پرش لینک ها

سبک زندگی دیجیتال نومد Digital Nomad یا کوچ نشینی مدرن – بخش ۱

در این اپیزود، ما به بررسی مفهوم کوچ‌نشینی دیجیتالی (دیجیتال نومد) و تجربه‌های مرتبط با آن می‌پردازیم. همچنین به نیازمندی‌ها و چالش‌های پیش روی افرادی که به این نوع زندگی علاقه‌مندند، اشاره خواهیم کرد. از تجربه‌های شخصی علی دلشاد که سال‌ها با این سبک زندگی آشناست و همچنین تجربه‌هایی که با دیگر کوچ‌نشینان دیجیتالی به اشتراک گذاشته است، بهره‌مند می‌شویم.

این اپیزود می‌تواند برای افرادی که به دنبال تغییر سبک زندگی خود هستند، بسیار مفید و جذاب باشد.

  • برای آشنایی بیشتر با علی دلشاد به وب سایت ایشون مراجعه کنید.

تلگرام

Telegram

کست باکس

Castbox

اپل پادکست

Apple Podcast

اسپاتیفای

Spotify

سبک زندگی دیجیتال نومد Digital Nomad یا کوچ نشینی مدرن

 

علی: سلام علی جان عزیز، امیدوارم که حالت خیلی خوب باشه. من خیلی امروز خوشحالم که راجع به موضوعی که مدت‌هاست داریم راجع بهش صحبت می‌کنیم و می‌خواییم اطلاعات بیشتری راجع بهش به دوستانی بدیم که توی این موضوع خیلی کنجکاوند و مطمئنم که این اطلاعات می‌تونه خیلی مفید واقع بشه و بیشتر از همه فکر می‌کنم خودم کنجکاوم چون می‌دونم تجربه خیلی زیادی داری توی این موضوع و این کوچ‌نشین دیجیتالیی که ما الان داریم می‌گیم شامل یه سری از اطلاعات روتینه که خیلی جاها شاید بتونه توی دسترس باشه از طریق اینترنت، اما خب اون تجربه‌ای که یه نفر لمسش کرده و می‌تونه به اشتراک بذاره شاید خیلی بتونه مفید واقع بشه و برای من یکی خیلی خیلی جذابه که بتونم تجربه تو بشنوم. 

 

علی دلشاد: سلام، علی جان، مرسی از تو. زیاد هم با کمال میل که منم خیلی این موضوع رو دوست دارم هم خودم تجربه‌اش دارم می‌کنم، هم این که با کسایی که با این سبک زندگی دارن زندگی می‌کنن هم خیلی ارتباط داشتم و امیدوارم که یه بحث خیلی خوب داشته باشیم. 

 

علی: قربان تو منم همین طور، واقعا خوشحالم، علی جان به نظرم می‌تونیم راجع به ماهیت کلی کلمه دیجیتال نومد صحبت بکنیم چون بارها شده که من توی جمع‌های مختلف وقتی که صحبت از این موضوع میشه چندی از دوستانم که راجع به ماهیت کلمه دیجیتال نومد نمی‌دونن و نمی‌دونن اصلاً چی هست به نظرم می‌تونیم بازش بکنیم از این که توضیحات اولیه داشته باشیم تا بریم سراغ مزایا و معایب و کلا صحبتی راجع بهش داشته باشیم. 

 

علی دلشاد: آره آره خیلی خوبه، کلمه رو بازش می‌کنم. کلمه ساده‌ست، از دو بخش تشکیل شده: دیجیتال و نومد. نومد یا نومدیزم تو زبان انگلیسی همون کوچ‌نشینیه، تو زبان فارسیه چیزی که ما همیشه اونو داشتیم، چیزایی که مثل عشایر توی کشور ما همیشه بوده، یعنی قدمت عشایر توی سرزمین ایران و آسیای مرکزی خیلی به چندین هزار سال پیش برمی‌گرده. حالا اگه کسی علاقه‌مند بود راجع بهش بیشتر بدونه ما یه لینکی می‌ذاریم که برن راجع به اینکه قدمت عشایر و کوچ‌نشینی به کجا برمی‌گرده مطالعه کنند. چون از نظر من همه چیز برمی‌گرده به تکامل، یعنی ما باید نگاه کنیم ببینیم که چرا ما آدم‌ها کوچ‌نشینی می‌کردیم، چرا از یه منطقه به یه منطقه دیگه جا به جا می‌شدیم و چی شد که بعد از انقلاب مثلا کشاورزی و انقلاب صنعتی ما یه جا نشین شدیم. 

حالا اینو بذاریم کنار، کلمه نومد رو من یه توضیح راجع بهش دادم که دیجیتال داره به یک سبک زندگی اشاره می‌کنه که قاعدتاً زندگی دیجیتالی برای ما فراهم آورده، یعنی استفاده از لپ‌تاپ و کامپیوتر و کار کردن پشت میز. حالا من یه کلمه بهتر براش ارائه دادم که حالا سعی می‌کنم توی عنوان و خود این پادکستم بیشتر ازش استفاده کنم. این کلمه هم کوچ‌نشینی مدرنه، من اینو بهتر از کوچ‌نشینی دیجیتالی یا دیجیتال نومد می‌دونم به خاطر اینکه همه‌ی کسایی که به این سبک زندگی رو آوردن لزوماً کار دیجیتالی یا کار آنلاین و ریموت ندارند. همه‌شان دور کار نیستن، بعضی‌شان با سبک زندگی‌های متفاوتی دارن زندگی می‌کنن که اونم بهش می‌رسیم. مثال می‌زنم، نمی‌دونم تو در مورد یه پلتفرمی به نام Workaway شنیدی یا نه. خیلی پلتفرم جالبیه، یعنی یه نرم‌افزار اپلیکیشن موبایلی یه وب‌سایته. ما بهش می‌گیم پلتفرم که شما می‌تونی از طریق این پلتفرم بری جاهای مختلف توی دنیا کار کنی و این کار کردنه به صورت حضوریه. یعنی مثلا من می‌خواهم برم یه کشور اروپایی توی یه روستایی کار بکنم، توی یه مزرعه کار بکنم، کمکشون بکنم و در ازای اون اونا به من جای خواب می‌دن، غذا می‌دن. می‌نویسن اونجا که چه چیزهایی ما در اختیار شما قرار می‌دیم، مثلا می‌نویسن که من سه وعده غذا به شما می‌دم، جای خواب راحت دارید، یه حقوقی هم بهت می‌دن یا مثلا می‌گه نه، من حقوق نمی‌دم، یه وعده یا دو وعده غذا توی روز می‌دم، جای خواب هم نمی‌تونم بدم. شما هم اینا را توضیح می‌دید. توی ایران هم هست، یعنی اگه الان پلتفرمشو برید ببینید می‌تونید خیلی جاها رو توی خود ایران پیدا کنید و وقتی هم ما توی این پادکست راجع به دیجیتال نومر یا کوچ‌نشینی دیجیتالی یا کوچ‌نشینی مدرن صحبت می‌کنیم، اصلا منظورمون این نیست که حتما توی کشورهای مختلف باشه، می‌تونه توی شهرهای مختلف باشه. بنابراین شما توی خود کشور خودتون چه توی ایران زندگی می‌کنید چه خارج از ایران زندگی می‌کنید چه ایرانی هستید چه غیر ایرانی هستید. این پادکست ما فقط برای ایرانی‌ها نیست، برای تمام فارسی‌زبان‌ها تکرارهم می‌کنیم این پادکست به زبان‌های مختلف ترجمه می‌شه علی‌جون و برای بقیه هم قرار داده می‌شه، بنابراین ما داریم کلی صحبت می‌کنیم راجع به همه این موارد. 

 

علی: چه جالب، ایران، وقتی که راجع به دیجیتال نومد و کلمه‌ای که شما فرمودی کوچ‌نشینی مدرن داریم صحبت می‌کنیم داریم راجع به یه سبک زندگی صحبت می‌کنیم و موقعی که از سبک زندگی صحبت می‌کنیم یه سری چیزها برامون خیلی بولد می‌شه و خیلی مهم می‌شه چون داریم از یه نوع از زندگی صحبت می‌کنیم. من خیلی برام جالب بود چون توی ایران زمانی که خودم هاستل داشتم و میزبانه مهمان‌هایی خیلی زیاد از سر و سر دنیا بودم، اول نمی‌دونستم با قضیه یه کار در سفر یا کوچ‌نشینی مدرن زیاد آشنایی نداشتم و موقعی که ایمیل دریافت می‌کردم از طرف مهمون های سراسر دنیا که امکانش هست ما بخوایم توی هاستل اقامت داشته باشیم؟ برای مدت یک هفته دو هفته شاید یک ماه و زیادتر و در ازای این اقامت که هستیم بتونیم یک کار داوطلبانه ای داشته باشیم یا بتونیم فعالیتی انجام بدیم؟ خیلی برام جالب بود و تجربه خیلی قشنگی داشتم. اما وقتی که داریم راجع به سبک زندگی صحبت می‌کنیم، علی جان، به نظرت چه چیزی توی این قضیه خیلی مهمه؟ یعنی ما برای داشتن این سبک از زندگی باید چه چیزی داشته باشیم؟ یکی راجع به از زندگی به این موضوع دلم می‌خواد صحبت بکنی و موقعی که داشتی صحبت می‌کردی راجع به اینکه این مقوله جدیدی نیست و قبلاً ها ما داشتیم، های فکر می‌کنی که ارتباطی به دی‌ان‌ای ماها داره؟ که از قبل داشتیم این کارو انجام می‌دادیم؟ 

 

علی: دلشاد: ببین جوابش خیلی ساده نیست. من نمی‌تونم جواب مستقیم بدم که به دی‌ان‌ای ما مرتبط یا نه و بحث می‌شه علمی و فلسفی که احتمالا باید تو دارما کلینیک و دارما مدیتیشن بحثش بکنیم. به نظر من ارتباط داره یعنی نمی‌تونی بگی صرفاً ارتباطی نداره. ارتباط قطعاً داره، ما تمام طول تاریخ ما شکارچی گرد آورنده بودیم، ما کوچ‌نشین بودیم، از یه نقطه به یه نقطه دیگه جا به جا شدیم و دلایل و مستنداتش دیگه اونو به یه فکت علمی تبدیل کرده، نیاز به توضیح نیست که ما از کدوم غار به کجا رفتیم، الان تو کل کره زمین هستیم و همین نشون می‌ده که ما علاقه داریم به جا به جا شدن و خیلی دیگه از موجودات زنده هم همین‌طور هستن علاقه دارن به جا به جا شدن. 

من به نظرم می‌تونیم روی اون سوال اولت یه ذره تمرکز کنیم و اینکه چه نیازمندی‌هایی داره، چه معایبی داره، چه مزایایی داره، چه خطراتی داره، چه سختی‌هایی داره، چه مشکلاتی ممکنه براتون به وجود بیاد، حین این کار قدم‌های اولیمون چیه و برای اینکه اصلا این کار رو انجام بدیم به چه چیزهایی نیاز داریم همون اول کار من همیشه نظرم می‌ده که ما کار رو از یه قدم کوچک شروع بکنیم، یعنی اگه فکر می‌کنید که این سبک زندگی رو دوست دارید و بهش دارید فکر می‌کنید لازم نیست یه قدم بزرگ بردارید می‌تونید از یه جایی کوچک شروع کنید. کما اینکه من خودم از جایی کوچک شروع کردم یعنی سعی کردم اون موقعی که تو ایران زندگی می‌کردم برم، سعی کنم تو یه شهر دیگه زندگی کنم، ببینم می‌تونم ها ایا این کار رو بکنم یا می‌تونم سه ماه سال رو تو یه شهری زندگی کنم بعد سه ماه سال رو برگردم تو یه شهر خودم زندگی کنم و دوباره برم یه جایی دیگه. برای من شروع این موضوع با آلودگی‌های هوای تهران بود چون من تهران به دنیا آمدم و تهران بزرگ شدم و آلودگی‌های تهران من رو مجبور کرد به خاطر اینکه من مشکل آسم داشتم و مجبور بودم که تو خونه بمونم و تو خونه هم کامل برای من خوب نبود بنابراین همیشه من دنبال این بودم که از تهران فاصله بگیرم و این موضوع آلودگی هوای شدید تهران یه تریگری شد، یه پیشرانه‌ای شد برای اینکه من بتونم این سبک زندگی رو شروع بکنم. سنم هم خیلی کمتر بود و این کار برای من راحت‌تر اتفاق افتاد که من شروع کردم مثلا سه ماه سال رو برم یه جای خوش آب و هوا تر یه کم از شهر تهران فاصله بگیرم و اینو تجربه‌اش کنم و بعد حالا تصمیم گرفتم که یه کشور دیگر رو امتحانش بکنم. 

 

علی دلشاد: چه جالب علی، به نظرم خیلی جذاب می‌شه که اگر به اون بگی واقعا از اولین تجربه کارت در سفر چی یادتِ؟ یعنی اون چیزی که خیلی بولده توی ذهنت از اولین کار؟ چون داریم راجع به یه سبک زندگی صحبت می‌کنیم و وقتی که ما همون قدم کوچک و برای اولین تصمیم تغییر سبک زندگی یا حتی امتحان کردن یه سبک زندگی جدید می‌خوایم برداریم ببینیم که چی واقعا توی ذهنت مونده، برای من خیلی می‌تونه جذاب بشه. 

 

علی دلشاد: علی سؤال خیلی خوبی پرسیدی به این دلیل که من این موضوع رو یهو استارت نزدنم. یکم موضوع شخص من ممکنه متفاوت بشه به خاطر اینکه من شرکت خودم رو داشتم. این شرکت رو حالا توی اپیزودهای قبلی راجع بهش کامل صحبت کردم، اون اپیزودهایی که با هلیا ضبط کردم، تو هم گوش دادی، من سیر تا پیازشو توضیح دادم که این شرکت اصلا چجوری به وجود اومد، اگه علاقه داشت کسی می‌تونه بره اونا رو گوش بده. توی این شرایطی که من یه در حقیقت صاحب یه کسب و کار، من یه بیزنس اونرم، شاید حتی حضور فیزیکی من بیش از پیش هم مهم می‌شد، یعنی که تو نمی‌تونی به این راحتی شرکتتو ول کنی بری. از مسائل کوچک بگیر اینکه به هر حال بالا سر کارت نباشی، تو امضا کردن یه چک تا قراردادهایی که باید تو امضا کنی. تو به هر حال مدیرعامل هستی، تو به هر حال صاحب این کسب و کار هستی، تو باید بالا سر کارت باشی، یه سری جلسات رو باید شرکت کنی. علاوه بر اون یه سری کارهای حضوریه، مثلا تو باید باشی بری بانک، باید یه سری چیزها رو امضا کنی، یه سری کارهای حضوری داره. تمام اینا مسائلی بود که من چندین سال بهش فکر کرده بودم که چطور می‌تونم بیام این مسائل رو حل کنم که برا همه‌ش راه‌حل پیدا کردم و شروع کردم یک کم قدم‌های آهسته آهسته برداشتن. و خب اون مسئله‌ای هم که برا من اتفاق افتاد، یعنی من امیدوارم توی اون پادکست که قبلی توضیح دادم که من توی اسنوبورد کمرم صدمه دید و مجبور شدم یه مدت زیادی، دقیقا چهار ماه خونه بمونم به خاطر اینکه دکترا به من گفته بودن اگه جراحی بشه ممکنه اصلا فلج بشی، ممکنه نتونی دیگه هیچ وقت راه بری، بنابراین بهتراینه که یه مدت خونه بمونی، حداقل چهار ماه تنها کاری که می‌کنی اینه که روی تخت راز می‌کشی بعد میری استخر، تو استخر راه میری و برمی‌گردی خونه. هیچ کار دیگرم نمی‌کنی، نه سر کار میری، نه پشت لپ‌تاپ می‌شینی، نه با گوشیت کار می‌کنی و این داستان شاید خیلی برا من تلخ بود، خیلی هم پذیرفتنش سنگین بود که کسی که هر روز بلند می‌شه میره باشگاه صبح می‌دوه بعد میره سر کار برمی‌گرده، آخر هفته‌ها میره همیشه اسنوبورد. خیلی برا من این که فعال بودم این قضیه سنگین بود ولی باعث شد چند تا اتفاق توی زندگی من بیافته. یکیش نوشتن کتاب بود، من به خاطر اینکه توی خونه بودم، تنها بودم، وقت زیادی احساس بی‌فایدگی می‌کردم. اولین دستاورد این موضوع، استارت نوشتن کتاب‌ها بود که اولین کتابم رو من تو همون حالت درازکش روی تخت وقتی که نمی‌تونستم راه برم یا کار دیگه بکنم شروع کردم. این اولین دستاوردش بود. دومین دستاوردش این بود که من مجبور شدم که ارتباطم رو با شرکت به صورت دورکار و ریموت ادامه بدم. این دومین دستاوردش بود. سومین دستاوردش هم این بود که من به مدیتیشن و یوگا علاقه‌مند شدم و بعدشم به نورو ساینس علاقه‌مند شدم. برای من دستاورد زیاد داشت این موضوع، حالا نمی‌خوام وارد اونا بشیم ولی می‌خوام بهت بگم موضوع کار در سفر یا دورکاری برای من خیلی زودتر از این که تصمیم بگیرم برم یه شهر دیگه اتفاق افتاده بود و ببخشید توی بکراند من اگه صدای باد می‌ده، امروز خیلی اینجا طوفانیه. من هم نتونستم جایی رو پیدا کنم. اگه یه صدای نویزی توی بکراند بود دیگه ببخشید. علی‌جون من پرحرفی نکنم فکر کنم یه توضیح اولیه دادم که استارتش از کی خورده بود و این که من یواش یواش این کار در سفر یا کار به صورت دورکاری رو استارت زدم. از شرکتم فاصله گرفتم، یعنی به جای اینکه مثلا من شش روز توهفته برم شرکت این تغییر کرد به بعد از اینکه مداوا شدم و دیگه مشکلی نبود تغییر کرد به مثلا یکی دو ساعت تو روز، بعد تغییر کرد به یکی دو ساعت یه روز درمیون، بعد هم کمش کردم به هفته‌ای یه بار. بعد رفتم توی شهر دیگه زندگی کردم و شاید هفته‌ای یه بار به شرکت سر می‌زدم فقط برای امضا کردن چک‌ها، بعد هم که مریم مدیرعامل شرکت شد شروع کرد چک‌ها رو امضا کردن و خب من دیگه نیاز نبود بیام، شاید چند وقتی یه بار سر می‌زدم و بعدشم که کلا از ایران رفتم.  

 

علی: چقدر جالبه علی جان، همیشه زندگی‌نامه و کارهایی که توی مسیر زندگی تا به این سن داشتی. واقعا جذاب و شنیدنی بوده خیلی وقت ها باعث انگیزه من شده و فکر نمیکردم برای کوچ نشینی مدرن یک صاحب کسب وکار بیاد یک همچین کاری انجام بده فکر میکردم برای کسایی هست که واقعا عاشق سفرن و میخوان برن توی سفر و یک سری کارهایی رو انجام بدن که متعلق به جاهای دیگه هست و فکر نمیکردم یک کارفرما بتونه انجام بده و چقدر قشنگ گفتی که با قدم های کوچیک این کار رو انجام دادی. به نظرم هندل کردنش و مدیریت یک سری از اتفاقاتی که پشت سر این تصمیم می‌افته خیلی خیلی مهمن. مرسی علی، به اشتراک گذاشتن تجربه زندگیت توی این قضیه. اما چیزی که برای من هست اینه که علی اون غالب‌ترین روحیه‌ای که باید داشته باشیم واسه این کار چیه؟ چون وقتی که من فکر می‌کنم به کوچ‌نشینی مدرن، وقتی که کلمه‌ی کوچ‌نشینی رو می‌شنوم اینه که من متعلق به فضای جغرافیای خاصی نیستم و این جابه‌جاییه. آیا تنهایی زیادیه؟ و آیا ارتباط به آدم‌های زیادیه؟ کدوماش بیشتر اتفاق می‌افته؟ می‌دونم قطعا توی این کوچ‌نشینی یا جابه‌جایی جغرافیایی آدم‌های زیادی می‌بینی، اما برای اینکه یه کاری متمرکز انجام بدی شاید مرتبه مدیدی و باید تنها بشی. تجربه‌ت توی این قضیه چیه علی؟  

 

علی دلشاد: سوالات خیلی خوبه علی، این نشون می‌ده که چقدر به این موضوع فکر کردی، خودت درسته شاید تجربه‌اش نکردی ولی چون دوست داری تجربه‌اش کنی و با خیلی آدم‌های دیگه‌ای سر و کار داشتی، هم تو هاستلت، هم به هر حال تو سالیان سال توی فضای توریسم مشغول به کار بودی و با خیلی آدم‌های مختلفی سر و کار داشتی. اصلا توریسم یعنی سفر، بنابراین سوال هایی که می‌پرسی به نظرم خیلی سوال فوق‌العاده‌ایه. مرسی ازت.  

ببین درسته، تو باید یه سری آمادگی‌ها رو داشته باشی. مثلا این که چرا مریم که خواهر منه نمی‌تونه با این سبک زندگی ادامه بده ولی من می‌تونم؟ چرا خیلی‌ها مهاجرت می‌کنن به یه کشور دیگه ولی بعضی‌ها نمی‌تونن مهاجرت کنن؟ این خیلی مسئله پیچیده‌ایه. با یه جواب، با این که فقط بگیم اتچمنت و روابطی وجود داره توی کشورشون، نمی‌تونیم موضوع رو جمع‌بندی کنیم. من به نظرم خیلی فاکتورهای زیادی توش دخیله. یعنی از ژنتیک بگیر تا تجربه کودکی بگیرتا روابط انسانی، تا وابستگی به خانوادت. وابستگی به دوستان. اینکه اصلا تو چقدر به چیزهای مختلف وابسته می‌شی؟ آیا تو به ماشینت و خونت و محلت و کوچه پس کوچه‌هات و دوست‌ و آشناهات انقدر وابسته‌ای که بخش زیادی از زندگی تو رو تشکیل می‌دن یا نه؟ بنابراین من با یه جواب و یه فاکتور نمی‌تونم توضیحش بدم. فاکتورهای زیادی داره ولی درست می‌گی. تو باید یه روحیه‌ای داشته باشی که بتونی وابستگی‌ها رو شاید ازشون یه مدتی فاصله بگیری. برای من همیشه این طوری بوده. یعنی من سعی کردم که بتونم با وابستگی‌های خودم کنار بیام، بتونم ازشون فاصله بگیرم یا دوباره بهشون نزدیک بشم. اونم همین‌طوری که می‌گم خیلی جالبه بود. چون من تقریبا بیست و چند سالم بود شروع کردم تنها زندگی کردن.  مستقل شدم. و این خوب توی یه جامعه مثل جامعه ایران خیلی مرسوم نبود. حداقل من دارم روی 15 سال پیش صحبت می‌کنم. 15 سال پیش، 20 سال پیش، اینکه تو از پدر مادرت تو سن 25 سالگی جدا بشی و بری خودت تنها زندگی کنی خیلی مرسوم نبود. بنابراین من روحیه‌ی تنها زندگی کردن رو فکر می‌کنم تو خودم داشتم. یعنی دوست داشتم مستقل بشم، دوست داشتم تنها زندگی کنم. پس این قدم اول بوده برای اینکه من یکم از اون فضای امن خانواده، این که غذای خونه رو بخورم تا مسئله بزرگتر این که اگه اتفاقی برای من بیفته چی؟ اگه من تنها تو خونه بیفتم زمین، نیاز به کمک داشته باشم چی؟ خیلی‌ها هم‌خونه دارن ولی من هم‌خونه هم نداشتم. یعنی من تنها زندگی می‌کردم. 

بنابراین با یه سری مسائل بیسیک یا پایه من خودم کنار اومدم همون اولش. یعنی می‌خوام بگم تو 25 سالگی این اتفاق افتاد و بگذریم از این که من از 18 سالگی سعی کردم از نظر اقتصادی مستقل شم. بنابراین یه روحیه استقلال توی من بوده. بنابراین این جواب اول که به نظر من شما نیاز دارید که این روحیه استقلال داشته باشید 

دوم این که من عاشق سفر بودم. یعنی فقط به کسب و کار و صاحب کسب و کار بودن ارتباطی نداره. من و تو سفر رو دوست داریم و دوست داریم که دنیا رو بگردیم. دوست داریم که تجربه‌های جدید پیدا کنیم. بعضی اصلا اینو ندارن یعنی براشون سفر یه تفریحه. براشون سفر اینه. برای من سفر تفریح نیست دقیقا برعکسشه. سفر چالش برانگیزه برای من چون من دنبال اون سفرهایی نیستم که برم استراحت کنم. سفری دوست دارم که منو به چالش بکشه. توش سختی بکشم. اذیت  بکشم، چیزای جدید یاد بگیرم. برای من سبکم بیشتر بک پکری بوده. یعنی من دوست دارم کوله‌مو بندازم و برم یه جایی با چیزایی آنکسپیکتد و با چیزایی غیرقابل پیش‌بینی مواجه بشم و با اتوبوس و نمی‌دونم توک توک و قطار سفر کنم، نه اینکه یه بلیط هواپیما بگیرم برم یه شهری، یکی بیاد دنبالم منو ببره هتل، یه هفته تو هتل بمونم بعدم برگردم شهر خودم. از نظر من این برای من حتی دقیقا این ارزشی به وجود نمیاره. برای من این جذابیتی به وجود نمی‌کرده کما اینکه تجربه‌اش کردم. وقتی تجربه‌اش کردم متوجه شدم اون چیزی نیست که من می‌خوام. 

من دوست دارم یه بلیط بگیرم و برم اونجا و حالا ببینم چی کار می‌کنم. یه هتل می‌گیرم، یه جا می‌مونم، یه هاستلی می‌مونم و این باعث می‌شه که من اولا ریسک می‌کنم و اینکه اون آنکسپیکتدها، اون چیزایی که پیش‌بینی ناپذیره رو باش مواجه می‌شم و این حال منو خوب می‌کنه. بنابراین هم من می‌خوام بگم اون روحیه استقلال رو داشتم هم اون بیبی استپ ها و قدم‌های کوچک رو برای مستقل شدن قبلا برداشته بودم. علاوه بر این من عاشق سفر بودم. به محض اینکه من خدمت سربازیم تموم شد و کارت سربازیم رو گرفتم، یه هفته بعدش من بلیط گرفتم رفتم سفر و تمام  شاید بگم یکی از دغدغه‌های من این بود که من پول در می‌آرم برم سفر خرجش بکنم. نمی‌گم چیزای دیگه رو دوست نداشتم، مثل همه ماها یا بگم برای من خونه و ماشین مهمه، ساختن یه زندگی مرفه مهمه ولی برای من سفر از اینا مهم‌تر بود. یعنی اونا رو شاید خیلی زود من به دست آوردم، یعنی شاید هنوز شرکتم به جایی نرسیده بود، شرکت نداشتم که تو همون پادکست ها توضیح دادم، من همون شرکتی که کار می‌کردم، با همون حقوقی که داشتم، حقوق برنامه‌نویسی، خونه و ماشین خریده بودم. بنابراین برای من خونه و ماشین آرزو یا آرمان نبود. من به دستش آوردم. چیزی که بهش می‌رسی دیگه آرزو نیست، بنابراین من تجربه کردن. برام ارزش داشت این که برم چیزایی ندیده‌ام رو ببینم، با فرهنگ‌های متفاوت آشنا بشم. واقعا با یه سفر ساده نمی‌شه با فرهنگ یه جایی آشنا شد. بنابراین بعد از چند سال سفر رفتن متوجه شدم نه، من با سفر نمی‌تونم بفهمم که فرهنگ یه قوم و ملت و یه کشور چیه. باید توشون زندگی کنم. برای همین تصمیم گرفتم به هم قاطی‌شون زندگی کنم حتی شده چند ماه که هم فرهنگ‌شون رو یاد بگیرم هم مثل خودشون تجربه کنم زندگی رو.  

 

علی: علی همین جوری فقط نشستم دارم به صحبتات گوش می‌دم. انقدر جذابند و انقدر چیزیو برا من تداعی می‌کنه. توی ذهنم راجع به سفر داریم صحبت می‌کنیم، شد یک کچولو این خاطره من رو دور بکنم آره از موضوع اصلی ولی خب قطعا مرتبطه. موقعی که راجع به کوله‌پشتی‌ها و بک پکرها، کسایی که با کوله پشتی سفر می‌کنند، خب من چندین سال راه‌انداز و مالک هاستلی بودم که قوم‌های مختلف رو تجربه کردم، ارتباط با آدم‌های مختلف رو تجربه کردم و هم‌نشینی‌های من توی شب‌های بسیار زیاد با این آدم‌ها واقعا به من اضافه کرد. jمن خاطرمه که از موقعی که گرین هاوس هاستل رو داشتم توی کاشان، یکی از مهمون‌هایی که باهاشون صحبت می‌کردم به من گفتش که من فوق تخصص اطفالم و وقتی که من ازش پذیرایی می‌کردم گفت خواهش می‌کنم من اینقدر چنگال و قاشق و ظرف پذیرایی و تشریفات اصلا برای من نیار. من همین راحتی و همین سادگی رو خیلی دوست دارم و تجربه که شماها چطوری غذا می‌خورین توی محیطتونو می‌خوام تجربه کنم. و این تجربه‌محور بودن، سفر تجربه‌محور، چیزیه که فکر می‌کنم باید یکی از گزینه‌های انتخاب سبک زندگی کوچ‌نشینی مدرن باشه.  

چیز دومی که من خودم فکر می‌کنم و توی صحبت‌های تو بود علی جان اینه که سطح سازگاری ما با محیط، با چالش و با چیزهایی که غیر منتظره هستن پیش میاد باید خیلی بالا باشه. این سطح سازگاریه هست که می‌تونه منو توی کوچ‌نشینی مدرن دواممونو بیشتر بکنه و خیلی جذابه. ولی یه سوالی برای من پیش میاد علی جان، این سبک زندگی به نظرت دوام میاره؟ یعنی دوامش چقدره که آخر زندگی یه شخصی می‌تونه به این سبک زندگی کنه؟ یا اینکه فکر می‌کنی یه مقطعی داره این نوع سبکی از زندگی؟ 

 

علی دلشاد: ببین علی، اولا اینکه توضیحاتت خیلی خوب بود راجع به هاستل. من یه چیزی یادم افتاد اینو هم اضافه کنم. اینو اضافه می‌کنم به خاطر اینکه می‌خوام بگم که چه فاکتورهایی توی این قضیه مهمه. از روزی که من مستقل شدم، من قبل از اینکه برم سربازی مستقل شده بودم ولی از روزی که من تو خونه خودم شروع کردم زندگی کردن، شروع کردم کاوچ سرفینگ کردم. کاوچ سرفینگ یه دونه پلتفرمه، خیلی هم تو ایران متداوله و خیلی هم یعنی از اون اپلیکیشنشو نصب کنین متوجه می‌شین چند هزارتا ایرانی، چند صد هزارتا ایرانی خود همین شهرهای من، شهرهای بزرگتر، شهرهای کوچیک دارن توی ایران از این پلتفرم استفاده می‌کنن. کاوچ سرفینگ اجازه می‌ده که شما برید خونه‌ی آدم‌ها توی اون شهرشون بمونید، بدون اینکه هزینه‌ای پرداخت کنید. یعنی در حقیقت می‌گه من سفر می‌کنم تو خونه‌ی شماها می‌مونم و شما هم به این خونه‌ی من بمونید تو شهر و کشور من. الزامی برای این نداره که حتما شمایی که داری خونه‌ی دیگرها می‌مونی دیگرها هم مهمون کنی توی خونه ولی می‌تونی این کار رو انجام بدی بابت اینکه یه نفر توی خونه‌ی تو می‌مونه یا تو توی خونه‌ی کسی می‌مونی. تنها چیزی که رد و بدل می‌شه یکی ریویوه، نمی‌دونم ریویوه رو ما به چی می‌شه ترجمه کنیم، بعضی وقت ها می‌گن نقد ولی نقد یه بار منفی داره تو اگه کلمه ی خوبی داری بگو مثلا اون کلمه ی کار در سفر رو من خیلی دوست داشتم به جای remote working خیلی کلمه قشنگیه. حالا اگه برای کلمه ریویو 

 

علی: من فکر می‌کنم اشتراک تجربه‌اش باشه. یعنی اون کامنتی رو که می‌ذاره داره تجربه‌اش رو به اشتراک می‌ذاره دقیقا. حالا چه بد چه خوب.  

 

علی دلشاد: آره، تجربه‌اش رو به اشتراک می‌ذاره. می‌نویسه برات. حالا اگه شنونده‌های پادکست هم کلمه خوبی برای کامنت و ریویو داشتن به نویسن ما استفاده بکنیم 

من تمام مدتی که خونه‌ی خودم بودم، هر هفته یکی دو نفر تو خونه‌ی من بودن و همه‌شون خارجی بودن. یعنی می‌خوام بگم این روحیه‌ای که من دوست داشتم با فرهنگ و زبان دیگه‌ای آشنا بشم، باهاشون انگلیسی حرف بزنم، حتی یه ذره زبان اونا رو یاد بگیرم، راجع به کشورشون سوال بکنم، تمام اون حس کنجکاویم رو سیراب کنم، توی من وجود داشته. بنابراین می‌خوام بگم چقدر فاکتورهای متفاوتی دست به دست هم می‌ده که تو رو به یه کوچ‌نشین دیجیتالی یا کوچ‌نشین مدرن تبدیل می‌کنه و این که تا کجا هم ادامه پیدا کنه باز بسته به خیلی فاکتورهای زیادی داره. 

من نمی‌تونم جواب بدم، برای من ممکنه تا آخر بتونه ادامه پیدا کنه، حتی با بچه‌های خودم همون جوری زندگی کنم. من دوست‌هایی اونجا دارم که یه ون دارن، یه دونه کمپر ون دارن و تمام دنیا رو باهاشون می‌گردن دو تا بچه هم دارن. یعنی بچه‌هاشون تو اون کمپر ون با این‌ها میان، مثلا سه ماه تو این کشور می‌مونن، بعد می‌رن سه ماه کشور دیگه، شش ماه تو یه کشور می‌مونن، بعد می‌رن جایی دیگه. 

من ازشون پرسیدم خب مدرسه بچه‌ها چی؟ می‌گه مدرسه بچه‌ها مدرسه نمی‌رن، همه‌چیشون آنلاینه، آنلاین درس می‌خونن، امتحان می‌دن و تمام می‌شه می‌رن. یک دوست‌های دیگه دارم هر چند سال یه بار کشورشون رو عوض می‌کنن، باز می‌گمنمدرسه بچه‌ها چی می‌شه؟ می‌گه که خب ما مدرسه اینترنشنال می‌فرستیمشون و کشورهایی می‌ریم که نمایندگی اون مدرسه‌ها توش هست. یعنی مدرسه‌های دقیقا می‌گفت توی چین سکول، مدرسه‌های زنجیره‌ای وجود داره که شما اگه از این کشور بری کشور دیگه، انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده‌ست، همون درس از همون جایی که رفتی ادامه پیدا می‌کنه. یا بعضی هم هستن که کلا مدرسه رو می‌ذارن که نرن یه مدرسه دیگه اسم‌نویسی می‌کنن و ادامه‌ی داستان از اونجا اثر می‌کنه. می‌خوام بهت بگم من دارم آدم‌هایی رو می‌بینم که حتی شصت افتاد سالشونه کماکان دارن اینجوری زندگی می‌کنن. بنابراین جواب من به این سوالت اینه که بله امکان‌پذیر هست، بسته به فاکتورهای خیلی زیادی داره، بسته به پیش‌زمینه‌های ذهنی تو داره، بسته به روحیاتت داره و تجربه‌های قبلی که داشتی. 

من دوست داشتم کاوچ‌سرفینگ می‌کردم بعد از اینکه هم حتی سربازی رفتم و سفر می‌رفتم. در کنار اون بازم زمانی که من تو خونه خودم بودم همیشه یه نفر تو خونه من بود. یکی از این خارجی‌های بک پکر، لزوما هم بک پکر نمی‌دونم ولی خارجی که میاد تو ایران باید یکم در حقیقت این همه مدیایی که بر ضد ایران وجود داره تو دنیا باید یکم چلنج و چالش دوست داشته باشه که بیاد و خیلی کنجکاو باشه. من با آدم‌های خیلی زیادی صحبت کردم، خب عاشق این بودم که برم شهر رو بهشون نشون بدم، حتی با بعضی‌هاشون سفر می‌رفتم، هنوز با بعضی‌هاشون دوستم، می‌بینمشون هر جایی که می‌رم، هنوز به من پیغام می‌دن میان خونه من می‌مونن بعد از پونزده سال و این خیلی جذابه به نظر من.  

 

علی: دقیقا، یه پادکستی رو داری که من خیلی پیشنهاد می‌کنم به شنونده‌ها که حتما حتما گوشش بدن، اونی که داری راجع به شبکه‌ی انسانی صحبت می‌کنی علی و همین الانی که داری راجع به کسایی که توی خونه هستن و هنوز باهاشون دوست هستی و قطعا از کشورهای مختلف هستن، چه ایرانیش، چه خارجیش و تو اون پادکست خیلی دقیق و با جزئیات صحبت کردی که چطوری شبکه‌ی انسانی می‌تونه به زندگی ما کمک بکنه و چه تاثیراتی رو می‌تونه توی زندگی ما داشته باشه. رو قطعا مجدد پیشنهاد می‌دم، حتما حتما گوشش بدید. اگر شبکه‌ی انسانی مهمه می‌خوام علی میخوام راجع به شبکه‌ی انسانی توی این سبک زندگی برام بگیه و این که چقدر این شبکه‌ی انسانی می‌تونه حالا خوب باشه برامون یا حتی چطوری می‌تونه شکل بگیره و تجربه خودتو تو این قضیه برامون بگی 

 

علی دلشاد: واقعا کیف می‌کنم از تک تک سوالاتت به خاطر اینکه هوشمندانه و به‌جا سوالات رو می‌پرسی و به هم ارتباطش رو می‌بینم. اونجوری هم که دیگرانیم که این پادکست رو گوش می‌دن واقعا درک کنن که تو چقدر سوالاتی به موقعی می‌پرسی و جالب اینه که ما اینا رو داریم فلبداهه می‌گیم یعنی نه من آماده کردم سوالی، نه تو و این خیلی جذابش می‌کنه. ببین من شاید بتونم بگم کشوری تو دنیا نیست یا شاید به ندرت کشوری باشه که من، آره مثلا من تو کره‌ی شمالی کسی رو نشناسم ولی واقعا کشوری نیست که من نمی‌گم دوستی دارم ولی خب آشنایی دارم که الان شمارشو دارم و یه بار خونه من مونده یه جا همدیگه رو دیدیم با هم یک قهوه خوردیم و گپی زدیم و با هم یه شبکه انسانی به وجود اومده، یه ارتباط به وجود اومده. وقتی تو با یکی یه ساعت دو ساعت سه ساعت وقت می‌ذاری این شمارشو داری دیگه یه ارتباط به وجود اومده. شاید انگشت‌شمار باشن کشورهایی که کسی رو ندارن. یعنی بعضی کشورها اینقدر کوچیکن که اگه بهتون بگم شاید اسمشونم تا حالا نشنیده باشید. یعنی ما، شاید من دوستی دارم که اهل برمودا هستم. برمودا کشوری که شاید ما تا الان فقط در مورد مثلث برمودا شنیده بودیم که همه چی رو می‌کشه تو خودش. در صورتی که یک داستان بیشتر نبوده. دوستی دارم که اونجا زندگی کرده و خب اهل اونجاست. یا شاید بگم دوست‌هایی دارم که خیلی از کشورای مختلف آفریقایی هستن یا آمریکای جنوبی. تقریبا از هر کشور آمریکای جنوبی دوست دارم. من دارم راجع به حتی جاهای پرتی که اصلا ما فکر نمی‌کردیم اینها کشور هستن صحبت میکنیم 

بنابراین می‌خوام بهت بگم اینکه تو شبکه انسانیت رو بسازی برات کار می‌کنه. چرا؟ احساس کنی هر جای دنیا بری می‌تونی به یه نفر پیغام بدی، بری یکیو ببینی، یه تجدید خاطره بکنی و اینکه کسی که یه نفر رو یه جایی دیدی، بری یه جایی دیگه ببینی هم جذابیت داره برا من. کما اینکه اگر جایی برم و هیچ کس رو نشناسم یا اون کسی که می‌شناختم اونجا نباشه، مثلا زمانی که اومدم پرتغال، دو سه نفر رو می‌شناختم توی پرتغال خوب و من می‌خواستم ببینم‌شون، و هیچ کدومشون آویلبل نبودن، هیچ کدومشون اون موقع در دسترس نبودن. بنابراین من رفتم سراغ کاوچ سرفینگ و کاوچ سرفینگم رو باز کردم و شاید بگم تو اون یه هفته اولی که من تو پرتغال بودم خب تک و تنها بودم، هیچ کسی اینجا نمی‌شناختم، آدم‌های فوق‌العاده ای رو ملاقات کردم توی کاوچ سرفینگ. همین ورک‌اسپیس‌ی که من می‌رم از طریق یکی از این آدم‌ها پیداش کردم، همون اول با یه آدم خیلی جالب، جالبه، با یه کشیش توی پرتغال ملاقات کردم توی کاوچ سرفینگ. خیلی جالبه که یه کشیش توی کاوچ سرفینگ بود و من خیلی برام جالب بود و خب توی همین فضا من با کل آدم‌های دیگه آشنا شدم و شبکه انسانیم رو اینجا درست کردم بدون اینکه من هیچ کسی رو اینجا بشناسم. الان یک عالمه دوست دارم، دوست‌های صمیمی دارم و دوست‌های دور و نزدیک دارم. بنابراین همین احساس تنهایی، احساس اینکه تو کسی رو نداری، احساس اینکه احساس خطر بکنی، اگه یه اتفاق بیفته چطور با ساخت شبکه انسانی می‌تونی در حقیقت حل و فصلش بکنی. 

 

علی:  آره علی، وقتی که راجع به شبکه انسانی صحبت می‌کنی، من اینقدر این واژه رو دوست دارم به دلیل اینکه توی زندگی از این شبکه انسانی خیلی خیلی رشد کردم و یاد گرفتم و جاهایی بوده که واقعا نمی‌دونستم باید چی کار بکنم و همین شبکه انسانی بوده که به من کمک کرده و خود تو یکی از کسایی هستی که توی شبکه انسانی واقعا می‌درخشی و همیشه از صحبت کردن باهات، از گرفتن تجربه‌هات و راهنمایی‌هات استفاده کردم. به نظرم شبکه انسانی علی یه برگ برنده‌یه برای زندگی که توی سبک زندگی کوچ‌نشینی مدرن خیلی این پخته می‌شه و به صورت یه سرمایه برای ما می‌مونه. و وقتی که ما سفر می‌کنیم قطعا با آدم‌های مختلف آشنا می‌شیم. اگر استفاده از فضاهای اشتراکی می‌کنیم توی سفر برای کار در سفرمون، قطعا توی این فضا با آدم‌های مختلفی آشنا می‌شیم که این شبکه انسانیه لحظه به لحظه داره پخته‌تر می‌شه و هر چقدر که بزرگتر می‌شه این سرمایه ماست که داره زیاد می‌شه 

اپیزودهای دیگر این فصل:

فصل های دارما موتیویشن

پیام بگذارید

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه وب شما استفاده می کند.