پرش لینک ها

در جستجوی خانواده ببر کوچولو (۳ تا ۱۰ سال)

در این قسمت، آگوشی و دوستش قارچ فرفری در جنگل سبز با ببر کوچولویی به نام دیگو روبه‌رو می‌شوند که راه خانه‌اش را گم کرده است و از آگوشی و قارچ فرفری درخواست کمک می‌کند.

این داستان به کودکان نشان می‌دهد که چگونه می‌توان با همدلی و دوستی به دیگران کمک کرد و باعث شادی و آرامش در قلب‌ها شد.

تلگرام

Telegram

کست باکس

Castbox

اپل پادکست

Apple Podcast

اسپاتیفای

Spotify

در جستجوی خانواده ببر کوچولو

قسمت پنجم

عنوان : “آگوشی و قارچ فرفری در جستجوی خانواده ببر کوچولو

یک روز آفتابی، آگوشی و دوستش قارچ فرفری تصمیم گرفتند دوباره به  گردش برن. اونها در جنگل قدم می‌زدند و از زیبایی طبیعت لذت می‌بردند.
همین طور در جنگل سبز راه میرفتن و میوه های خوشومزه میخوردن که ناگهان صدایی به گوششون خورد.
آهااااای …!!  آهااااااای …!!
کسی اینجانیست ؟؟!!

آآآآهای …..

آگوشی به سمت صدا رفت و داد زد :  تو کی هستی ؟کمک میخوااااای؟؟؟
و بعد یکم جلو رفت و، ببر کوچلو رو دید که زیر یکی از درختا وایساده بود
آگوشی و و قارچ فرفری بدو ،بدو به سمت ببر کوچولو رفتن

ببر کوچولو که خیلی ناراحت به نظر می‌رسید، گفت: “سلام، من راه خونم  رو گم کردم.”

قارچ فرفری با مهربانی پرسید: اسمت چیه ؟ چه‌طور از خانواده‌ات دور شدی؟”

ببر کوچولو گفت:اسم من دیگو “ما داشتیم تو جنگل بازی می‌کردیم ، که من یهو شیطونیم گل کرد. می‌خواستم ببینم چقدر می‌تونم دورتر بروم بدون اینکه دیده بشم. همین‌طور که می‌رفتم، یهو یادم رفت که  کجا هستم و دیگه نمی‌تونستم راه برگشت رو پیدا کنم.”

آگوشی متوجه شد که دیگو چقدر نگرانه. اون گفت: “نگران نباش دیگو!منو دوستم قارچ فر فری خیلی خوب جنگلو میشناسیم، ما به تو کمک می‌کنیم تا خانواده‌ات رو پیدا کنی.

سه‌تا دوست به راه افتادند و به دنبال نشونه ها گشتن . تا بتونن راه خونه رو پیدا کنن ودیگو  بتونه زود تر برگرده پیش مامان ،باباش

. کمی جلوتر، رد پاهای بزرگی روی زمین دیدند.

دیگو با لبخند گفت:  واااای ….”اینها رد پای مامان و بابای منه!”

آگوشی با هیجان گفت: “عالیه! بیا این رد پاها رو دنبال کنیم.”

اونها از کنار رودخانه‌ها و از بین درختان بلند رد پاها رو دنبال کردند.
و دیگو آروم آروم یادش میود که این راه براش آشناس

بعد از مدتی راه رفتن ، آنها صدایی از دور شنیدند. دیگو ، یهو گوش‌هاش رو تیز کرد. صدای مادرش بود! و خیلی خوشحال شد.
دیگو با خوشحالی گفت: “اونها  مامان ، بابای منن . آخ جوووون …!”

اونها به سمت صدا دویدند و مادر و پدر دیگو رو پیدا کردند. خانواده دیگو با دیدن او خیلی خوشحال شدند.
بابای دیگو جلو امد و گفت : من ازتون خیلی ممنونم ، اگه شما نبودین معلوم نبود من پسرم رو کی پیدا میکردم . به لطف شما بود که پسرم تونست مارو پیدا کنه . امیدوارم بتونم محبت شمارو جبران کنم . ممنونم دوستای کوچولو .

دیگو به آگوشی و قارچ فرفری گفت: “شما دوستان بسیار خوبی هستید. از شما خیلی ممنونم.”

آگوشی لبخند زد و گفت: “دوستی یعنی کمک به همدیگه .

وقتی همه خداحافظی کردند، دیگو با خانواده‌اش رفت و آگوشی و قارچ فرفری با قلب‌های پر شادی به خانه برگشتند. آنها می‌دونستند که با کمک کردن به دیگو، دنیایی از مهربانی و دوستی  رو ساخت اند.

پایان قسمت ۵

اپیزودهای دیگر این فصل:

فصل های دارما کودک

پیام بگذارید

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه وب شما استفاده می کند.