پرش لینک ها

پارتنر کامل، قدرت عشق، اختلاف سنی، بلوغ فکری و باورهای غلط

دارما‌ کلینیک پادکستیه که در مورد مسائل روانشناسی و پزشکی در اون صحبت می‌کنیم.

این فصل دارما کلینیک در‌مورد روابط هست و علی دلشاد و امیر قنبری از سیر تا پیاز رابطه رو‌ مورد بررسی قرار می‌دن.

ما سعی می‌کنیم مسائلی رو مورد بحث قرار بدیم که در نظام آموزشی به شکل درست آموزش داده نشدن و ما روزمره باهاشون در ارتباط هستیم.

در این اپیزود برخی از بارز ترین باورهای غلط در روابط زوجین بررسی می شه.

تلگرام

Telegram

کست باکس

Castbox

اپل پادکست

Apple Podcast

اسپاتیفای

Spotify

پارتنر کامل، قدرت عشق، اختلاف سنی، بلوغ فکری و باورهای غلط

امیر: شاید لازم باشه همین اول بحث اشاره کنم به اینکه ما اصلا چرا می خواهیم در رابطه با باورها حرف بزنیم. وقتی می گیم باور من به این شخص، این موقعیت، این موضوع چی هست، به نوعی ما در مرحله ی اول داریم اون دیدگاه و نگرش خودمون رو به اون موضوع و سوژه بیان می کنیم و از طرفی هم داریم به نوعی انتظارات و توقعاتی که از اون موضوع، از اون شخص یا تجربه داریم هم می گیم. باورهای ما بیانگر همین دیدگاه ها،انتظارات و توقعات ما هستند و به طور جالبی در نهایت باورهای ما می تونند تعیین کننده ی رفتارها و نوع واکنش ها و برخوردهای ما با اون موضوع یا شخص یا موقعیت باشند.  بنابراین اینجا مهمه که ما در مورد رابطه هم یک سری از باورها رو چک کنیم. خیلی از زوج ها می یان وارد رابطه می شن و یک سری از باورهایی رو دارند که این باورها لزوما با موقعیت های تجربه شده و آزموده شده ی رابطه هم خونی نداشته باشه. پس به نظر من خیلی مهمه که افرادی که می خوان رابطه ای رو شروع کنن یا اگر در رابطه ای هستند که ممکنه یک یا چند تا از این باورها رو داشته باشند، بعد از شنیدن این پادکست ممکنه بتونن خودشون رو با واقعیت های رابطه و ارتباطشون بیشتر وفق بدهند و اصلاح این باورها در نهایت به اصلاح رفتارهای زوج با همدیگه، به اصلاح دیدگاه ها، انتظارات، توقعات و ناکامی هایی که توی رابطه به وجود می یاد خیلی کمک کنه. خیلی مهمه وقتی که در مورد ارتباط حرف می زنیم در مورد باورهای شناخته شده ی رایج و عمومی این ارتباط هم بحثی با هم داشته باشیم. من چند تا آیتم در مورد این موضوع آماده کردم که یک کم جنبه ی جهان شمول تر داشته باشه و یک کم فرافرهنگی و فرا مرزی باشه. یعنی از مرزها یک کم اون طرف تر می ره، شاید شما در هر فرهنگی یا هرجایی از دنیا بتونی مصداق هایی از این آدم هایی که این چنین باورهایی دارند پیدا بکنی. یکی از مهمترین باورهایی که خیلی می بینیم در پس ذهن آدم ها راجع به همین انتظارات و توقعاتی که در رابطه وجود داره و می شنویم که دوست دارم طرف من آدم کاملی باشه. وقتی من می گم دوست دارم طرف من آدم کاملی باشه شاید خیلی ها جرات نکنن در واقع همچین باوری رو به زبان بیاورند. ولی وقتی من در جلسه زوج درمانی یا جلسه ی تراپی شون باهاشون دارم حرف می زنم می بینم ته افکارشون و کلماتشون این موضوع هست و رفتارهای زوج رو داره با هم دیگه تحت الشعاء قرار می ده. مسئله اینکه وقتی من یه همچین باوری دارم که دوست دارم طرف من آدم کاملی باشه. به طور کلی دارم یه ذات انسانی رو زیر سوال می برم. چرا می گم ذات انسانی؟ چون ذات انسانی درسته کمال دوست و کمال گراست اما هیچ وقت نمی تونه به کمال برسه و جالبه که کمال جزو همون ارزش هایی است که جلسه پیش راجع بهش حرف زدیم. کمال چیزیه که ما همیشه در زندگی مون به سمتش حرکت می کنیم. در هر چیزی، در یک مهارت، در رابطه احساسات، عشق، مدیریت و موفقیت و … هر چیزی در زندگی مون ما کمال رو دوست داریم. شکی نیست و دوست داریم شریک و همسر عاطفی ما یه آدمی باشه با فضائل اخلاقی خوب، صفات انسانی خوب. همه حق دارن همچین انتظاری رو داشته باشن ولی انتظارات باید با واقعیت هم خون باشه و واقع بینانه باشه. وقتی می گم با ذات انسانی ما در تضاده یعنی اینکه ذات انسانی ما از طریق آزمون و خطا بهتر می شه. نه از طریق اینکه مثلا ما از یک تخم مرغ شانسی یه آدم کامل به دنیا بیایم. خوب اصلا ما چه انگیزه ایی داریم که برای اینکه در زندگی مون تلاش کنیم که یه صفاتی رو به دست بیاریم؟ موضوع اینکه ذات انسانی ما از طریق آزمون و خطا یاد می گیره و از این طریق ما بهتر می شیم، بهبود پیدا می کنیم به سمت کمال و پیشرفت حرکت می کنیم و تبدیل به آدم پسندیده تر، قدرتمندتر و توانمندی تری می شیم. وقتی که ما به عنوان یک طرف این رابطه انتظار داریم اون آدم خیلی کاملی باشه یا یه سری صفات کاملی داشته باشه در واقع داریم خودمون رو با چه ناکامی بزرگی مواجه می کنیم. چون هیچ کسی نیست که از این میزان از کمال و از اون میزان از استانداردها و انتظارات بزرگی که ما در ذهنمون داریم برخوردار باشه. پس در این صورت ما برای همیشه تنها می مونیم و هیچ کسی نیست که یار ما باشه و اگر قرار باشه یه نفر حاضر و آماده و کامل در برابر من ظاهر بشه، آیا خود من انقدر کامل هستم ؟ البته بعضی ها هستن که احساس می کنن خودشون خیلی کاملن، اون به نظر من توی مسیر خودشیفتگی است که تو فکر می کنی خودت خیلی خوبی و طرف مقابلت هم باید به اندازه ی تو خوب باشه. سوال اینکه مگه استاندارد تو هستی یا من هستم که بخوایم آدم های دیگه رو بر اساس این ملاک بسنجیم که چون من خوب و کاملم، تو هم باید مثل من خوب و کامل باشی. منظور من به طور کلی اینکه انتظار بزرگیه که داشته باشیم که طرف مقابل ما بخواد این قدر کامل باشه، بی نقص باشه و همچین چیزی اصلا با ذات انسان خطاکار با ذات انسانی که از طریق آزمون و خطا یاد می گیره. اصلا همسو نیست و زمانی که این انتظار رو در یکی از طرفین رابطه داشته باشه، باعث می شه دو طرف رابطه با ناکامی روبه رو بشوند که نمی دونن از کجا این اتفاق داره می افته. از جایی که یه باور غلطه و شامل یه سری انتظارات و توقعات اشتباه است . آیتم بعدی باز در راستای همین باوریه که من انتظار دارم تو کامل باشی. با خیلی ها که در جلسه ی زوج درمانی حرف می زنیم، می شنوم که می گن من انتظار داشتم اون من رو کامل کنه یا ازهمدیگه این درخواست رو می کنن که من دوست دارم که تو من رو کامل کنی. سوال من اینه اگرقرار باشه یه نفر بیاد و مسئول کامل کردن من باشه پس در اصل وظیفه ی من نسبت به خودم چیه ؟ اگر من یه سری نواقص داشته باشم که بخوام جای خالیه نواقص من رو طرف مقابل بیاد پر کنه به نظر می یاد که یه جورهایی دارم خودم رو برای کامل بودن وابسته به یک نفر دیگه می کنم . در این صورت من تبدیل به آدمی می شم که همش منتظرم یکی بیاد نواقص من رو برطرف کنه ، اون من رو آدم بهتری بکنه و اگر اون باعث نشه من آدم بهتری بشم یا باید تنبیه اش کنم یا باید باهاش دعوا کنم یا رابطه ام رو باید باهاش تموم کنم و برم سراغ یه آدم دیگه که بتونه من رو تبدیل به آدم بهتری بکنه. داشتن همچین باوری یکی از عواقبش اینه که ما رو تبدیل به آدم وابسته ایی می کنه. ما رو تبدیل به آدم نیازمندی می کنه. من برای کامل بودن نیاز دارم یک نفر کنار من باشه که من رو کامل کنه. این یعنی من همیشه می خوام یه نقصی رو با خودم همراه کنم. قصد ندارم خودم روی خودم کار کنم و خودم، خودم رو تبدیل به آدم بهتری بکنم. یکی از رایج ترین باورهایی که من از زوج هایی که مراجعه می کنم می شنوم مثلا وقتی می پرسم برای چی به این آدم علاقه مند شدی، می گه این آدم من رو کامل می کنه و سوال اینکه تو چرا داری مسئولیت کامل شدن خودت رو به شخص دیگه ایی می سپاری. مثلا در مورد همین مورد اول که بهش شریک کامل می گن، اینکه طرف انتظار داره که اون طرفش خیلی آدم کاملی باشه. در جلسات زوج درمانی چون که زوج ها بیشتر در مورد تعارض هاشون صحبت می کنن و برون ریزی می کنن،از نزدیک شاهد دعوای بین آنها هستم و می بینم آدم ها خیلی به نواقص و ایرادهای هم اشاره می کنند و می گن این ها اصلا جزو انتظارات من نبود، من اصلا فکر نمی کردم تو همچین آدمی باشی و سوال من اینه که چرا فکر نکردی همچین آدمی باشه؟ و چرا فکر نمی کنی که می تونه باشه؟ 

چه ایرادی داره که اون یه نواقصی داشته باشه و شاید اگر یه لحظه خودت جلوی آینه بایستی و نگاه کنی که توی آینه کی رو داری می بینی؟ یه آدم کامل می بینی ؟ به گفته ی همسر یا شریکت مگه خود تو این ایراد رو نداری؟  این بحث شریک کامل یا اینکه دوست دارم تو کامل باشی دقیقا اشاره می کنه به این که این طرفی که این سوی رابطه قرار گرفته خودش نمی خواد مسئولیت نواقص خودش رو قبول کنه و حالا به خاطر تعارض هایی که ناخودآگاه در درونش هست نمی خواد زحمت کار کردن روی خودش رو قبول کنه و چون خودش در رسیدن به اون کمال ناتوان و ناکام بوده می یاد یه همچین انتظار بزرگی از اون طرف مقابل داره. پس می بینیم که همچین انتظار و باوری می تونه در نهایت منجر به رفتار عیب جویانه در رابطه ی زوج بشه و فکر می کنم این خودش می تونه بهترین مثال باشه. وقتی که در رابطه داری عیب جویی می کنی و این باور رو داری که می تونی مطالبه کنی که شریکت عیب هایی داره . ولی این ذهنیت تو هست و همین ذهنیت تو نمی یاد به تو بگه خودت هم همچین عیبی داری. و تنها عیب ها و نواقص طرف مقابلت رو لیست می کنه. نتیجه چی می شه؟ رابطه کلا می شه عیب جویانه و طرف مقابل هم عکس العمل نشون می ده و سکوت نمی کنه و از خودش دفاع می کنه. سبک ارتباط تدافعی شروع می شه و طرف مقابل هم شروع می کنه یه لیست بزرگ از ایرادهای تو رو مطرح می کنه. که نتیجه ی این رفتارها منجر به چی می شه؟ یک رابطه ی صلح آمیز یا جنگجویانه ؟ قطعا در مرحله ی اول هم دو طرف شروع می کنن به انکار معایبی که طرف مقابل بازگو می کنه و دایره ی رابطه به چه سمتی می چرخه؟ به سمتی که تعارض های بیشتری به وجود می یاد و از گذشته هاشون مبحث مطرح می کنن و رابطه به یه چرخه ی معیوب مبتلا می شه که از این چرخه بیرون اومدن کار بسیار مشکلی است. بعضی از آدم ها جراتمند نیستند مثلا جایی می روند از خودشون نمی توانند دفاع کنند و صحبت کنند و به خاطر همین می رن یه آدمی انتخاب می کنند که خیلی توی این زمینه قوی باشه و هر جا که می روند صحبت کنه . و وقتی این شخص بخواد این آدم رو ترک کنه احساس نیاز می کنه و هر جا بره کارش به مشکل می خوره که همین نمونه باعث می شه وابستگی ایجاد بشه. یا مثال دیگه یه عده ایی هستند خیلی شلخته و نامرتب هستند، کسی رو پیدا می کنند که منظم باشه. هزاران نمونه از این ارتباطات و مثال ها داریم که در آدم های مختلف وجود داره. اگر دقت کنیم می بینیم که ما معمولا جذب کسانی می شویم که یک سری ویژگی هایی دارند که ما نداریم و ما همیشه دوست داریم اون ها رو داشته باشیم. اما جالبه این باعث می شه ما بدون حضور این افراد هم از احساس اعتماد به نفس و عزت نفس پایین برخوردار بشیم و نسبت بهشون هم به شدت وابسته و نیازمند می شیم. اون باید باشه تا کار تو راه بیافته ، بدون اون این احساسات در افراد مختل هستند. مثلا وقتی فرد می گه من مدیریت اقتصادی ندارم و با کسی که مدیریت مالی خوبی داره ارتباط برقرار می کنه که بتونه مسائل مالی اش رو مدیریت کنه و با این توقع پیش می ره. و اگر اون جوری که می خواسته مسائل مالی رو مدیریت نکنه شروع می کنه به عیب جویی و شکایت کردن و نقصی که خودش داشته رو می اندازه سمت اون و اون رو مواخذه می کنه که شروع یک سری چرخه ی معیوب ارتباطی و تعاملات ناسالم از جمله عیب جویی، رفتار تدافعی، رفتار تحقیرآمیز و تمسخرآمیز و دلسردی و بی تفاوتی است. یکی دیگر از باورها عشق توی رابطه است و بسیار جالبه که من می شنوم خیلی ها معتقدند که عشق همه چیز رو شیرین می کنه . خوب هیچ کس منکر این نیست که عشق یه هیجان خیلی لذت بخشه و همه تجربه کردیم و یا خواهیم کرد و همه می دونیم عشق برای مغز احساس پاداش ایجاد می کنه و خیلی از هرمون های عصبی که احساس لذت به ما می ده رو در ما ترشح می کنه. اما از این زاویه بهش نگاه کنیم وقتی دو نفر کنار هم قرار می گیرند استانداردهای متفاوت و مختلفی از سبک لباس پوشیدن تا سبک زندگی، روابطشون، حل مسائلشون و دیدگاه هاشون برخوردارند . همه می دونیم که ما آدم ها وقتی در کنارقرار می گیریم ، یک سری شباهت هایی هم با هم داریم، اما آیا این میزان تفاوت ها کم هستند که آدم ها در تمایلات به انواع لذت ها، تفریح ها، خوراک، پوشاک، مسکن سبک زندگی، مهاجرت و … با هم دارند؟ در بسیاری از مسائل ما آدم ها با هم تفاوت های زیادی داریم اما آیا واقع بینانه به این جمله نگاه کنیم : عشق می تونه همه چیز رو شیرین کنه و آیا عشق ورزی کار آسونیه ؟ دو نفر بسیار همدیگر رو دوست دارن و به خاطر همدیگه حاضرند از هر موانعی عبور کنند و به هم برسند، قبول خیلی ارزشمند و قشنگه ، اما آیا عشق می تونه همه ی تفاوت ها رو از بین ببره و همه چی رو شیرین کنه ؟ من نمی خوام به عقاید کسانی که این پادکست رو گوش می کنن توهین کنم اما به نظر من عجیبه که عشق انقدر قدرت داشته باشه که همه چیز رو شیرین کنه. من فکر می کنم کسی که این حرف رو می زنه یک توصیه ی شعاری می کنه از تجربه ایی که داره. عشق شیرینه حرفی توش نیست اما تا این حد که بتونه تمام اختلافات و تفاوت ها و تاثیرشون رو از بین ببره ؟ به نظر انتظار زیادیه که ما از عشق بخوایم داشته باشیم. عشق در زندگی ما لازمه شکی در این نیست، اما انقدر شیرین هم نیست که بتونه تفاوت ها رو برطرف کنه و ما بتونیم راحت ازشون رد بشیم. یکی دیگر از نظرات اینکه عشق پایداره. تحقیقات می گه عشق در بهترین حالت می تونه از ۶ ماه تا ۱۸ ماه و به ندرت تا ۳ سال بین دو نفر برقرار باشه. دلیلش چیه ؟ دلیلش اینکه عشق در نهایت از جنس احساسات، هیجانات و عواطف ما است. تمام انواع هیجان ها و عواطف ما یک ویژگی دارند که بی ثبات هستند. یعنی می رن و برمی گردن، کم و زیاد می شن، روشن و خاموشن، یه روز هستن و یه روز نیستن. آیا شما کسی رو سراغ دارید بگه من در تمام لحظات دارم با احساس حسادت زندگی می کنم.منظور تمام لحظات زندگیه نه تمام لحظات یک روز. بله ممکنه یه روز تو احساس حسادت، یا خشم و غم یا بی حوصلگی و بی انگیزگی و شادی یا انواعی از احساسات مثبت و منفی داشته باشی، ولی آیا می تونی ادعا کنی در تمام لحظات ، ثانیه های زندگی در حال تجربه ی یک احساس هستی؟ همچین چیزی امکان نداره مگر اینکه شما یک موجود فرازمینی باشی و انسان نباشی. به عنوان یک انسان شما احساسات رو به شکل ناپایدار و بی ثبات تجربه می کنی و از اونجایی که عشق از جنس احساسات و هیجانات است هرگز نمی تونه پایدار باشه. بنابراین من توصیه ام به زوج ها اینکه هیچ وقت روی رابطتون روی عشق سرمایه گذاری بلند مدت نکنید. چون این سرمایه شما رو ترک خواهد کرد و شما مجبورید برای اینکه بتونید عشق رو سرپا نگه دارید در وهله ی اول پادکست بعدی ما رو گوش بدهید که در مورد راهکارهای مرتبط با نگه داری عشق حرف می زنیم و مرحله ی دوم مجبورید دست به تکنیک ها و استراتژی های دیگه بزنید که به شما کمک می کنند که جای خالی عشق رو پر کنید و رابطه ی خودتون رو به شکل کارآمدتر و سازنده تر جلو ببرید. باور دیگه ایی که بسیار از زوج ها می شنوم سن است. خیلی ها می گن سن فقط یه عدده. بله درسته اما نه در رابطه ها. در ورزش کردن، سلامتی، تحصیلات، شغل، مسئولیت پذیری سن واقعا یک عدد است. شما در هر سنی می تونی ورزشکار بشی، موفق بشی، کار پیدا کنی، پول دربیاری، درس بخونی و … اما توی ازدواج و رابطه سن عدد نیست یک حقیقته. اختلاف سنی یک محدوده ای داره و باید این محدوده رعایت بشه . تحقیقاتی چند سال پیش هم انجام شد، درسته این تحقیقات نمی تونن ادعا کنن جهان شمولن و همه ی دنیا باید از فرمول این تحقیقات استفاده بکنند اما یه حدود سنی به ما میده که می تونه کمک کننده باشه. اما در وهله ی اول چرا اختلاف سنی بالا می تونه خطرناک باشه؟ مثلا من خانمی رو دیدم ۲۰ ساله که با آقای ۳۵ ساله می خواستن ازدواج بکنن یا آقایی دیدم ۲۶ ساله که با خانمی ۵۶ ساله می خواست ازدواج کنه. بهشون می گم این که تو الان در چه سنی هستی ؟ در چه برهه ایی از زندگی ات هستی ؟ چه مقتضیات روحی و جسمانی الان داری و اینکه اون در چه سنی است ، در چه مقطع روحی و روانی است و چه ویژگی های جسمانی داره، چه نیازهایی داره خیلی مهمه. و وقتی اختلاف این دو تا بیش از یک عددی می شه منجر به دردسرهای زیادی می شه و بیشتر از همه بحث توانمندی های جنسی است. وقتی یه خانم ۲۰ ساله یا یه آقای ۳۵ ساله با هم ارتباط می گیرند یا ازدواج می کنند. خوب شاید ۱۰ سال هم رابطه ی جنسی خوبی داشته باشند. اما آیا بعد از ۲۰ سال هم همینطوره ؟ وقتی خانم شده ۴۰ ساله و آقا ۵۵ ساله و همینطوراین سن رو ببرین بالاتر که زوج از هم فاصله ی روانی، عاطفی، جنسی و جسمانی می گیرند. و در نهایت این فاصله باعث از بین رفتن بنیان خانواده و تشکیل بچه هایی که دارند می شه و خطرناکه. تحقیقات می گه به عنوان مرد می تونین از ۵ تا ۷ سال بزرگتر از شریک خودت باشی و اگر اختلاف سنی بیشتر از ۹ سال به بالا بشه ریزفاکتورهای شما توی رابطه ات زیاد می شه و امکان تعارض های زناشویی و طلاق بیشتر می شه. حالا ممکنه بگیم پس چرا پدر و مادرهای ما براشون این اتفاق نیافتاد؟ اونها نسل قبل بودند نمی تونیم از اونها دلیل بیاریم و به اونها استناد کنیم. امروزه مقتضیات، مناسبات جهان و دنیا تغییر کرده و باید با نیازهای امروز جلو بریم. امروزه زوج هایی که با اختلاف سنی زیاد هستند جواب نمی گیرند و در رابطشون به بن بست می خورند و باعث شکست می شه و چرا می خوای با کسی شروع کنی که می دونی به شکست منتهی می شه. تحقیقات و مطالعات انسانی که انجام شده برای خانم ها در نهایت ۱ تا ۳ سال بزرگتر رو پیشنهاد می ده و بهتره که این فاصله بیشتر نشه چون باز رابطه به جدایی می رسه. این هم آخرین فاکتوری بود که گفتم، حالا اگر مخاطبین باورهایی رو می خوان در موردشون توضیح بدیم برامون حتما کامنت بزارن که راجع بهشون حرف بزنیم. ما می تونیم بلوغ فکری رو به بلوغ شخصیتی معنی کنیم. یعنی پخته تر و سنجیده تر رفتار کردن، درست تر برنامه ریزی کردن، تفکر منطقی داشتن، توان تصمیم گیری کافی داشتن، استقلال در نظر، تشخیص، قضاوت داشتن.  یا حتی می تونیم بلوغ فکری رو به بلوغ عاطفی تعبیر کنیم. اینکه شخص بتونه مهارت هایی مثل کنترل خشم داشته باشه و یا وقتی افسرده و بی حوصله شد بتونه خودش رو تنظیم کنه و به تعادل برسونه. خیلی ها هستن توی رابطه به دنبال مادر یا پدر می گردن و انگار قرار نیست بزرگ بشوند. وقتی ما توی رابطمون دنبال کسی هستیم که از ما مراقبت کنه پس دنبال این نیستیم که بزرگ بشیم و رشد شخصی، بلوغ عطفی و شخصیتی بکنیم. وقتی یه نفر دنبال پدر می گرده توی رابطه اش پس دنبال بلوغ شخصیتی نیست و می خواد به یه نفر اتکا کنه و یه نفر حمایتش کنه. خوب این رابطه ها تا یه مدت شیرین هستند و بعد یه مدت به تعارض ها می رسه. وقتی ما دنبال یه حامی توی رابطمون می گردیم معنیش اینکه نمی خوایم نقش زن یا شوهر بودن رو که هر دوش حاکی از مسئولیت پذیری است رو قبول کنیم. بلکه می خوایم همواره به دنبال یه فرد نیازمند و متکی باشیم. در دانش روانپزشکی و روانشناسی انسان در هیچ دسته بندی نمی گنجه. هر آدمی منحصر به فرد خودشه و ترکیبی از ویژگی های مختلف و برآمده از انواع فاکتورهای مختلف است. یکی ممکنه در یک موضوعی به پختگی رسیده باشه و در یک موضوع دیگری ناپخته باشه و یکی در حال پخته شدن باشه. پس لزوما نسبت هایی که هر کدوم از صفات داره یکی نیست. اما همانطور که گفتم طبق تحقیقات اگر اختلاف سنی زیاد بشه مزاحم رابطه می شه . خانمی که بیش از ۹ سال اختلاف سنی داره هر چه قدر هم بخوایم فرض کنیم خانم ها زودتر کامل و پخته تر از آقایان می شوند بازم این فاصله ی سنی جبران نمی شه  و با این پختگی نمی تونه به اون مردی که یک دهه ازش بزرگتره برسه. به نظر من فاصله ی سنی باور غلطی است.

مقاله های مرتبط به اپیزود در مجله دارما:
سایر مقاله ها

اپیزودهای دیگر این فصل:

فصل های دارما کلینیک

پیام بگذارید

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه وب شما استفاده می کند.