یک روززیبا و درخشان در جنگل که هوا خیلی خوب بود و همه چیز آرام بود ، آگوشی و قارچ فرفری زیر سایهی یک درخت بزرگ در حال صحبت بودند.
آگوشی گفت: “میدونی قارچ فرفری من همیشه دوست داشتم کلی دوستاز جاهای مختلف دنیا داشته باشم. فکر کن چقدر میتونیم چیزهای جدید ازشون یاد و بدونیم توی جنگل های دیگه وسرزمین های دیگه چه اتفاقاتی میوفته .!”
قارچ فرفری با هیجان جواب داد: “چه ایدهی جذابی! چرا خودمون دست به کار نشیم و نامههایی به سراسر دنیا نفرستیم تا از همه جا دوست پیدا کنیم؟”
اونها تصمیم گرفتند که نامهای بنویسن که بتوانند پیام دوستی خودشون رو به جنگل های دیگه بفرستن .اونها با استفاده از برگهای رنگارنگ و گلهای معطر جنگلی، نامههای خیلی قشنگی درست کردند.
آگوشی با دستای کوچیکش شروع به نوشتن کرد: “سلام دوستان ناشناخته! من آگوشی ام وبه کمک دوستم قارچ فرفری این نامه رو برای شمامینویسم .ما در یک جنگل بزرگ زندگی میکنیم که خیلی زیباست، ما دوست داریم دنیا رو بشناسیم و با همه دوست بشیم. خوشحال میشیم درباره شما بیشتر بدونیم. !”
قارچ فرفری نقاشیهایی از جنگل، حیوانات و بازیهایشان کشید و گفت: “بیا نامهها رو با نقاشیهامون زیباتر کنیم تا هر کسی که میبینه، بتونه تصوری از دنیای ما داشته باشه.”
بعد از اینکه نامهها آماده شد، اونها از پرندههای مهاجر، باد ملایم و جریان آرام آب رودخانهها کمک گرفتند تا دعوتنامهها رو به دورترین نقاط دنیا بفرستن .
مدتی بعد، پاسخهایی از نقاط مختلف دنیا شروع به رسیدن کردند. دوستان جدیدی از سرزمینهای پر از یخ و برف، جنگلهای بارانی گرمسیری، بیابانهای وسیع و حتی سواحل مرجانی و گرم برای اونا نامه نوشتن ..
هر نامه که میرسید، پر از داستانهای جالب، نقاشیها و یادگاریهای کوچک بود که نشان میداد چطور دوستی و ارتباط میتونه برای همه ارزشمند باشه.
آگوشی و قارچ فرفری آرام نشسته بودند و با اشتیاق، نامههای رو که از دوستان دور و نزدیک دریافت کرده بودند، باز میکردند. هر نامه داستان جدیدی از زندگی و ماجراهای مخصوص به اون منطقه رو با خودش به همراه داشت.
یکی از نامهها از یک پنگوئن بامزه بود که در قطب جنوب زندگی میکرد. که نوشته بود: “دوستان عزیزم سلام ، من از دنیایی از یخ و برف براتون مینویسم. ما پنگوئنها در اینجا با سرسرهسواری روی یخ سرگرم میشیم و از رقص بادهای سرد لذت میبریم. هر وقت خواستید به اینجا بیایید، خوشحال میشم شما رو مهمان کنم!”
نامه دیگر از یک فیل جوان از آفریقا بود. نوشته بود: “سلام آگوشی و قارچ فرفری! من در آفریقا زندگی میکنم، جایی که خورشید همیشه ما رو گرم میکنه و شبها ستارهها به وضوح دیده میشن. اینجا ما میوههای فراوون و شیرین داریم. خدانگهدار.
با گذشت زمان، آگوشی و قارچ فرفری نامههای بیشتری از گوشه کنار جهان دریافت کردند، نامههایی از دوستان جدید و هیجانانگیز که اکثراً مربوط به حیوانات کمیاب و ویژه بود. هرکدام از این دوستان، داستانهای شگفتانگیزی از زندگی به اشتراک گذاشتند که تبدیل به منبع الهامبخشی برای آگوشی و قارچ فرفری شده بود .
نامه دیگری از یک آکسولوتل بود ، اکسولوتل به فارسی به نام “ماهی پیادهروی مکزیکی” یا “سمندر مکزیکی” هستش.اکسولوتل توی این نامه نوشته بود : “سلام آگوشی و قارچ فرفری! من یک آکسولوتل هستم وتوی مکزیک زندگی میکنم .اگر اعضای بدنم آسیب ببینن میتونم اعضای بدنم رو دوباره رشد بدم . ما معمولاً در آب میمونیم و با کمک آبششهامون نفس میکشیم. بهخاطر این ویژگیهای خاص، خیلی از ما مراقبت میکنن، ولی جمعیتمون در حال کاهشه و امیدوارم روزی به من و دوستانم بیشتر توجه کنن. خدانگهدار آگوشی و قارچ فرفری عزیزم .
نامه بعدی از پونی، یه پاندا خیلی مهربون بود که در جنگلهای بامبوی چین زندگی میکرد. پونی برای دوستای جنگلش اینطوری نوشت: “آگوشی و قارچ فرفری عزیز سلام ! من پونی هستم، یه پاندا که عاشق خوردن بامبو و بازی کردن با برادر و خواهرام توی جنگل ام. ولی میدونید؟ الان تعداد ما پانداها کمتر از قبل شده و گاهی اوقات جنگلهای بامبوی ما داره ناپدید میشه. دوست دارم که همه با هم همکاری کنیم تا جنگلمون محافظت کنیم . همیشه باحال و بازیگوش بمونید دوستای کوچولو من خدانگهدار .
نامه بعدی ازطرف لوریس بود: لوریس نوعی میمون کوچک و شبزیه ، شبزی یعنی روز ها استراحت میکنه و شبها بیرون میاد درست مثل خفاش ها. این حیوانات به خاطر چشمان بزرگشون شناخته میشوند که به اونها کمک میکنه در تاریکی شب بهتر ببینند. لوریسها به آرامی و با حرکات دقیق و حسابشده روی درختان حرکت میکنند و برای تغذیه، از حشرات، میوهها و شیرهی درختا استفاده میکنند در زبان فارسی، لوریس معمولاً با همان نام “لوریس” یا “لوریس تنبل” شناخته میشه. این نام به حرکات آهسته و دقیق این حیوان اشاره دارد.
لوریس توی نامه نوشته بود: “دوستان عزیز من، سلام . ما لوریسها به زندگی آرام و شبانه عادت داریم. شبها که همهجا ساکت میشه، ما با حرکت آهسته و حرکات دقیقمون به دنبال میوههای شیرین و حشرات هستیم.. خیلی خوشحال شدم . خداحافظ .
این نامه های خارقالعاده از حیوانات کمیاب به آگوشی و قارچ فرفری نشون داد که چقدر طبیعت متنوع و زیباست و هر حیوانی دارای ویژگیهایی منحصربهفرد و ارزشمندیه. اونها به همدیگه قول دادن که همیشه درباره حفظ زیستگاهها و زندگی این حیوانات نادر یاد بگیرند و تلاش کنند.
همانطور که آگوشی و قارچ فرفری نامههای بیشتری دریافت میکردند، با دنیای دوباره و متنوعی از دوستانی گوناگون و ماجراهای جذاب روبرو میشدند. یکی از نامهها از یک شیر شجاع به نام لئو بود که در دشتهای بیپایان آفریقا زندگی میکرد.
لئو نوشته بود: “سلام آگوشی و قارچ فرفری! من لئو، شیر جوانی از دشتهای آفریقا هستم. ما شیرها زمانی زیادی رو زیر سایهی خنک درختان میگذرونیم و در کنار خانوادمون از جمله مادر و برادرها زندگی میکنیم. شبها که هوا خنکتره، به همراه بقیه شیر ها به دنبال غذا میریم.امیدوارم یک روز شمارو از نزدیک ببینم . خدانگهدار
نامه بعدی از یک اسب به نام تارگت بود که در مزارع وسیع و سبز تپههای اروپایی زندگی میکرد. تارگت با اشتیاق نوشته بود: “آگوشی و قارچ فرفری، من تارگت هستم، یک اسب نیرومند که عاشق دویدن در دشتها و همراهی با اسبها و انسانهاست. ما اسبها با هم در گله زندگی میکنیم و همیشه آمادهایم که به سرعت و قدرت برسیم. زندگی ما ساده ولی پر از انرژی و دوستیه ، و همیشه تلاش میکنیم که به بهترین شکل ممکن با دوستانمان کار کنیم.”
این داستانها به آگوشی و قارچ فرفری نشون داد که حیوانا چه بزرگ و چه کوچیک میتونن چالش های زندگیه خودشون رو داشته باشن حالا آگوشی و قارچ فرفری شناخت بیشتری از دنیای بیرون خودشون داشتن .
نامهی دیگه از یه لاکپشت دریایی به نام توتو بود . که نوشته بود: “سلام به آگوشی و قارچ فرفری! من توتو هستم، یه لاکپشت که عاشق شنا کردن توی آبهای گرم و بازی با موجهای دریا هستم. ولی بعضی وقتا پلاستیکهایی که توی دریا میافتن، سفر ما رو سخت میکنن. امیدوارم که همهی بچههای دنیا پلاستیکها رو تو دریا نریزن تا همه لاکپشتها مثل من بتونن با خیال راحت توی دریا شنا کنن. دوستتون دارم توتو.
آگوشی ناگهان ایدهای به ذهنش رسید و گفت: “چی میشه که ما یک کتاب داستان از تمام این ماجراها درست کنیم؟ همه ماجراهای دوستانمون برای همیشه ثبت میشه و میتونیم با دیگران هم به اشتراک بگذاریم
قارچ فرفری با هیجان گفت: “چرا که نه! بیا داستانهای همه دوستانمون رو جمعآوری کنیم و تبدیل به یک کتاب دوستی جهانی کنیم. این کتاب میتونه الهامبخش همهی جانوران جنگل باشه که دوستی .
و از اون روز، اونها شروع به جمعآوری داستانها، تصویرها و یادگاریهای دوستان خودشون از سراسر جهان کردند.
پایان قسمت شانزدهم!