پرش لینک ها

در جستجوی خانواده ببر کوچولو (۳ تا ۱۰ سال)

در این قسمت، آگوشی و دوستش قارچ فرفری در جنگل سبز با ببر کوچولویی به نام دیگو روبه‌رو می‌شوند که راه خانه‌اش را گم کرده است و از آگوشی و قارچ فرفری درخواست کمک می‌کند.

این داستان به کودکان نشان می‌دهد که چگونه می‌توان با همدلی و دوستی به دیگران کمک کرد و باعث شادی و آرامش در قلب‌ها شد.

تلگرام

Telegram

کست باکس

Castbox

اپل پادکست

Apple Podcast

اسپاتیفای

Spotify

در جستجوی خانواده ببر کوچولو

یک روز آفتابی، آگوشی و دوستش قارچ فرفری تصمیم گرفتند  دوباره  گردش بروند. آنها در جنگل قدم می‌زدند و از زیبایی طبیعت لذت می‌بردند.

همین طور در جنگل سبز راه میرفتن و میوه های خوشومزه میخوردن که ناگهان  صدایی به گوششون خورد.

آهااااای آهااااااای

کسی اینجانیسن ؟؟؟؟؟

آگوشی به سمت صدا رفت و داد زد تو کی هستی ؟کمک میخوااااای؟؟؟

 و بعد یکم جلو رفت و، ببر کوچکی رو دید که زیر یکی از درختا وایساده بود

آگوشی و قارچ فرفری بدو بدو به سمت ببر کوچولو  رفتن

ببر کوچولو که خیلی ناراحت به نظر می‌رسید، گفت: “سلام، من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام.”

قارچ فرفری با مهربانی پرسید:  اسمت چیه ؟ چه‌طور از خانواده‌ات دور شدی؟”

ببر کوچولو گفت:اسم من دیگو  “ما داشتیم تو جنگل بازی می‌کردیم و من شروع به بازیگوشی کردم. می‌خواستم ببینم چقدر می‌توانم دورتر بروم بدون اینکه دیده بشوم. همین‌طور که می‌رفتم، فراموش کردم که کجا هستم و دیگه نمی‌تونستم راه برگشت رو پیدا کنم.”

آگوشی متوجه شد که  دیگو چقدر نگران است. او گفت: “نگران نباش دیگو!منو دوستم قارچ فر فری خیلی خوب جنگلو میشناسیم،  ما به تو کمک می‌کنیم تا خانواده‌ات را پیدا کنی.

سه‌تایی به راه افتادند و به دنبال نشانه‌هایی بگردن تا دیگو بتونه راه خونه رو پیدا کنه  و بتونه زود تر برگرده پیش مامان باباش

کمی جلوتر، رد پاهای بزرگی روی زمین دیدند.

دیگو با لبخند گفت: “این‌ها رد پای مامان و بابای منه!”

آگوشی با هیجان گفت: “عالیه! بیا این رد پاها راو دنبال کنیم.”

آنها از کنار رودخانه‌ها و از بین درختان بلند رد پاها را دنبال کردند.

و دیگو آروم آروم یادش میود که این راه آشناس و قبلا اینجا بوده

بعد از مدتی راه رفتن ، آنها صدایی از دور شنیدند. دیگو گوش‌هایش را تیز کرد.

صدای مادرش بود! و خیلی خوشحال شد.

دیگو با خوشحالی گفت: “آنها خانواده من هستند!”

آنها به سمت صدا دویدند و مادر و پدر دیگو را پیدا کردند. خانواده دیگو با دیدن او خیلی خوشحال شدند.

بابای دیگو جلو امد و گفت : اگر لطف شما نبود معلوم نبود کی پسرم رو پیدا کنم. مرسی دوست های کوچولو.

دیگو به آگوشی و قارچ فرفری گفت: “شما دوستان بسیار خوبی هستید. از شما خیلی ممنونم.”

آگوشی لبخند زد و گفت: “دوستی یعنی کمک به همدیگه .

وقتی همه خداحافظی کردند، دیگو با خانواده‌اش رفت و آگوشی و قارچ فرفری با قلب‌های پر شادی به خانه برگشتند. آنها می‌دانستند که با کمک کردن به دیگو، دنیایی از مهربانی و دوستی ساخته‌اند.

پایان قسمت پنجم!

اپیزودهای دیگر این فصل:

فصل های دارما کودک

پیام بگذارید

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه وب شما استفاده می کند.