پرش لینک ها

کمک به همسایه‌ی جدید (۳ تا ۱۰ سال)

در این قسمت،موش کوچولو همسایه جدید آگوشی،که به تازگی به این جنگل آمده، با مشکلاتی برای ساخت خانه روبه‌رو میشود و آگوشی با مهربانی و شور و شوق به کمکش می‌آید و با هم، خانه‌ای گرم و نرم برای او می‌سازند.

این داستان، به کودکان نشان می‌دهد که چگونه با همیاری و محبت می‌توان دوستی‌های ارزشمندی ایجاد کرد و به یکدیگر کمک کرد تا احساس امنیت و خوشبختی داشته باشیم.

تلگرام

Telegram

کست باکس

Castbox

اپل پادکست

Apple Podcast

اسپاتیفای

Spotify

کمک به همسایه‌ی جدید

قسمت سوم

عنوان : کمک به همسایه جدید

یه صبح زیبا و آرام توی جنگل ،وقتی آسمان آبی بود و خورشید ، نورهای طلایی خودش روی شاخه های درخت ها مینداخت ، پرندها مشغول آواز خواندن بودند ، آگوشی سرو کلش پیدا شد.

آگوشی، که عاشق ماجراجویی بود، مشغول جمع‌ کردن هیزم‌های کوچک برای خونه کوچیک خرگوشی خودش بود

آگوشی به سمت قسمت تازه‌ای از جنگل رفت . همون‌طور که بین درختها قدم می‌زد، صدای عجیبی شنید؛ که انگاری صدای یک حیوان خیلی کوچک بود. آگوشی با کنجکاوی زیاد به اطرافش نگاه کرد.

وقتی نزدیک‌تر شد، یک موش کوچک و زیبا دید ، که  با چشمانی معصوم و دستای کوچیکش به سختی چوب و سنگ و برگ هارو جمع میکرد
و در حال تلاش بود که خانه کوچکی برای خودش بسازه. اما به نظر می‌رسید خیلی ناامیده ، چون که هنوز با جنگل بزرگ آشنا نشده بود و نمی‌دونست که چطور باید این کار رو انجام بده .

آگوشی با لبخند و مهربانی جلو رفت و گفت: “سلام! من آگوشی هستم. به نظر می‌رسه تو تازه به اینجا اومدی و به کمک نیاز داری، درسته؟”

موش کوچولو با نگاهی پر از امید و دلگرمی به چشمان آگوشی نگاه کرد و گفت: “سلام! من موش کوچولو هستم. بله، واقعاً به کمک نیاز دارم. هنوز نمی‌دونم چطور باید خونه‌ خودم  رو بسازم و واقعاً دست‌تنها هستم.”

آگوشی با خوشحالی و انرژی گفت: “نگران نباش، من اینجا هستم تا کمکت کنم!” و خیلی زود به جمع‌آوری برگ‌ها و شاخه‌های کوچک از اطراف جنگل مشغول شد.

طولی نکشید که آگوشی و موش کوچولو با همدیگه، یه خونه‌ گرم و نرم رو ساختند . توی اون خونه موش کوچولو میتونست به راحتی زندگی کنه .موش کوچولو با خوشحالی به خونه کوچیک و خوشگلش که با همکاری آگوشی ساخته شده بود نگاه کرد و گفت: “خیلی ممنونم، آگوشی! تو واقعاً دوست خوب منی . این خانه برای من مثل یک خواب شیرین شده.” و دوست دارم تو هر وقت تونستی به خونه جدید من بیای تا باهم بازی کنیم

آگوشی با لبخند  گفت:خیلی خوشحال شدم که کمکت کردم “دوستی یعنی کمک به همدیگه، درست مثل کاری که امروز با همدیگه انجام دادیم.”

موش کوچولو با هیجانی گفت: “منم دوست دارم هر وقت تو به کمک نیاز داشتی، من کنارت باشم!”

دوستای جدید ،دست در دست هم به اطراف قدم زدند و درباره‌ی ماجراجویی‌های آینده باهدیگه صحبت
کردند.
اون‌ها درباره‌ی بهترین جاها ی جنگل برای چیدن آجیل و ساختن خونه برای حیوانای دیگه  و جمع شدن دوستانه در کنار آبشار کوچک جنگل حرف ‌زدند. هر قدم از مسیر پر از خنده و بازی بود و دوستی‌شون رو زیباتر و عمیق‌تر میکرد  .

و اینجوری بود که ، آگوشی و موش کوچولو باهم دوستای خیلی خوبی شدند و همینطور آماده شدن که به همه همسایه های کوچیک و بزرگ خودشون توی جنگل کمک کنن  .

پایان قسمت سوم .

اپیزودهای دیگر این فصل:

فصل های دارما کودک

پیام بگذارید

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه وب شما استفاده می کند.