پرش لینک ها

باغچه‌ی دوستی (۳ تا ۱۰ سال)

در این قسمت، آگوشی و قارچ فرفری، تصمیم می‌گیرند باغچه‌ای کوچک در دل جنگل بسازند. آن‌ها با شور و اشتیاق دانه‌های گل را می‌کارند، هر روز به آن‌ها سر می‌زنند و با صبر و مراقبت، شاهد جوانه زدن و رشد گل‌های رنگارنگ می‌شوند.

این اپیزود فرصتی است تا کودکان همراه با آگوشی و قارچ فرفری، ارزش صبر، مسئولیت‌پذیری در قبال طبیعت و لذت پرورش گیاهان را تجربه کنند و از دیدن ثمره‌ی دسترنج خود لذت ببرند!

تلگرام

Telegram

کست باکس

Castbox

اپل پادکست

Apple Podcast

اسپاتیفای

Spotify

آگوشی و قارچ فرفری: باغچه‌ی دوستی

قسمت بیستم

باغچه‌ی دوستی آگوشی و قارچ فرفری

یک روز آفتابی و خوشبو توی جنگل که  خورشید گرمای ملایمی پخش کرده بود و صدای پرندها از هر گوشه‌ شنیده می‌شد. آگوشی، خرگوش کوچولو پر انرژی قصه ما زیر درختا میدویید که یک دفعه قارچ فرفری ،دوست گرد و بانمکش، کنار درختی دید .

آگوشی زیر سایه درختی نشسته بود و مشغول بستن نخ برای بادبادکی بود که ساختنش رو تازه تمام کرده بود.

آگوشی  کنار قارچ امد گفت :”قارچ فرفری! یه فکر خیلی جالب به ذهنم رسیده!”

قارچ فرفری با خنده گفت: “اوه، چه فکری؟ بگو زودتر!”

آگوشی جواب داد:

“بیا یه باغچه‌ی کوچک برای خودمون بسازیم. باغچه‌ای پر از گل‌ها و گیاه‌هایی باشه که با دست خودمون می کاریم! و هر روز ازشون مراقبت کنیم و ببینیم چطوری رشد می‌کنن و بزرگ می‌شن.”

قارچ فرفری با هیجان دست زد: “وای، چه فکر قشنگی! باغچه باعث می‌شه کلی گل‌های قشنگ و رنگارنگ کنار مون داشته باشیم. ولی… باید یاد بگیریم چطور از گیاه ها مراقبت کنیم.”

آگوشی و قارچ فرفری دست‌به‌کار شدند. به گوشه‌ای از جنگل رفتند که آفتاب ملایمی روی زمین می‌تابید و تصمیم گرفتند همون‌جا باغچه بسازند. قارچ فرفری یک بیلچه کوچک برداشت و آگوشی هم یک آب‌پاش کوچک پیدا کرد که برای آبیاری گل‌ها لازم بود.

آگوشی با دستش زمین رو نشون داد و گفت : وای قارچ فرفری اینجا خیلی خوب و قشنگه .

آگوشی اول شروع به کندن خاک با بیلچه کرد. اون با انرژی زمین رو به شکل ردیف‌های کوچکی آماده کرد. قارچ فرفری کنار اون خم شده بود و خاک نرم رو با دست صاف می‌کرد و سنگ‌های کوچک رو کنار می‌گذاشت. این کار باعث میشد خاک یک دست تر باشه .

قارچ فرفری با کنجکاوی پرسید: “چرا اینقدر خوشحالی که گل‌ها درست کنیم؟

آگوشی سرش رو بالا کرد و گفت: “خب… چون گل‌ها خیلی قشنگ و رنگارنگ هستن. وقتی می‌بینی یه چیزی که خودت کاشتی جوانه می‌زنه و رشد می‌کنه، انگار یه جادو ای شده و این جادو با محبت ما داره رشد می‌کنه.”

قارچ فرفری لبخند زد و گفت: وای”چه قشنگ گفتی! تو واقعاً همیشه به چیزهای ساده طبیعت علاقه داری. این یکی از چیزهایی که من تو رو براش تحسین می‌کنم.”آفرین

آگوشی خجالت‌زده گفت: “اوه… خیلی ازت ممنونم ! حالا بیا سریع تر کارمون رو شروع کنیم تا یه باغچه خوشگل داشته باشیم.

وقتی زمین آماده شد، آگوشی از سبد کوچکش چند دانه گل مختلف بیرون ‌آورد. اون شروع کرد به توضیح دادن: “این دانه‌ها برای گل‌های قرمز هستند، این‌ها سفید، و این‌ها زرد. حالا باید هر دانه رو توی این سوراخ ها که با بیلچه کندیم بکاریم و روی اون خاک بریزیم.”

قارچ فرفری هیجان‌زده گفت: “چه کوچولو و بامزه‌ن! نمی‌شه باور کرد که این دونه‌ها روزی گل‌های بزرگ و قشنگی بشن.”

دو دوست آهسته و با دقت دانه‌ها رو در خاک کاشتند و با دست های کوچیکشون روی اون ها خاک ریختن . آگوشی با آب‌پاش، خیلی آرام روی خاک آب ریخت.

قارچ پرسید: “باید زیاد بهشون آب بدیم؟

آگوشی: “نه، اگر زیاد آب بدیم، ممکنه دانه‌ها خراب بشن. باید حواسمون باشه، ما باید هر روز به کم آب با دقت به اون ها بدیم.

روزها گذشت و هر روز صبح زود، آگوشی و قارچ فرفری به باغچه سر می‌زدند. اون‌ها با دقت خاک رو بررسی می‌کردند، به گل‌ها به اندازه آب می‌دادند و سنگ‌های جدیدی که روی خاک می‌افتاد رو برمی‌داشتند.

یک روز، قارچ فرفری خسته نشست و با حیرت گفت: “چرا هنوز هیچ گلی درنیومده؟ نکنه خراب شدند؟”

آگوشی خندید و گفت: “نه !! قارچ فرفری اینطوری نیست ، باید صبور باشیم. رشد گل‌ها زمان می‌بره. دانه‌ها زیر خاک رشد می‌کنن، ریشه می‌زنن، و کم‌کم بیرون میان و ما  به زودی نتیجه کارمون رو می‌بینیم.”

چند روز بعد، وقتی خورشید به اوج آسمان رسید، قارچ فرفری با صدای بلند فریاد زد: “آگوشی بیا! بیا ببین!”

آگوشی دوید و دید که از خاک کوچک باغچه‌شون، چند جوانه سبز بیرون آمده‌اند. اون با خوشحالی گفت: “دیدی؟ این نتیجه صبر و محبت ماست!”

حالا که جوانه‌ها دیده می‌شدند، نگهداری از اون‌ها خیلی مهم‌تر شده بود. آگوشی و قارچ فرفری هر روز صبح به اون‌ها آب میدادن و وقتی برگ‌ یه گل خشک میشد با دقت اون‌ رو جدا می‌کردند. همچنین چند سنگ کوچک دور باغچه چیدند تا حیوانات دیگه پاشون روی اونها نره .

یک روز صبح، روباه بازیگوش به باغچه آگوشی و قارچ فرفری امد و گفت: “وای!وای ! چه باغچه کوچیک و قشنگی! این گل‌ها خیلی مرتب و زیبا هستن ؟ چطور این‌قدر خوب رشد کردن؟”

قارچ فرفری جواب داد: “این کار ساده‌ای نیست. ما هر روز مراقبت می‌کنیم، خاک رو مرتب می‌کنیم، بهشون آب می‌دیم و با محبت بهشون نگاه می‌کنیم.”

چند هفته بعد، گل‌ها به قدری بزرگ و زیبا شده بودند که کل جنگل از دیدن‌شون لذت می‌برد. همه حیوانات جنگل می‌آمدند و می‌گفتند: “آگوشی و قارچ فرفری! چقدر باغچه‌تون فوق‌العاده‌ست. شما علاوه بر گل، دوستی و محبت رو هم پرورش دادید.”

وقتی که نزدیک غروب میشد آگوشی و قارچ فرفری با خوشحالی کنار باغچشون نشستن و قارچ فرفری با لبخند به آگوشی نگاه کرد و گفت: تو امروز “نه فقط عشق به گل‌ها، بلکه عشق به طبیعت رو همه ما یاد دادی. ممنونم که همیشه چنین ایده‌های قشنگی داری.”

آگوشی خندید و گفت: “ومنم از تو خیلی  ممنونم  که همیشه کنارم هستی و کمک می‌کنی.  این باغچه دوستی ماست و هیچ‌چیز از این زیباتر نیست.”

اپیزودهای دیگر این فصل:

فصل های دارما کودک

پیام بگذارید

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه وب شما استفاده می کند.