شبکهی روابط اجتماعی شما وجود داره و مهمترین فاکتوری که میتونه کمک کنه به فروپاشی رابطه شما خیلی جالبه که بر اساس تحقیقات، این فاکتور این است که دوستان . در مرحله اول، خانواده البته . دوستان، اطرافیان، همکاران یا افراد نزدیک به تو چقدر موافقن که تو با فلانی تو رابطه باشی یا نباشی. مخالفت خانواده یا موافقت خانواده، مخالفت و موافقت دوستانت در مورد پارتنرت، همکارانت در مورد پارتنرت، اون کامیونیتی، اون اجتماعی که تو توش هستی و در آن زندگی میکنی، چقدر موافقت میکنن، چقدر مخالفت میکنن. این میزان موافقت و مخالفت میتونه روی سرنوشت رابطه تو تأثیرگذار باشه. مثلاً در فرهنگ ایرانی خودمون میبینی که خانواده خیلی نقش داره وقتی میخواهی کسی رو واسه ازدواج انتخاب بکنی. حالا ممکنه که جامعه نسبتاً مدرنه، خانواده نسبتاً مدرنه امروزی ایرانی ، در این که کی دوست دخترته، کی دوست پسرته خیلی دخالت نمیکنن، ولو میکنن البته. من دیدم که میکنن. این دختر خوبی نیست، باهاش نگرد، باش دوست نشو. مثلاً مامان زنگ میزنه به دوست دختره که “پا تو از زندگی پسر من بکش بیرون” یا برعکس، بابا زنگ میزنه که “پسر خوبی نیست، چون مثلاً اخلاق خوبی نداره، دوستان نابابی زیاد داره.” بابا زنگ میزنه، مامان زنگ میزنه و پسره رو تهدید میکنه که از زندگی مثلاً دختر من برو بیرون. حالا وقتی بحث به ازدواج میرسه، دخالتها جدیتر میشه و فشارها بیشتر میشه. و خیلی وقتها میبینیم که خانواده به شدت با انتخاب یک فرد دخالت و مخالفت میکنه. در حقیقت، میگن “نه از روی نشه، من باید رد شی مادر که بتونب بری خواستگاریه این دختر یا این پسر روبزاری بیاد خواستگاریت .” و مثلاً بابا میگه “من جنازهی دخترم رو دوشتم نمیذارم.” ما وقتی کاره خانوانه میکنیم و مستقیم و رو در رو با خانواده ها حرف میزنیم با پدر و مادر ها و زن و شوهر ها همه این هارو از زبون خود شون میشنویم اینا واقعی هستن این جملهها نشوندهنده شدت مخالفت و ممانعت خانوادههاست از انتخابی که افراد میکنن. اما از اون طرف داستان، هرچقدر که موافقت و پسند خانواده، دوستان و حلقهی اطرافیان شما در مورد انتخاب فرد مورد علاقهتان بیشتر باشه، این رابطه تسهیل میشه و راحتتر جلو میره. همکاری میشه باهاش، ازدواج راحتتر اتفاق میافته، خانوادهها در بستن قراردادههای مالی، مهریه و جهیزیه تخفیفهای زیادی بهم میدن و معامله رو راحتتر انجام میدن و این باعث میشه که اون ازدواج صاحب حاشیههای کمتری باشه. پس دوستان عزیز، دقت کنید اگر میخواهید ازدواجی بکنید و یک رابطه جدید رو به ازدواج تبدیل کنید، حتماً باید فاکتور موافقت و پسند خانوادههای همدیگر رو در نظر بگیرید که تا چه حدیه. اگر این مخالفتها در سطح جدی هستش، بهتره که این کار رو نکنید و یک عمر برای خودتون تعارض، مشاجره، مجادله و فرسودگی روانی رو برای خودتون نخرید به نظرم. . پس هرچقدر که خانواده ها و اطرافیان و دوستان هرچقدر بیشتر مخالفت کنن احتمال جدایی بیشتر میشه هر چقدر که موافق باشن احتمال جدایی کمتر میشه . حتی میبینیم که خانواده هایی که خیلی با ازدواج طرفین موافق بودن ، وقتی زوج به اختلاف میخورن میگن غلط کردین بشینید سره جاتون برید پیش مشاور و حلش کنید بیخود شما بچه دارید یا بیخود شما 10 ساله که باهم دارید زندگی میکنید و خجالت بکشید و برید حلش کنید و موضوع رو هرچه زود تر برطرف کنید و همکاری نمیکنن برای اینکه بیان و پروسه جدایی رو استارت بزنن. من میخوام از این فرصت استفاده کنم و آخرین تیکه هم بگم . یه چیز جالب داریم و بهش میگیم پدیده رومئو و ژولیت . پدیده رومئو و ژولیت وقتی اتفاق میوفته که 2 طرف عین رومئو و ژولیت خیلی عاشق همدیگه هستن ولی از خانواده هایی امدن که باهم تضاد زیادی دارن یا اگر تضاد هم ندارن ،خانواده ها به شدت مخالف اند . یه چیز جالب وجود داره در این پدیده اگر شما مثلا نمره عشقتون در این پدیده 50 باشه به طور نرمال و طبیعی 50 یا 60 مثلا . اگه برید پیش خانواده ها و بگید ما میخوایم باهم ازدواج کنیم و اونا بگن غلط کردین و بخود و نمیشه باهم ازدواج کنید . نمره عشق شما ممکنه به چند برسه ؟ 90 یا 100 برسه . یعنی مخالفت خوانواده ها یک جور واکنش عواطف واکنشی در افراد ایجاد میکنه و باعث میشه که عشق اول به شکل لجبازی بیشتر بشه و این زوج ها بیشتر پای همدیگه وایمیستند . پس باید یک سخنی هم با خانواده ها داشته باشیم اگر مخالفت های شما نسنجیده هستش و فقط سلیقه ای باشه و برسی شده و کارشناسی شده نباشه ممکنه باعث بشی یک انتخاب غلط دوام و شدت بیشتری پیدا کنه با حالتی از اون عشقی که یک حالت کاذبه در واقع نمره این عشق در حالت نرمال که کسی هنوز مخالفت نکرده بود 50 یا 60 بود . شما مخالفت بیشتر کردید و گند زدید توش و خرابش کردید چون بد مخالفت رو ابراز کردید . بد منتقل کردید و این باعث میشه که اینجا پدیده های رومئو و ژولیت شکل بگیره . پدیده ای که البته نمیشه توی همه جای دنیا و در فرهنگ ها جاش داد . خیلی جاها هم اخبارش رو میخونیم و میشنویم زوج های که باهم فرار میکنن از شهرستان میرن یک شهره دیگه ای یه کشور دیگه ای با هم فرار میکنن . زوج هایی که خانواده های همدیگه رو ترد میکنن و میرن باهم دیگه زندگی میکنن اینا زوچ های رومئو و ژولیتی هستن .چرا میگیم رومئو و ژولیت ؟ چون میدونین که داستانش چیه و چه پایان تلخی داشتن . اما خب همه غصه های ازدواج ها هم لزوما ممکنه که مثل رومئو و ژولیت شروع بشه ولی پایانش رو به اون شکل نداشته باشن . من دیگه بحثی ندارم اینجا و امیدوارم تونسته باشم چند تا پونز رو کاشته باشم تویه نقشه مباحثمون که این پونز ها به ما میگه که اینا چی هستن و چه معنی دارن و تو این فاز و تو این بحث هم پین گذاشتیم برای این که بگیم اینا نشانه هایی هستن برای پایان یک رابطه یا فرو پاشی مثل همه پادکست های دارما بازهم اسپانسر این بخش هم خود شما هستین که اون رو با عزیزانتون به اشتراک میزارید . نشانههای پایان رابطه – قسمت دوم
نشانههای پایان رابطه – قسمت دوم
گفتیم دومین فاکتور و عامل در بحث عوامل پیشبینیکننده فردی، سطح بالای پریشانی هیجانیه. پریشانی هیجانی رو چی تعریف کردیم؟ گفتیم تجربهی هیجانات و عواطف منفی شدید و مداوم. یعنی آدمهایی که تو رابطه خشمگینن همش یا در رابطه همیشه استرس جدایی زیاد دارن یا تو رابطه غمگین و افسردهان و همون خلق ناراضی و ناراحت و دلخور و پریشان و آزورده رو در طولانیمدت دارن. سطح بالای این هیجانات و عواطف منفی میتونه خیلی کمک بکنه به پایان و جدایی و فروپاشی یک رابطه . که گفتیم باید درمان بشه. همچنین گفتیم برای سن هیچ کاری نمیتونیم بکنیم و پریشانی هیجانی باید درمان بشه. بعد رسیدیم به فاکتور سوم تو عوامل فردی که نگرشهایی هستن که به پریشانی هیجانی زیاد کمک میکنن. مثلاً اگر آدم عیب جویی باشی، آدمی که غرغرو و سرزنشگر و پرخاشگره و مدام احساس کنی که در حقیقت بیانصافی میشه توی این رابطه، انگار که رابطه منصفانهای نیست، یا احساس کنی که این رابطه مناسب تو نیست، یا خواستههایی داره که برآورده نمیشن، یا از زاویهی عیبجویانه به رابطه نگاه کنی ومداوم در رابطه دنبال این باشی که چه چیزایی در رابطه نداری . به جای این که نگاه کنی که چه چیزهایی داری در رابطه، تمرکز کنی روی چیزهایی که نداری.و گفتیم که این نگرشهای منفی میتونن در نهایت باعث حل مسئله ضعیف بشن.حالا این چی هست ؟خب شما رفتارهایی مثل پرخاشگری، ایرادگیری، تهدید،توهین و کنایهزدن و… عنواعی از این رفتار ها غیر موئثر هستن . عنواعی از این رفتار ها میتونن باعث بشن که تعارض در رابطه بدتر بشه . و نارضایتی رو در طول زمان بیشتر کنن. پس سن، پریشانی هیجانی و نگرشهایی که به تشدید پریشانی هیجانی کمک میکنن، فاکتورهای فردی بودن. امروز با هم میخوایم به فاکتورهای دوتایی بپردازیم، فاکتورهایی که در دو طرف این رابطه وجود دارن. این عوامل فردی میتونن در سطح فردی و انفرادی بررسی بشن و متعلق به خود شخص باشن. ممکنه یک نفر دچار پریشانی هیجانی توی رابطه باشه در حالی که دیگری نباشه و بالعکس. اما عوامل دوتایی چی هستن؟ عوامل دوتایی، عواملی هستن که در هر دو فرد وجود دارن و به رابطهی دو نفرهشون مربوط میشن. مثل چی؟ اولین فاکتور رو اسمش رو میذاریم نگرشهای ناهمسو. نگرشهای ناهمسو چی هستن؟ نگرشهای ناهمسو، دیدگاههای مخالف، متضاد و اختلافبرانگیزی شما در رابطهتون هستن. مثلاً یه مثالی که همیشه میزنیم: آیا باید مرد همهی مخارج رابطه رو به عهده بگیره؟به طور سنتی ، یا اینکه زن هم باید مشارکت کنه؟ شما اگه با این دیدگاه بری توی یک رابطه، چی اتفاقی میافته؟
اما اگر میخوای رابطه با ثبات داشته باشید و هر دو طرف، چه زن و مرد و چه زوجهایی که همجنس هستند،غیره همجنسن ،اگر میخواید که یک رابطه با ثبات، رضایتمند و روبه جلو وطولانی و پایداری داشته باشن، بهتره که روی نگرشهای همدیگه کار کنن، اگهدوست داشتن . بعضی وقتها دیدیم زوجهایی رو که در بسیاری از مسائل زندگی، نگرشهاشون کاملاً شبیه همدیگه شده. چون نشستن با هم حرف زدن و عقاید شون رو با هم ردو بدل کردن و همین باعث شده که رابطه عمر طولانی پیدا کنه. پس این هم شد خودش یه راهکار ؛ راهکار واسه نگرشهای ناهمسواینکه یا تموم کنید یا شبیه همدیگه بشید. و راهکار واسه تقویت رابطه اینکه هرچقدر که میتونید نگرشها رو به همدیگه نزدیکتر کنید تا یک رابطه رضایتمندانهتر و با ثبات تری رو تجربه کنید. چرا که باعث میشه همونطور که گفتید، درک بهتری و بیشتر و عمیقتری از هم داشته باشید ..
بریم سراغ فاکتور دوم در عوامل دوتایی و دو نفره: نارضایتی متقابل. در رابطه، نارضایتی متقابل نه اینکه فقط یه نفر ناراضی باشه توی سطح فردی بود این مسئله ، نارضایتی متقابل و دو طرفه از همدیگه و از رابطه، خودش فاکتور بعدی ماست و عامل بعدی ماست که پیشبینیکنندهی یک پایان رابطه است. جالبه که حجم و تودهی عظیمی از پژوهشهایی که دربارهی رابطه انجام شده به ما میگه که هر چقدر شما ناراضیتر باشی تو رابطه، بیشتر تمایل داری که عواطف منفی بیشتر ابراز کنی. پس آدم ناراضی بیشتر غر میزنه، بیشتر گیر میده، بیشتر پیله میکنه، بیشتر منفیبافی میکنه، بیشتر بهانهجویی میکنه، بیشتر سرزنش میکنه و هر دو طرف با همدیگه این کارو میکنن وقتی که ناراضی هستند.
پژوهشها میگن هرچی نارضایتی از رابطه بیشتر بشه، تمایل به ابراز عواطف منفی بیشتر میشه. اگر این نارضایتی رو حل نکنید و هرچقدر که ابراز عواطف منفی بیشتر میشه، کل فضای دایره رابطه دو نفره رو اشغال بیشتری میکنید و جای کمتری برای عواطف مثبت میذارید و برای ابراز این عواطف .و در نهایت اتفاقی که میافته چیه؟ رفتارهای منفی زیاد میشه مثل همون که گفتیم غرزدن، بهانهجویی، عیبجویی، سرزنش، سرکوفت، توهین کردن، پرخاشگری کردن، درگیر شدن، قهر کردن، بحث و جدل کردن، مشاجره کردن،تمسخر کردن همدیگه و رفتارهای منفی جالبه که مثل یه فشارسنج هست توی رابطه. یعنی اگر میخوای ببینی که فشار رابطهات در چه حدیه، یعنی حال رابطهات چجوریه، حالش خوبه یا بده، به میزان رفتارهای منفی که توی رابطه میکنید نگاه کنید. یعنی که آیا شما با همدیگه بیشتر قهرین، بیشتر تمسخر میکنید، تن زیاد میزنید اغلب با همدیگه، همدیگه رو جلو جمع بیشتر دست میندازید، همدیگه رو جلو جمع بیشتر ضایع میکنید، جلو جمع دوستهای خودتون و افرادی از خانوادههاتون پرخاشگری میکنید، قهر میکنید، به دلسردی و سکوت میگذردید، اجتناب میکنید، اصلاً دیگه نمیخواید با همدیگه وقت بگذارید یا مثلاً ایراد میگیرید، سرزنش میکنید.
ما زوجهایی رو میبینیم که نسبت به همدیگر بیتفاوت میشن و هر اتفاقی میافته همدیگه رو فالو نمیکنن ، به همدیگر توجه نمیکنن و بیخبر از حال هم میمونن. زوجهایی داریم که به همدیگر توهین، تحقیر، تهدید و تهمت میزنن و تمسخر میکنن. زوجهایی داریم که زیاد همدیگر رو سرزنش میکنن، به همدیگر زیاد گیر میدن و زیاد ایراد میگیرن. اینها همه نشانههایی هستن که عمداً تکرار میکنم تا براتون جا بیوفته . این نشانهها ،نشانه هایی هستن که به ما میگن مرگ یک رابطه نزدیکه و فروپاشی یک رابطه خیلی محتمله و نزدیکه، سومین فاکتوری که میخوام اضافه کنم.
این مقابله به مثل عاطفی به شکل منفی وقتیش که منو میرنجونی ؟ منم آزارت میدم ، به من محبت نمیکند ؟ منم به او محبت نمیکنم. این مقابله به مثل در واقع یک الگوی تعاملیه و در این نوع الگو تعاملی عاطفی منفی باهم رد و بدل میشه از طریق انجام رفتارهای منفی مثل پرخاشگری، بیتفاوتی، و انواع توهینها و تمسخرهای بیاحترامی هایی که مثال زدیم. این رفتارهای منفی منجر به رفتارهای منفی شدیدتر میشوند و شما را در یک دایره معیوب میاندازند. توی چرخه معیوب وقتی میندازنت هی رفتار منفی بیشتر میشن .هرچه مقابله به مثل هاتون باهم دیگه بیشتر میشه به من زنگ نمیزنی ؟ منم بهت زتگ نمیزنم .جواب منو نمیدی ؟ منم جواب تورو نمیدم .بی احترامی میکنی ؟ منم بی احترامی میکنم. کنارم میکشی؟ من هم کنارم میکشم. هر چه رفتارهای منفی بیشتر میشود، این نارضایتیها بیشتر میشه و رفتارهای منفی شدیدتر میشن . انقدر شدید میشود که به یک انفجار منجر میشود و این انفجار همون فروپاشی رابطه است؛ یعنی جایی که میگن پردههای حیا دریده شد، جایی که میگن از حد گذشت، جایی که میگویند خط قرمز من رو زیر پا گذاشتی . منجر به این جور مسائل میشه .
دقیقاً این نوع از این مدل این عفونت هستش که باید درمان شود.
اما جالبه بدونید زوجهای سالم بیشتر تمایل به انجام رفتارهای مثبت با همدیگر دارند.و جالبه هرچه رفتارهای مثبت بیشتری با هم داشته باشند، رفتارمثبتشون تقویت و شدیدتر میشود. مثلاً وقتی یک زوج در رابطهای به همدیگر احترام میگذارند، این احترام اثر افزایشی داره و دوست داره و تمایل داره که احترام بیشتر تبادل بشه بین 2 نفر هر چقدر بیشتر به هم محبت میکنن محبته بیشتر اتفاق میوفته . البته اگر شما بخواید زوج سالم باشید، باید موانعی که سر راه به بستون احساسات مثبت وجود دارد را بردارید. نارضایتی هاتون رو حل کرده باشید تعارضات رو حل کرده باشید یا در حال حلشون باشید حالا به هر طریقی.
میتونید خودتون با همدیگه کمک بگیرید یا از زوجدرمانگر و روانشناس کمک بگیرید. زوجهای سالم رفتارهای مثبت با هم دارند و از هم حمایت میکنند.(متقابلن) همیشه از من میپرسند، “چرا من این همه محبت کردم؟”
خودتون میگید متقابل نبوده. اما چرا متقابل نبوده؟ عوامل و موانعی وجود داشته که پیدا نشدند، کشف نشدند، بررسی نشدند، یا اگر هم پیدا شدند، حل نشدند. این موانع حل نشده باقی موندند و همچنان اثر بازدارنده خودشون رو توی رابطه شما گذاشتند. زوجهای سالم هر چی بیشتر با همدیگه رفتار مثبتتری میکنند، رضایتمندیشون از رابطه بیشتر میشه.
و پشت سر این رضایتمندی، ثبات بیشتری در رابطه حاصل میشه. پس ببینید سرنوشت در دستای خود ماست ما اگه بخوایم یک رابطه به شکل متقابل و 2 طرفه رو به سمت منفی ببریم گوش به تجربات قبلی خودمون و دیگران نمیدیم به لحظات بدی که قبلا باهم تجربه کردیم نمیدیم همون هارو عین یک چرخع معیوب هی تکرار میکنیم. و به امید یه نتیجه متفاوت هستیم از یک کار تکراری. مگه میشه ؟همچین چیزی. همیشه میگن وقتی آب و نمک رو قاطی کنید همیشه آبنمک تحویل میگیری نمیشه که آب و نمک رو قاطی کنی مثلا فسفر تحویل بگیری یا یک عنصر شیمیای دیگه تحویل بگیری نمیشه که .
و میگه که مردا در رابطه مطالبه چندانی ندارن مردا میان رابطه رو برقرار میکنن میسازن ، خانواده رو تشکیل میدن بعد نیزارن این سیستمی که تشکیل دادن کاره خودش رو انجام بده و توی این سیستم میبینیم که زنه همش مطالبه میکنه و همش میخواد حالا یا پوله یا ، غذا، احترام،سکسه ،یا توجه، صمیمیت یا عشقه یا هرچیزه دیگه. اکثر تحقیقات میگن. البته مطلق نمیگن میگن عمدتا و احتمالا بیشتر زن ها مطالبه میکنن در رابطه و مردان الگوی اجتنابی دارند. وجود الگوی مطالبه و اجتناب در روابط زن و شوهری در روبط عاشقانه یا همجنس و غیر همجنس اصولا نشاندهنده سقوط و سراشیبی در رابطه..
البته این نیست که بگیم تا یک الگوی مطالبه یا اجتناب اتفاق افتاد تا یک الگوی تعامل متقارن، یا مقابله به مثل اتفاق افتاد کاره رابطه تمومه . نه .تداوم این الگو زمانی که این الگو تبدیل به یک الگو تکراری و مکرر و هی شدیتر و شدید تر در رابطه میشه اون زمانه که باید این الگو رو باید خیلی جدی گرفت و برای درمانش باید یک فکری کرد.
جالبه که پژوهش ها میگن چرا زنان بیشتر مطالبهگری میکنند؟؛ دلیل اینه که که زنان خواهان تغییر بیشتری در رابطه هستند تا مرد ها . یعنی مردا همون طور که گفتم از زمان غار نشینی این اسطوره های ارتباطی همین جوری بودن و تغییر خاصی نکردن البته تغییرات زیادی هم کردن در حوضه های مختلف ولی اما انگار اون قسمت اسطوره ای و اساطیری که تکرار این الگو هاست خیلی تغییر نکرده .
و واقعاً اگه رابطه مستحکم نیست، اگه حقوق شما توی رابطه ضایع میشه، اگه غیر منصفانه با شما رفتار میشه و اگه الگو مطالبه و اجتناب حاکم شده و اتمسفر رابطه عمیق شده، رابطه رو ترک کنید. اگه مقاومتی وجود داره و راهحلی نیست، راهکارها پذیرفته نمیشن یا هر چیز دیگه. تاریخ و سیر تاریخی جواب ما رو داده، نهضتها و جنبشها و مکاتب فکری که در قرن ۱۹ و ۲۰ به وجود اومدن به ما میگن که ارتباط زن و شوهر، ارتباط زوجها چه همجنس و چه غیر همجنس باید به سمت برابری بره. انسانها هرچقدر که میریم جلو تر خواهان برابری هستن؛ ثروت برابر، تحصیلات برابر، تسهیلات و امکانات و رفاه برابر، خدمات اجتماعی برابر و انواعی از برابریهایی که در دنیا داریم، تو همین شبکههای اجتماعی میشنویم، میخونیم و میدونیم. تاریخ جواب ما رو داده و ما گفته که مدل مرد غارنشین، که مرد زن و بچه رو بذاره خونه بره بیرون برای خودش،خب در اون زمان که مردت یک روزه که شکار نمیرفتن مثلاً شاید سه ماه شکارش طول میکشیده، شاید شش ماه سفرشون طول میکشیده، حالا یه وقتایی هم یه هفته یا چند روز بسته به شکار و منطقه شکار داشت. این که زن و بچه رو بذاره خونه مردهای امروزی رو میخوام مثال بزنم بعد بریم سره کار ، بعد بریم رفیقبازی کنیم، بعد هم مثلاً برگردیم خونه. بریم گشتوگذارمون رو بکنیم و بعد خسته برگردیم خونه، حالا پامونم دراز کنیم یه شامی هم جلومون گذاشته بشه ، این مدل دیگه جواب نمیده هرچند که هنوز توی شاید خیلی از شهرهای ما، توی فرهنگ ما و توی خیلی از کشورهای دیگه دنیا همین مدل باشه و هر چی قدر به شرقتر بری، از ایران به سمت افغانستان، پاکستان، بنگلادش یا کشورهای دیگه آسیا، خب این هنوز هست، هنوزم وجود داره
اگه راستشو بخوای، اگه بخوام یه توضیح به دوستان جوان، به شنوندههای جوان درباره ازدواج و کسایی که رابطههای طولانی دارن بدم، اینه که توی فرهنگ ایرانی ازدواج دو نفر ازدواج دو نفر نیست، ازدواج دو خانوادست. پس ترجیحاً برای اینکه هزینههای ازدواج خودتون رو کم کنین یا باید انقدر شیرزن باشید یا شیرمرد باشید که انتخاب کنید و خیلی خودمونی بگید “گور بابای همهتون، ما میرویم با هم زندگی میکنیم و اصلاً به شما مربوط نمیشه” و باید تحمل کنید که این طرد و ریجکشن که از طرف خانوادهها تون میشوید و هزینههای روانی و عاطفیشون رو باید پرداخت کنید.
ما میبینیم که اینجور انتخابها باعث میشه در چند سال بعدی این زوج ها به جون همدیگه بیوفتن و میگن: “تو لیاقت این رو نداشتی که من به خاطر تو خانواده خودمو زیر پا بذارم و بیام اصلاً زن تو اَلدنگ بشم یا بیام تو بیخود و بیجهت رو بگیرم، تو آدم بیمصرف رو بگیرم.” مثل این که منی پشت کردم به خانواده پدری خودم. اینا به جون هم میفتن .اما خب، موارد موفق هم داریم داریم و دوام آوردن و خانوادهها در نهایت مجاب شدند و قبول کردند که “باشه ، بابا هرچی شما میگید.” آروم آروم عروس رو به خانواده راه میدن، آروم آروم داماد رو به خانواده راه میدن و روابط گرم میشه. ولی اینو بدونید، اینو بدونید که روابط هیچوقت اونقدر گرم نخواهد شد چون یک زمینه و یک کانتکست از خصومت در این ازدواج و در خانوادهها وجود داره و این باعث میشه که همیشه یک سایه تیرهای در روابط داماد و عروس با خانوادههای مقابل خودشون وجود داشته باشه.
میدونم که همهی ما به عشق، به کسی که دوستش داریم، به معشوقمون و یک چشم منحصر به فرد نگاه میکنیم. میدونیم که هیچکس عشق اول ما نمیشه، هیچکس نیست که میخواستیم با تمام وجود باهاش ازدواج کنیم. ولی خانوادهها هزینهی زیادی گردن شما میذارن و هیچ کسی هم نگفته که تو با این عشق میتونی موفق بشی توی زندگیت ، همیشه شانسهای بهتر وجود داره. اما خب، من نمیتونم برای همه الان نسخه بپیچم و نسخه زندگی همه رو به یه شکلی بدم. اینا یک سری مباحث عمده هستش ما داریم کلی صحبت میکنیم . اپیزودهای دیگر این فصل: