پرش لینک ها

مدرسه صبحگاهی خورشید – روز چهارم (۳ تا ۱۰ سال)

در این قسمت، آگوشی و قارچ فرفری و دیگر حیوانات جنگل، در کنار هم درباره استعداد های خودشون حرف میزنند و هر کدام از حیوانات با اعتماد به نفس از توانایی‌های خاص خود می‌گویند، مانند نقاشی، آواز خواندن یا حتی توانایی داستان‌گویی.

این اپیزود فرصتیه برای کودکان تا در کنار هم استعدادهای بزرگ و کوچیک رو کشف کنند و با هم بهش افتخار کنند.” این تجربه برای بچه‌ها، لحظه‌ای پر از افتخار و انگیزه است.

تلگرام

Telegram

کست باکس

Castbox

اپل پادکست

Apple Podcast

اسپاتیفای

Spotify

مدرسه صبحگاهی خورشید - روز چهارم

روز جدیدی در مدرسه‌ی صبحگاهی خورشید آغاز شد. نسیم خنکی از میان درختان جنگل می‌وزید و نور طلایی خورشید از پنجره‌های پر از گل مدرسه وارد کلاس می‌شد. امروز قرار بود روزی خاصی باشه. خانم خرسه اعلام کرده بود که همه‌ی بچه‌ها درباره‌ی استعداد هاشون صحبت خواهند کرد.

آگوشی با همان جنب‌وجوش همیشگی وارد کلاس شد و روی یکی از نیمکت‌ها نشست. اون با هیجان به قارچ فرفری که کمی آرام‌تر پشت سرش وارد شد گفت:
سلااام “امروز من خیلی هیجان‌ا دارم! می‌خوایم درباره چیزهایی که توش خوبیم حرف بزنیم. من دلم میخواد زود تر درباره‌ی پریدن و جمع کردن فندقم حرف بزنم!”

اما قارچ فرفری که ظاهراً کمی غمگین به نظر می‌رسید، آهی کشید و گفت:
“همه شماها استعدادهای خیلی جالب دارید… اما من؟ من فقط یه قارچ کوچولو هستم. هیچ‌کدوم از کارهایی که شماها می‌تونید انجام بدید رو نمی‌تونم انجام بدم.”

آگوشی با تعجب گفت:
“اما این درست نیست! تو عالی هستی، قارچ فرفری. تو همیشه به ما کمک می‌کنی و همیشه ایده‌های جذاب داری.”

ولی قارچ فرفری همچنان ساکت بود. به نظر نمی‌رسید که این حرف‌ها اون رو خوشحال کرده باشه .

کلاس شروع شد و همه حیوانات نشسته بودن خانم خرسه با لبخندی مهربان وارد کلاس شد و گفت:
“سلام به همه بچه‌های نازنینم! امروز قراره درباره چیزهایی که توش خوب هستید صحبت کنیم. هرکدوم از شما توی وجودتون یه هدیه خاص دارید که مخصوص به خود شماست.”ممکنه یکی بتونه خیلی خوب بدوه، یکی دیگه پرواز کنه، و یکی دیگه هم شاید خیلی خوب داستان بگه یا حتی یه دوست خوبی برای بقیه باشه. بیایید استعدادهای بزرگ و کوچیکمون رو  کشف کنیم و با هم بهش افتخار کنیم.”

هر کدوم از بچه ها درباره استعداد های خودشون حرف زدن آگوشی با اشتیاق دستش رو بالا برد و گفت: خااانم اجازه ؟؟؟
“من عاشق پریدن از یه درخت به درخت دیگه هستم ! من می‌تونم خیلی سریع این ور و اون ور بدوام . این کار رو خیلی خوب بلدم!”

سنجاب گفت:
“من سریع‌ترین دونده‌ی گروه‌مون هستم. هیچ‌کسی نمی‌تونه توی مسابقه دو از من جلو بزنه.”

جوجه طلایی با کمی خجالت گفت:
“خب… من هنوز نمی‌تونم خیلی خوب پرواز کنم، اما مادرم می‌گه صدای خوشگلی دارم و می‌تونم به زودی آواز بخونم.”

بچه‌ها یکی یکی درباره چیزهای خاصی که در اون‌ها مهارت داشتند صحبت کردند و کلاس پر از شور و شادی شد. اما وقتی نوبت به قارچ فرفری رسید، سکوت کرد. کمی سرش را پایین انداخت و گفت:
“من… نمی‌دونم چه استعدادی دارم. من مثل شماها نیستم. نمی‌تونم بدوام، بپرم یا حتی آواز بخونم. فقط… همین‌ام که هستم .”

خانم خرسه با صدای آرام و مهربانی گفت:
“قارچ فرفری، این درست نیست. هرکسی یه استعداد ی داره. بعضی وقت‌ها شاید چیزی که در اون خوبیم، خیلی شبیه استعدادهای بقیه نباشه. اما این اصلاً بد نیست.”بچه‌ها به این فکر کنید: اگه همه پرنده بودن و فقط می‌تونستن پرواز کنن چه اتفاقی می‌افتاد؟ کسی نبود که بدوه، کسی نبود که داستان بگه، کسی نبود که کمک کنه به دوستاش .  تنوعِ استعدادها، اتفاقیه که دنیای ما رو زیباتر می‌کنه.”

برای اینکه این حرف‌ها برای بچه‌ها روشن‌تر شود، خانم خرسه یک فعالیت متفاوت برنامه‌ریزی کرد. اون گفت:
“حالا هر کدوم از شما قراره کاری انجام بدید که نشون بده چطور می‌تونید به دوستاتون کمک کنید و بهترینِ خودتون باشید.”

آگوشی پیشنهاد داد  : خانم معلم به نظر من ما میتونیم با کمک شاخه ها یه نردبان کوچیک برای بچه ها بسازیم که تا اونها هم بتونن مثل من  از شاخه ها بالا برن اینطوری میتونن راحت تر حرکت کنن  .

جوجه طلایی برای همه یک آواز زیبا خواند و فضای کلاس رو شاد کرد.

قارچ فرفری کمی فکر کرد. اون به یاد آورد که چقدر در توجه به جزئیات خوبه. بعد لبخندی زد و به یه گوشه رفت. اون با استفاده از شاخه‌های کوچک و برگ‌های تازه، یک سایه‌بان کوچک برای جوجه طلایی و موش کوچولو ساخت تا وقتی استراحت میکنن از آفتاب دور باشند.

وقتی کار اون تمام شد، بچه‌ها با هیجان گفتند:
“وای، چقدر قشنگه! خانم خرسه با تحسین گفت: تو خیلی خلاقیت داری .
“دیدید؟ استعداد تو توجه کردن به جزییاته . این خودش یک هدیه‌ی خاصه که توی وجود تو هستش .”بچه‌ها، امروز یاد گرفتیم که هرکسی استعدادهای خاصی داره. همه‌ی ما لازم نیست شبیه به هم باشیم. “مهم‌ترین نکته اینه که کاری رو انجام بدیم که ازش لذت می‌بریم. کاری که باعث می‌شه احساس خوشحالی کنیم و خود واقعی‌مون باشیم. استعدادتون، هدیه‌ی خاص درون  شماست، پس بهش افتخار کنید.”

بعد از صحبت‌های خانم خرسه،  زنگ خورد و وقت رفتن به خونه شد . بچه ها حالا دیگه یاد گرفته بودن که از همون چیزی که  دارن لذت ببرن  و به استعداد خودشون افتخار کنن .

اپیزودهای دیگر این فصل:

فصل های دارما کودک

پیام بگذارید

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه وب شما استفاده می کند.