پرش لینک ها

سبک زندگی دیجیتال نومد Digital Nomad یا کوچ نشینی مدرن – بخش ۲

در این اپیزود به دنیای پویای کوچ‌نشینی دیجیتال می‌پردازیم؛ مفهومی که امروزه برای بسیاری از افراد جویای تغییر سبک زندگی به یک روش جذاب و الهام‌بخش تبدیل شده است. علی دلشاد، با تجربه‌های عمیق و متنوعی که از سفر و زندگی در کشورهای مختلف دارد، ما را با چالش‌ها و زیبایی‌های این سبک زندگی آشنا می‌کند؛ از جابجایی بین کشورها تا انتخاب محل کار و نحوه سازگاری با محیط‌های جدید.

این اپیزود می‌تواند برای کسانی که به دنبال شناخت و شاید پیوستن به این سبک زندگی هستند، منبعی ارزشمند از تجربه و آگاهی باشد.

  • برای آشنایی بیشتر با علی دلشاد به وب سایت ایشون مراجعه کنید.

تلگرام

Telegram

کست باکس

Castbox

اپل پادکست

Apple Podcast

اسپاتیفای

Spotify

سبک زندگی دیجیتال نومد Digital Nomad یا کوچ نشینی مدرن - بخش دوم

علی: وقتت به خیر باشه علی جان، من خیلی خیلی خوشحالم که مجدد داریم راجع به موضوع جذب دیجیتال نومَد صحبت می‌کنیم. همونطور که شنونده‌ها می‌دونند، اگه اپیزود اول رو گوش ندادن حتماً راجع به موضوعات اصلی دیجیتال نومَد توی اپیزود اول اونو گوش بدن و خیلی از نکات جالب و شنیدنی و تجاربی که من واقعاً به شخصه لذت بردم ازش شنیدم و اونا هم این تجربه رو داشته باشن. یه کم اگه بخوایم راجع به این چالش صحبت کنیم، راجع به این جابه‌جایی توی کشورهای مختلف صحبت کنیم، چه چیزهای جذابی می‌تونی راجع بهش به ما بگی، علی؟

علی دلشاد : ممنون ازت، از وقتی که می‌ذاری و سوال‌هایی که می‌پرسه علی، ممنونم ازت.

ببین، این سبک زندگی که من دوست دارم شاید باب طبع هر کسی نباشه؛ اینکه سه بار تو سال جابه‌جا بشی کار ساده‌ای نیست. به چند دلیل. یکی از مواردی که گفتم همون اجاره کردن خونه هستش . و وسایل. اینکه تو چطوری یه جایی اجاره کنی و قرارداد تو خب باید کنسل کنی، بری یه جای دیگه.

این خودش یکی از موضوعاتیه که چالش‌برانگیزه. بنابراین برای من این موارد سخته بعضی وقت‌ها خونه‌ای مناسب پیدا نمی‌کنی.

همیشه اون خونه‌ای که تو می‌رفتی توش موجود نیست. یعنی مثال می‌زنم. زمانی که پرتغال زندگی می‌کنم خونم رو هر سال اجاره می‌کنم.

یعنی می‌آم اینجا می‌گردم دنبال خونه‌، خونه اجاره می‌کنم تقریباً بگم بین چهار تا شش ماه بستگی داره. به خیلی چیزا بستگی داره. اینجا می‌مونم و بعد قراردادم رو کنسل می‌کنم می‌رم کشور بعدی.

این موارد خب یکی از چالش‌هایی که من روزانه باش، یعنی سالانه باهاش درگیرم. ولی خب دوستش دارم. تقریباً می‌تونم بگم یه هفته، دو هفته شاید زمانم رو بگیره تا یه جایی رو پیدا کنم و شاید تو این دو هفته مجبورم تو هتل بمونم، توی ایر بی‌ان‌بی بمونم حتی خونه دوستان بمونم شایدم بیشتر طول بکشه ولی آورده‌اش برای من زیاده.

یکی از آورده‌هاش اینه که هر سالی که من یه خونه جدید اینجا اجاره می‌کنم یه محله و یه شهر جدید رو امتحان می‌کنم. این یعنی دوست‌های جدید، این یعنی موقعیت‌های جدید، این یعنی آب و هوا و طبیعت جدید و کلی جای خیلی جالب برای اکسپلور کردن وپیدا کردن جای جدید  که برای من خیلی جذابه. بنابراین این یکی از چیزهاییه که من حاضرم تقریباً فدا کنم برای اینکه جای مختلف کشور پرتغال رو مثلاً بگردم.

این یکی از اون‌هاست.

علی : آره دقیقاً خیلی جالبه برای اینکه واقعاً وقتی که لوکیشن جغرافیایی ما عوض می‌شه، جامون عوض می‌شه خب طبعا چالش‌های جدیدی رو تجربه می‌کنیم. اما یه چیزی که برای من خیلی جالب می‌شه اینه که محیط کارت علی چطوری می‌شه؟ الان شما از ترکیه میری پرتغال، از پرتغال میری کشور دیگه و چطوری با محیط کارت عجین می‌شی؟ من خودم وقتی که می‌خوام یه جایی کار کنم یه مدت زمانی می‌بره تا بتونم به محیط کارم آمیخته بشم تو این قضیه چطوری با این چالش روبرو می‌شی؟

علی دلشاد :خیلی سوال خوبی پرسیدی، بخاطر اینکه مورد مهمیه، حداقل برای من خیلی مهمه چون خیلی هستن تو خونه کار می‌کنن یعنی من خیلی دوست‌های زیادی دارم اونا تو خونه کار می‌کنن و هیچ مشکلی ندارن از صبح که بیدار می‌شن وقتشون تو خونه می‌گذره بعد هم می‌شینن پای لپ‌تاپشون وقتشون رو می‌گذرونن بعدش هم حالا برای اینکه دوست پیدا کنن و ارتباطات اجتماعی داشته باشن معمولاً از اپلیکیشن میت‌آپ استفاده می‌کنن. اگه کسی هم با میت‌آپ آشنایی نداره یه اپلیکیشنیه که توش می‌تونی هم رویدادها و ایونت‌هایی رو تعریف کنی که مردم بهش بپیوندند و هم می‌تونی رویدادها و ایونت‌هایی که وجود دارن جوین بشی یا بپیوندی. من هم کلمه فارسیشو معمولاً می‌گم ولی هم کلمه انگلیسیشو به خاطر اینکه بعضی کلمات فارسی مثل همین “بپیوندند” خیلی توی روزمره ما استفاده نمی‌کنیمش، خیلی کلمه “جوین” رو استفاده می‌کنیم. از یه طرفی هم بعضی کلمه جوین رو دوست ندارن، هستن دوست ندارن کلمه انگلیسی بشنون. من سعی می‌کنم جفتشو بگم که برای هر دو گروه قابل درک باشه.

بنابراین برای منی که دوست دارم وقت روزم رو بیشتر خارج از خونه بگذرونم این یه چالش هست که حتماً یه فضای کاری پیدا کنم.

این فضای کاری لزوماً کوورکینگ اسپیس نیست. کلمه کوورکینگ اسپیس تو فارسی میشه فضای اشتراکی کاری که یه سری امکانات رو در اختیار شما قرار میده مثل میز کار، مثل اتاق جلسه، مثل اینترنت پرسرعت و انواع اقسام ورک اسپیس‌ها وجود داره. من همین کلمه “ورک اسپیس” رو استفاده می‌کنم چون هم کوورکینگ اسپیس هم فضای اشتراکی کاری خیلی طولانی هستن. من به اختصار “ورک اسپیس” میدم. این در حقیقت کانسپت و این مفهوم رو “ورک اسپیس” میدم.

من نیاز دارم توی یه فضایی باشم. یعنی صبح که پا میشم معمولاً اولین کاری که می‌کنم قهوه‌امو می‌خورم. بستگی به فصلش هم داره، ولی من چون جابجا زیاد میشم، معمولاً جایی رو میرم که خیلی بارونی و ابری نباشه که بتونم وقت بیشتری بیرون بگذرونم. معمولاً صبح من با یه ورزش شروع میشه. حالا نیم ساعت برم بودم بدوام توی یه فضای طبیعتی، بستگی به شهرش هم داره. اگه ساحل داشته باشه ترجیحم اینه که توی ساحل بدوام. اگه نداشته باشه، مثلاً خیلی کشورها مثل ترکیه فضاهای ورزشی عمومی دارن، اوت‌دور جیم دارن یا بعضی جاها بهش میگن کلستینیکس. من اون جاها رو خیلی دوست دارم. معمولاً صبح بعد از اینکه قهوه‌امو خوردم میرم اونجا ورزش می‌کنم. من چون صبح زود پا میشم، این کار رو فکر کنم ساعت شیش و نیمه صبح پا میشم. تا قهوه‌امو بخورم و از در خونه برم بیرون، میشه هفت، هفت و نیم، ورزشمو بکنم و آماده بشم دوش بگیرم. همه کارامو انجام بدم ساعت معمولاً هشت و نه این فضاهای کاری باز می‌کنن که من می‌تونم برم اونجا بشینم و شروع کنم کارمو انجام دادن.

خب، معمولاً جایی که من میرم این فضاها وجود داره و سعی می‌کنم کشورهایی برم که این فضاها وجود داشته باشه. یعنی تو پرتغال این فضاها فراهم شده چون یک کشوری که از نظر دیجیتال مومن یا کوچ‌نشینی مدرن خیلی آمادگی‌ها و زیرساخت‌های خوبی داره. بنابراین فضاهای اشتراکی کاری رو تو چند تا شهر و توی چند تا منطقه مختلف می‌تونی پیدا کنی. توی ترکیه، اونجایی که من زندگی می‌کنم همچین سبکی وجود نداره، همچین کانسپتی وجود نداره. ولی کافه‌شاپ‌هایی وجود داره، کافه‌های خیلی جذابی وجود داره که این سبک کوورکینگ اسپیس توش گنجوند اند. یعنی کافه‌های خیلی خیلی زیادی هست که شما می‌تونی بری یه قهوه بگیری و اونجا تمام زمان روزتو بگذرونی. حتی خیلی‌هاشون لب ساحل هست، یعنی از اون کافه تا ساحل شاید دو دقیقه فاصله باشه. یعنی شما ساحل رو جلوت می‌بینی، دریا رو جلوت می‌بینی. بین این کافه و دریا هم یه فضای سبزی وجود داره که می‌تونی اونجا راه بری یا بشینی وانواع و اقسام میز و صندلی دارن، اینترنت پرسرعت بهتون میدن و هزینه‌ش هم خیلی کمتر از یه ورک اسپیسه.

البته که ورک اسپیس هم هست توی این شهری که من زندگی می‌کنم ولی ورک اسپیس‌ها معمولاً خیلی اداری هستن. یعنی یه ساختمون رو اجاره کردن و چهار تا میز و صندلی گذاشتن و من این فضاها رو دوست ندارم. من دوست دارم توی طبیعت باشم، نزدیک دریا باشم، نزدیک جنگل باشم. برای همین من هنوز پیدا نکردم ولی اگه باشه قطعاً با کمال میل .

مثلاً پارسال من یه جایی پیدا کردم توی شهر بازا، یه co-living space. یعنی علاوه بر اینکه co-working space بود، co-living هم بود. یعنی فضای زندگی اشتراکی، مثل یه هتل بود که شما یه اتاق داشتی که آشپزخونه داره و اتاق داره و همه چی داره و در کنارش یه طبقه‌ش رو اختصاص داده بودن به فضای کاری که تو بتونی کار بکنی توش. حتی یه باشگاه خیلی جذاب کنارش بود که شما لازم نبود هزینه بدی؛ شما توی co-living space می‌موندی و در حقیقت از تمام امکاناتش مثل پرینترشون، اینترنتشون، فضای اشتراک کاریشون، باشگاه‌ای که داشتن و خیلی چیزای دیگه می‌تونستی استفاده کنی. من فکر کنم فیلمش رو حتی برای تو فرستادم، درسته؟

علی :آره، دقیقاً درسته. موقعی که فیلم‌ها رو برای من فرستاده بودی با اینکه من با این مفهوم co-working و co-living place آشنا نبودم، اما اصلاً همچین تصوری توی ذهنم نبود. یعنی دیتیل‌هایی که برای من فرستادی واقعاً جذاب بود. اگر شنونده‌هایی از زمانم خیلی براشون جالب باشه، می‌تونیم حتی شاید اسم چندتا از co-working و co-living place‌هایی که مد نظر هست و توی کپشن بنویسیم و بتونن اونجا برن و ببینن که به چه صورته. حالا اگه موافق باشی؟

علی دلشاد :آره حتماً بخاطر اینکه مثلاً   co-working space‌ که من توی پرتغال میرم به نظر خودم جذاب‌ترین فضای اشتراک کاریه که تا حالا دیدم.

اینا اومدن یه ویلا رو توی جنگل اجاره کردن. یه شرکتی که حالا به صورت چین یا زنجیره‌ای این کار co-working space رو داره انجام میده، با دوتا کشور شروع کرده: کشور پرتغال و کشور مکزیک. یه دونه ویلا رو اجاره کرده توی دل طبیعت و اینو اومده تبدیل کرده به یه دونه فضای کاری اشتراکی. سه طبقه داره، تو هر طبقه میز و صندلی،اتاق جلسه داره ، اتاق کنفرانس، اتاق زوم روم، یعنی اتاق‌هایی که شما می‌تونید اگه آنلاین میتینگ داری و می‌خوایی با صدای بلند صحبت کنید، نمی‌تونید بین همه این کار رو بکنید، باید بتونید توی این زوم روم‌ها، که حالا اتاق زوم یا اتاق میتینگ میشه اسمش رو گذاشت، اتاق جلسه. ولی اتاق جلسه بزرگ نیست که فکر کنید فقط یک نفر توش جا میشه، یک کابینه در حقیقت که صدا ازش بیرون نمی‌ره. شما در رو می‌بندید و اونجا جلسه‌تو برگزار می‌کنید. بعد خب حیاط داره، فضای سبز داره، باشگاه توش وجود داره، یه باشگاه کوچولو توش در نظر گرفتن. این جایی که توی پرتغال هست و توی مکزیک هم هست و تو چند تا کشور دیگه هم راه‌اندازی کرده.

کاری جالبی که بچه‌هایی که توی کوورکینگ اسپیس هستن با هم دیگه نهار می‌خورن. این باعث میشه اون یخ اولیه‌شون، اون فاصله‌ای که بین بچه‌ها هست، شکسته بشه و خیلی حس خود مونی بودن بهشون دست داده بشه. یعنی اینکه شما توی فضای کاریت از صبح نشستی کارتو انجام دادی، پشت میز، حالا ساعت نهاره. ساعت یک بعدازظهره، شما نمی‌تونی غذای خودتو بیاری یا باید بری بیرون غذا بخوری، یا اگه اینجا غذا می‌خوری باید با همه غذا بخوری. و این یکی از به نظر من خلاقانه‌ترین کارهایی بوده که اینا کردن. بخاطر اینکه سر میز همه با هم حرف می‌زنن، سوال می‌پرسن، اسم همدیگر رو می‌پرسن، یه تاپیکی مطرح میشه، یه موضوعی مطرح میشه، با همدیگر راجع بهش صحبت می‌کنن و با همدیگر آشنا میشن. بعضی وقتا سر میز نهار یهو می‌بینی پونزده تا ملیت متفاوت نشستن سر میز و دارن با هم صحبت می‌کنن. و این خیلی جالبه که فکر کنی تو می‌تونی از پونزده کشور مختلف دوست پیدا کنی، بدون اینکه هیچ تلاشی بکنی. اونجا نشستی و هر روز فقط میری نهار می‌خوری و اینو من خیلی دوست داشتم.

توی سوئیس من همچین سبکی رو پیدا نکردم متاسفانه. اون کولیوینگ اسپیسی که توی سوئیس بود خیلی خشک بود. آدم‌ها خیلی با هم نمی‌جوشیدن، خیلی فضای مراودات و فضای اجتماعی توش وجود نداشت. من دوستش نداشتم. یعنی امسال اگه برم اونجا قطعاً اولاً اون شهر نمیرم. چون شهر بازل به نظر من خیلی شهری بود که من دوست داشتم بیشتر طبیعت وقت بگذرونم. البته چند تا شهر رو من گشتم، چندین تا شهرش رو گشتم ولی متأسفانه توی هیچ کدوم این فضا رو پیدا نکردم. برای همینه که یک کم چالش کار زیاد میشه چون من نیاز دارم که یک همچین فضایی داشته باشم. مخصوصاً اینکه من آدم اجتماعی هستم، دوست دارم با آدم‌ها در ارتباط باشم.

علی : خیلی جالبه علی، من چیزی که ذهنم رو درگیر کرده بود اینه که این نوع از سبک زندگی چه تأثیری روی سلامت ذهنی و جسمی ما می‌ذاره؟ یعنی چه چیزهایی توش اتفاق می‌افته یا تعادل کار و زندگی ما به چه صورت انجام میشه. علی، خیلی دوست دارم راجع به این موضوع بتونی برای من صحبت کنی.

علی دلشاد :من کار رو جزئی از زندگی می‌دونم. یعنی من نمیگم این تایم کاری منه، این تایم زندگی منه. چون اگر اینجوری فکر کنم، الان هشت ساعت روزمو دارم بیگاری میدم. ببخشید از این کلمه استفاده می‌کنم، بخاطر اینکه به نظر من اگر شما کاری رو انجام میدید که ازش لذت نمی‌برید، این دیگه کار نیست، این برده‌داریه. شما باید از کاری که می‌کنید لذت ببرید. این بخشی از زندگیته، این فلسفه زندگی منه و نمی‌تونم جوری دیگه فکر کنم. یعنی تمام مدتی که من کاری رو انجام میدم، حالا این کار می‌تونه الان نوشتن کتاب باشه، از نظر من این کاره. ضبط کردن پادکست باشه، تولید محتوا برای پادکست باشه یا یه پروژه‌ای باشه که الان ما توی شرکت روش مشغول انجامش هستیم، هر کدوم از اینا باشه، برای من لذت‌بخشه. و پیشنهاد می‌کنم به همه که از کارشون لذت ببرن وگرنه دارن در حقیقت هشت ساعت روزشون خودشونو آزار میدن. برای همین من کار و زندگی رو هیچ وقت از هم جدا نمی‌کنم. یه بخشی از زندگی من هست که با هم درآمیخته. برای همینه که دوست دارم تو فضایی باشم که توش با آدم‌های دیگه مراوده داشته باشم، با هم نهار بخوریم.

حتی یادم اون موقعی که من تو ایران بودم تو دفتر خودمون بودیم. اون زمانی که با هم نهار می‌خوردیم، با همه بچه‌ها با هم دیگه نهار می‌خوردیم و وسایل بازی داشتیم توی دفتر. هنوز هم هست، البته بیشتر بچه‌ها الان دور کارند ولی هنوز اون وسایل بازی هست. نهار بخوری هست کسایی که میرن دفتر آزاد هم بچه‌ها که هر وقت می‌خوان برن دفتر کار کنن. تا جایی که من اطلاع دارم، ماهی یه بار هم دور هم جمع میشن و این باعث می‌شد که ما با هم بازی کنیم، با هم نهار بخوریم، بدون اینکه اصلاً به این فکر کنیم که کی مدیر، کی رئیسه، کی مرئوسه. اصلاً همچین چیزهایی تو فضای کاری ما وجود نداشت. احتراممون سر جاشه ولی در کنارش همیشه با هم بازی می‌کنیم، با هم وقت می‌گذرونیم، با هم نهار می‌خوریم. این طرز فکر من هست.

علی :خیلی جالبه.علی جان من دقیقاً گفتم باشگاه منظورم هم این بود که وقتی که این نوع از زندگی رو انتخاب می‌کنیم برای سلامت جسمی‌مون همون موقعیت‌هایی که خدمت بچه‌ها توضیح دادی که ورزش می‌کنند، سالن‌های ورزشی، این دورهمی‌ها هست. خب من تجربه کارایی زیادی دارم علی، موقعی که توی فضایی کار می‌کردم که حتی برای تایم صبحونه‌خوری تعداد ده تا از پرسنل رو تفکیک میکردن و میگفتن ، توی این تایم سه نفر باید برن توی تایم  بعدی دو نفر باید برن، توی تایم بعدی سه نفر دیگه. خب روی ذهن من خیلی تأثیر می‌ذاشت و اصلاً تمرکز خودمو برای ادامه روز از دست می‌دادم. علی برای اینه که پرسیدم این سبک از زندگی چطوری می‌تونه روی ذهن و سلامت جسم و افکارم تأثیر بذاره که دقیقاً خیلی درست توضیحش دادی و اینقدر تصویرسازی خیلی قشنگی داری از این نوع سبک از زندگی می‌کنی که هر لحظه من دوست دارم هرچه زودتر برم سمتش و انجامش بدم.

خیلی داری از سبک زندگی میگی، خیلی داری از کارهایی که توی یه روز انجام میدی و حالا قسمت ناهار. اینا… دوست داری برامون یه روز از زندگی تو با این نوع از سبک زندگی برامون بگی؟ جسته گریخته گفتی که صبح‌ها یعنی مثلاً قهوه می‌خوری، بعد می‌ری، ساعت نه باز میشه. من دوست دارم یه روز کامل تا بیشترم راجع به این سبک از زندگی ببینم.

علی :ببین خیلی متغیرهستش . یعنی من نمی‌تونم بگم روز کامل من تو همه یه سال مثل همه. خیلی بستگی به این داره که من تو چه محله‌ای زندگی می‌کنم، آب و هوا چجوریه، شرایط جسمی خودم چطوریه. چیزی که مورد علاقه خودم اینه که صبح‌های من برای من خیلی باارزشه و اون زمان صبح به نظر من خلاقانه‌ترین و در حقیقت بگم پربارترین (از این کلمه پربار استفاده می‌کنم، پروڈاکتیو منظورمه) پربارترین زمان روز من، زمان صبحمه و من خیلی دوستش دارم.

برنامه اینه که صبح که از خواب پا میشم دوست دارم تو سکوت باشم. معمولاً زود پا میشم و همه جا ساکته، خیابون‌ها ساکته، خلوته، شیش و نیم صبح، هنوز ترافیکی وجود نداره. من ترجیح میدم قهوه‌امو توی خونه بخورم یا برم بیرون ولی همیشه این امکان وجود نداره و ممکنه قهوه‌امو حتی بیرون بخورم اگر کافی‌شاپ اون موقع باز باشه. اینجا کافی‌شاپ‌هایی داره که ساعت هفت صبح باز می‌کنن، خیلی هم جذابه. تو ترکیه هم همینطوره و کافی‌شاپ‌های ترکیه حتی لب ساحل هم هست. من خیلی دوستشون دارم. سعی می‌کنم اونجا قهوه‌امو بخورم چون می‌تونی طلوع خورشید هم ببینی و این فوق‌العاده جذابه. فکر کن صبح که از خواب پا می‌شی می‌ری لب ساحل، یه کافه بازه، تو قهوه‌تو می‌گیری و طلوع خورشید رو نگاه می‌کنی. بعدش می‌ری می‌دویی یا ورزش می‌کنی، بعدش یه دوش می‌گیری و می‌ری سر کار. این چیزی که من خیلی دوستش دارم. یعنی یه تایم سکوت با قهوه و بعدش هم ورزش و بعد تازه من گوشیمو شروع می‌کنم. یعنی اون تایم صبح سعی می‌کنم اصلاً گوشیمو نگاه نکنم بخاطر اینکه نمی‌خوام محتوای ذهن افراد دیگه وارد ذهن من بشه.

این نکته خیلی مهمه که ما متوجه باشیم که بیشتر چیزهایی که داریم هر روز می‌شنویم.محتوای ذهن افراد دیگه هستش . یعنی شما وقتی گوشیتون رو چک میکنید چه سوشال مدیا داشته باشی چه نداشته باشی  من که اصلاً اینستاگرام و توییتر و سوشال مدیا ندارم ولی با این حال اگه یه مسیجی از تو بخونم، یه مسیجی از یه نفر دیگه بخونم، در حقیقت دارم محتوای ذهن تو رو وارد ذهن خودم می‌کنم و دیگه نمی‌تونم به محتوای ذهن خودم بپردازم. چیزی که من توی اپیزودهای ژرفا دارم و مدیتیشن دارم به عنوان دانش دست اول و دانش دست دوم مطرح می‌کنم.

بنابراین معمولاً صبح من با یه سکوتی شروع میشه در کنار طبیعت و همراه ورزش. ساعت نه بگم شروع می‌کنم کارمو چون سکوت داشتم و محتوای ذهن خودمو برسی کردم.

معمولاً بین ساعت نه تا یازده صبح من می‌نویسم. یعنی چه کتاب بنویسم، چه اپیزودهای دارما رو بنویسم، چه ایده‌پردازی کنم برای پروژه‌های شرکت، معمولاً تایم و زمان خلاقیت منه. ایده‌پردازی می‌کنم، چه به صورت نوشتن کتاب باشه، چه به صورت ایده‌های پروژه‌هایی باشه که دارم انجام میدم.

بعد از اون من فکر می‌کنم ساعت 11-12 من یه افتی دارم به خاطر اینکه من ساعت 6-6:30 پاشدم و خب ساعت 11-11:30 یکم افت دارم. برای همین سعی می‌کنم اون موقع دیگه جلسه‌هامو تنظیم کنم. اگه جلسه با شرکت دارم، معمولاً ساعت 11 صبح. اگر بخوام یه کار دیگه‌ای انجام بدم، کنارشم معمولاً ساعت 11 صبحه. مثلاً حتی اگه کار اداری باشه بخوام یه سرچ انجام بدم، چیزی سفارش بدم، جواب آدم‌ها رو بدم، مسیج‌ها رو جواب بدم روی گوشی، معمولاً ساعت 11 تا 1 این کار رو انجام می‌دم. ساعت 1 هم که گفتم یه ناهار معمولاً دسته‌جمعیه ولی همیشه اینطور نیست. خب من ترکیه که هستم، این فضای کاری اشتراکی به این شکل نیست که به آدم‌ها خیلی ارتباط داشته باشی، بنابراین بعضی روزا دوستامو می‌بینم، بعضی روزا هم می‌رم خونه ناهار می‌خورم، بعضی وقت هم ناهارمو بیرون می‌خورم بعد می‌رم خونه.

بعد از ناهار من خیلی افت انرژی دارم، یه کرش دارم در حقیقت به خاطر اینکه صبح زود پاشدم، قهوه هم صبح خوردم و من بعد از قهوه صبح دیگه قهوه نمی‌خورم. این کار رو قبل هم می‌کردم ولی دیگه نمی‌کنم چون روی خواب شب هم تأثیر می‌ذاره. بنابراین معمولاً بعد از ناهار من یه چرت 20 دقیقه‌ای دارم که اون رو فکر می‌کنم از بچگی نگه داشتم. حتی مدرسه می‌رفتم مدرسه هم اجازه می‌داد چرت داشته باشیم، دانشگاه هم که بودم می‌رفتم تو نمازخونه چرت می‌زدم. ما تو شرکتمون هم تو دفتر خودمون اجازه داشتیم بچه‌ها هم این چرت و استراحت بعد از ناهار رو داشته باشن. خودم هم دوستش داشتم که حتی پشت میز. ما حالا راجع بهش زیاد تو دارما مدیتیشن و دارما کلینیک هم صحبت کردیم که چقدر این چرت می‌تونه مفید باشه. حتی اگه به صورت یه مدیتیشن 20 دقیقه‌ای باشه. یعنی بعضی‌ها بعد از اینکه چرت می‌زنن خیلی کسل می‌شن. برای اون دسته از افرادی که کسل می‌شن بعد از چرت، یا خوابشون طولانی می‌شه. یکی از پیشنهادات خیلی جذاب مدیتیشن به عنوان مثلاً حالا مدیتیشن‌های کوتاه به عنوان یوگا نیِدرا معروفه یا ان اس دی ار معروفه. من این پیشنهادات رو می‌دم.

اینها رو حالا گفتم تا وسط روز. اگه سوالی داری بگو تا من خیلی پرحرفی نکنم.

علی :نه واقعاً، همین‌طور دارم می‌شنوم و اینکه چقدر جذاب تایم صبحت رو یه جوری می‌گذرونی و بعد از اون به نظرم تو بالاترین قسمت انرژی یه روزت به ایده‌پردازی و به نوشتن می‌پردازی که فکر می‌کنم خیلی جذابش می‌کنه. من خیلی مشتاقم بقیه روزتو بشنوم.

علی دلشاد :فکر می‌کنم بقیه روزم خیلی حوصله‌سربر باشه چون کارای معمولیه. حالا معمولیه که من کارایی انجام می‌دم که خیلی به شاید انرژی فکری نیاز نداره. کتاب می‌خونم .سیع می‌کنم محتوا دریافت کنم. البته کتاب خوندن به تمرکز نیاز داره که من دارمش بخاطر اینکه من سوشال مدیا و شبکه اجتماعی ندارم تمرکزم خیلی خوبه. اگه کسی بخواد تمرکزش رو بالا ببره دو تا کار رو باید بکنه: یک از هر گونه سوشال میدیایی فاصله بگیره و دوم، مدیتیشن. به نظر من به تمرکز خیلی کمک می‌کنه چون باید معمولاً یه جایی بشینی یا دراز بکشی و کاری انجام ندی. همین کاری انجام ندادن به نظر من باعث هم افزایش تمرکز می‌شه هم افزایش خلاقیت. بنابراین معمولاً بعد از اینکه از خواب بیدار می‌شم – خواب که نیست، چورتمو می‌زنم – می‌رم باشگاه. حالا بعد از باشگاه، یا اصلاً من توی باشگاه عادت دارم کتاب صوتی گوش بدم. شاید خیلی این کار رو دوست ندارن، شاید خیلی با گوشیشون بازی می‌کنن. من گوشیمو همراهم نمی‌برم باشگاه. کتاب صوتیو دانلود میکنم با هدفونم گوش می‌دم و گوشیمو همراه خودم نمی‌برم توی باشگاه، بخاطر اینکه اصلاً نمی‌خوام حواسمو پرت کنه. ولی دوست دارم پادکست یا کتاب صوتی گوش بدم.

بعد از اینکه میام خونه، دوباره کتاب دوست دارم بخونم. ترجیح می‌دم که کتاب صوتی یا کتاب کاغذی باشه. حالا من یک کیندل هم دارم.بعضی وقت ها روی کیندل می‌خونم چون دوست ندارم هی کتاب کاغذی بخرم.بنابراین کتابای قبلی کاغذیم رو  شاید مجدد بخونم، اگه کتاب جدید بخوام تهیه کنم یا کتاب صوتی می‌گیرم یا روی کیندل می‌خونمش. معمولاً بعدازظهر من به کتاب خوندن و باشگاه رفتن می‌گذره و از ساعت شش و هفت بعدازظهر من دیگه زمانه وایند‌دانمه. یعنی اون زمانی که دیگه یواش ،یواش نور خونه رو کم می‌کنم، دیگه دست به گوشی نمی‌زنم یا تایم “زمان نو اسکرینه”، بدون صفحه‌نمایشه که دست به گوشی نمی‌زنم. سعی می‌کنم اگه کاری انجام می‌دم در حد گوش‌دادن پادکست و گوش‌دادن کتاب صوتی باشه و غذا پختن و غذا خوردن و وقت‌گذروندن با خانواده و دوستام. من ترجیح می‌دم این تایم یعنی از زمان شش و هفت بعدازظهر تا جایی که ممکنه هیچ اسکرین نداشته باشم، هیچ صفحه‌نمایش رو نبینم مگر اینکه بخوام یه فیلم ببینم با خانواده و دوستام. ولی گوشی خط قرمز منه. یعنی من سعی می‌کنم از ساعت شش و هفت بعدازظهر دیگه دست به گوشی نزنم چون واقعاً روی کیفیت خوابم تأثیر می‌ذاره. حتی محتوایی که وارد ذهنم می‌شه باعث می‌شه که روی خلاقیتم و نوشتن کتابم و تولید پادکستم و ایده‌پردازیم تأثیر بذاره.

بنابراین سعی می‌کنم دیگه باش کار نکنم.

علی : واقعاً این سبک زندگی فکر می‌کنم که من خیلی تلاش کردم داشته باشمش، اما متأسفانه به خاطر شرایط روند زندگی و شرایط کاری و جامعه‌ای که دارم توش زندگی می‌کنم هنوز برام امکان‌پذیر نشده و وقتی که دارم این سبک زندگی رو می‌شنوم برام خیلی لذت‌بخشه. امیدوارم که بتونیم همهمون واقعاً به خاطر تمرکز بیشتری که می‌تونیم از این سبک زندگی داشته باشیم به سمتش بریم. علی من تو رو خیلی آدم موفقی می‌دونم و خب کارهایی که کردی، پروژه‌هایی که داشتی و این سبک زندگی‌ای که سالیان سال داری تجربه‌اش می‌کنی قطعاً چالش‌های زیادی داشته، فرصت‌های زیادی برات آورده و در کنارش طبیعتاً تهدیدهای زیادی بوده. مثلاً از این نوع سبک زندگی توی زمان کرونا واقعاً به نظر من یه چالش بزرگ می‌تونه باشه یا کلاً فکر می‌کنم که چالش‌ها و تهدیدها و فرصت‌های زیادی توی این مسیر تجربه کردی. یکم راجع به این قضیه خیلی دوست دارم بدونم که چطوری با این چالش‌ها دست و پنجه نرم کردی، چطوری با این تهدیدها و چه اقدام‌هایی توی انجام داری؟

علی دلشاد : خیلی سوال جالبی پرسیدی من فکر میکنم حداقل برای من  توی زندگیم این بوده که همیشه تهدید ها برای من یک فرصت های جدیدی رو خلق کردن نمیدونم شاید من توی این  فضا قرار گرفتم و این اتفاق ها برام اتفاق افتاده وقتی بر میگردم و یک نگاه گذشته نگر به زندگیم نگاه میکنم خب کل این شرکتی که من دارم بر اساس اون نرم افزار فرا پیامک شکل گرفته و یه شرکتی به نام شرکت فراداده که الان فکر می‌کنم از سال 89 داره کار می‌کنه و واقعاً به نظر خودم خیلی خوب پیش رفتیم. 600 هزار تا کاربر فعال که همه‌شون  در حقیقت اندیوزر نیستن، این‌ها کاربر نهایی نیستن، همه‌شون کسب‌وکارند یعنی این 600 هزار نفر تک‌تک‌شون یک کسب‌وکار دارن حتی اگه یک کسب‌وکار ساده باشه و از پیامک دارن برای تبلیغ کسب‌وکارشون استفاده می‌کنن. پس عدد ،عدد بزرگیه یعنی شما فکر کنید یه درصد  ،تقریبا شما اگه بگید مثلاً چند میلیون نفر کسب‌وکار دارن توی ایران، 600 هزار نفر عدد بزرگیه. حتی توی کل جمعیت ایران هم که بگیم 80 میلیون نفره، 600 هزار نفر حالا بگیم یه میلیون نفر یعنی تقریباً یا بگیم 800 هزار نفر، تقریباً می‌شه یه درصد جمعیت که عددی به نظر من قابل توجیه. و داشتن این تعداد کاربر برای من خیلی باعث افتخاره. به خودم افتخار می‌کنم و به تک‌تک بچه‌های شرکت که باعث این پیشرفت شدن افتخار می‌کنم. یعنی فقط من نیستم، من یک قسمتی از این مجموعه بزرگم.

خب کل این داستانی که توی داستان استارتاپ از ایده تا اجرا رو توضیحش دادم. این اپیزود رو هر کی دوست داشت بره گوش بده که توضیح دادم که چجوری این شرکت توی دوران سربازی من اتفاق افتاد. به نظر خودم دوران سربازی اونم دو سال کامل بدونی که ازش چیزی کم بشه تازه اضافه خدمت هم خورده بودم. با این تفاصیل، توی یه بحران یا توی یه محدودیت، یه تهدید به نظر من یه فرصتی به وجود آمد که این شرکت شکل بگیره. تهدید دوم که توی اپیزود اول توضیح دادیم زمانی که من دچار حادثه شده بودم توی اسنوبورد و مجبور شدم یه تایم زیاد، یه زمان زیادی تو خونه بگذرونم. خودش تهدید بود هم از نظر روحی هم از نظر جسمی.همون جوری که توضیح دادم این داستانه نوشتن کتاب و علاقه مند شدن به یوگا و مدیتیشن اونجا به وجود امد . پس دوباره یک تهدید به یک فرصت تبدیل شد .

و دوران کرونا که یکی از جذاب‌ترین دوران‌های زندگی منه. من اون موقع ترکیه بودم و تنهای تنها زندگی می‌کردم یعنی هیچ کس نبود. حالا از یه لحاظ تنها بودن خیلی خوبه به خاطر اینکه خیلی‌ها همین خونه بودن با خانواده براشون اذیت‌کننده بود. من خب اینو نداشتم ولی به هر حال احساس تنهایی و این که تمام ارتباطات اجتماعی نداری و ترکیه هم خیلی سخت‌گیر بود.و نمیزاشت حتی شما بری بیرون کسی رو ببینی به حر حال برای من جذاب بود .چرا ؟چون پادکست های دارما توی دورانه کرونا شکل گرفت و برای من خیلی قدم بزرگی بود و خیلی هم دوسش دارم اون دوران رو بخاطر خیلی دلایل دیگه که حالا الان نمیخوام ورود کنم بهش ولی بازام اگر بخوام خلاصه بگمش یه تهدید به یک فرصت تبدیل شد  بنابر این من به این علاقه ندارم که همیشه تهدید ها باعث پس رفت آدما میشه میتونه باعث به وجود امدن فرصت های زیادی بشه به نظر خودم کاری که الان داریم توی شرکت انجام میدیم پروژه داناوان که یه پروژه پلتفرم ساخت هوش مصنوعیه یعنی شما هر ایده ای داری توی ذهنت میتونی از طریق این پلتفرم پیاده سازی کنی . قبلا همه دنبال این بودن که اپلیکیشن مبایل بسازن حالا یک کانسبت جدیدی یه مفهوم جدیدی ایده جدیده که شما به جای اینکه بیای اپلیکیشن بسازی بیای ایده هاتو با هوش مصنوعی پیاده سازی کنی حتی اگه دانش نرم افزاری نداری .حالا بعد ها میتونیم راجع به داناوان صحبت کنیم کسای که علاقه دارن هم میتونن damavan.ai  رو ببینن لینکش هم در توضیحات میزاریم و یه پروژه هست که مشاوره آنلاین برای شنونده های دارما هستش که داریم روش کار میکنیم هر 2 تای این پروژه ها به نظر من از محدودیت ها و تحریم ها و تهدید ها به وجود امده یعنی نداشتن دست رسی به خیلی چیزا برای ایرانی ها این ایده رو در ذهن ما آورده که چه کاری میتونیم انجام بدیم که تمام این چیز های که وجود نداره رو برای مردم ایران هم فراهم کنیم .

علی :خیلی ممنون بابت توضیحاتت من واقعا خیلی لذت بردم از اون داناوانی که ازش صحبت کردی و واقعا فکر میکنم که جاشه توی یک پادکست مختص به داناوان و مختص به این که از کجا داناوان شروع شد و توی چه مرحله ای هست و چه کار های رو داره انجام میده رو حتما باهمدیگه صحبت بکنیم و حالا هوش مصنوعی واقعا انقدر داره جذاب میشه و بعضی مقع ها برای من ترسناک میشه . یه کتابه شما نوشتین از خوندن اونم لذت بردم و به شنونده ها هم حتما پیشنهاد میکنم که اگر موضوع هوش مصنوعی براشون جذابه حتما بخونن . کتاب به نام ابر انسانه که علی جان من ازت خواهش میکنم که توی کپشن هم لینک هم صوتی و هم متنیش رو بزاریم که دوستانی که علاقه دارن بتونن استفاده بکنن .

علی دلشاد : حتما . منم ممنونم که توضیح دادی راجع بهش درسته ابر انسان کتاب علمی تخیلیه ولی نکته جالب اینکه من اینو قبل از این که این هوش مصنوعی وارد جامعه بشه به این شکل نوشته بودم . یعنی زمانی تقریبا 3 سال پیش من این کتاب رو نوشتم . زمانی که چت جی پی تی وجود خارجی نداشت . من نمیگم هوش مصنوعی نبود یا فرایند هوش مصنوعی شروع نشده بود قطعا وجود داشت ولی چیزی به نام چت جی‌بی‌تی وجود نداشت که مردم خیلی ملموس ببینن چه اتفاقی داره می‌افته. بنابراین کسایی که اون زمان این کتاب رو خوندن خیلی براشون عجیب بوده که اصلاً این اتفاقاتی که تو داری راجع بهش صحبت می‌کنی خیلی علمی تخیلیه. اصلاً هرگز اتفاق نخواهد افتاد.

ولی فکر می‌کنم کسایی که الان برن بخوننش متوجه میشن که این مسیر داره واقعاً اتفاق می‌افته.

علی :آره همینطوره و دارم به این فکر می‌کنم که همین کتاب هم فکر می‌کنم اگر اون زمان نوشتی توی همون بحبوحه بحث کرونا و چالش‌های اینطوری بوده. یعنی نوشتن کتاب ابرانسان هم فکر می‌کنم توی تبدیل تهدید به فرصتی بوده که نوشتی. درست می‌گم علی؟

علی دلشاد :آره درست، اصلاً یادم رفته بود ابرانسان.

یعنی هم دارما بود. من همزمان با دارما داشتم ابرانسان رو تکمیل می‌کردم و بعد از اگه حالا ابرانسان تموم شد فکر می‌کنم راز یگانگی رو که شروع کردم، دیگه کرونا تموم شده بود و من اصلاً یه فضای دیگه‌ای بودم.

علی :چقدر جالب. امیدوارم که واقعاً شنونده‌ها فرصت بکنن از این کتاب هم لذت ببرن.

واقعاً برای من جذاب بود. علی، کتابی بود که خیلی دوست دارم فرصت کنم دوباره هم بشنومش هم بخونمش. من توی این اپیزود برای خودم طبقه بندی ذهنی که انجام دادم اینه که برای موضوع آخرش بتونیم راجع به آینده بازار کار برای کوچ‌نشینی و صحبت بکنیم یا این که ذهن تو راجع به این نوع از زندگی چیه علی؟ فکر می‌کنی توی آینده چقدر به سمت و سوی این بریم؟ یا اصلاً فکر می‌کنی که هوش مصنوعی یا بازار کار آنلاین توی آینده به چه صورت خواهد بود؟

علی دلشاد :من چیزی که حالا توی دو تا اپیزود ما راجع به هوش مصنوعی ماجرای هوش مصنوعی یک و دو هرکی علاقه داشت بره گوش بده، نظر شخصی من اینه که هوش مصنوعی باعث میشه که انسان‌ها زمان بیشتری توی روز داشته باشن.

این چیزی که من فکر می‌کنم. حالا این که کار کمتری انجام بدن، کار بیشتری انجام بدن، من نمی‌خوام وارد این مبحث بشم که جایگزین انسان میشه یا نه، ولی چیزی که مطمئنم اینه که انسان‌ها زمان بیشتری آزاد خواهند بود و در کنار اون باید این زمان رو ازش استفاده کنند. اینه که قبلاً شما 8 ساعت 10 ساعت روز کار می‌کردی، این زمان رو به کاهش خواهد بود.

یعنی تایم کمتری کار خواهی کرد. به شرایط اقتصادی الان نگاه نکنیم. من راجع به شرایط اقتصادی یک کشور خاص الان صحبت نمی‌کنم.

در کل دارم صحبت می‌کنم. وقتی که کارها توسط هوش مصنوعی انجام میشه، توسط ربات‌ها انجام میشه، خواه ناخواه انسان‌ها وقتشون آزادتر میشه. تا اینجاشو داشته باشیم.

الان من می‌خوام راجع به این صحبت کنم که این زمان آزاد شده رو ما چطوری باید بگذرونیم.

شاید برای خیلی‌ها اینجوری باشه که آها من می‌رم زمانمو می‌گذرونم. ولی آیا واقعاً اینطوریه یا نه؟ آدم‌ها بیشتر بخش از اینو باز هم توی شبکه‌های اجتماعی می‌گذرونن و به اسکرول کردن و دیدن محتوای فست‌فودی و اینستاگرامی. این خودش یه چالشه.

به خاطر اینکه الان صحبتی که داره میشه اینه که نرخ خودکشی رفته بالا. با افزایش استفاده از شبکه‌های اجتماعی نرخ خودکشی میره بالا، نرخ افسردگی میره بالا، نرخ اضطراب میره بالا و عدم تمرکز که الان به عنوان ADHD در نظر می‌گیریم. بنابراین ما چالش‌هایی که باش مواجه می‌شیم، چالش‌های واقعاً قابل توجه خواهند بود. بنابراین من فکر می‌کنم داشتن فضاهای اجتماعی خیلی می‌تونه به این موضوع کمک کنه.

یعنی انسان‌ها بتونن زمانشون رو به جای اینکه توی شبکه‌های اجتماعی بگذرونند، توی فضاهای اشتراکی بگذرونند. حالا من ترجمه فضای اشتراکی رو به سوشال اسپیس، فضاهای اجتماعی ترجمه کردم که مردم بتونن توش با همدیگه کارهایی رو انجام بدن که ازش لذت ببرن. این کارها می‌تونه ورزش باشه، می‌تونه کارهای هنری باشه، کارهای دستی باشه، می‌تونه خلاقیت باشه، می‌تونه شعرخوندن باشه، می‌تونه فلسفه باشه، می‌تونه هر چیز دیگه باشه. حتی می‌تونه برای بچه‌ها و خانواده کارهای متفاوتی انجام بشه. بنابراین من فکر می‌کنم این سبک از زندگی رو به افزایش خواهد بود به خاطر اینکه قبلاً ما انسان‌ها توی فضاهای کوچکتری زندگی می‌کردیم، فضاهای روستایی بوده و بعد هم که شهرنشین شدیم، به وسیله مدرسه و دانشگاه و حتی چیزهای مذهبی مثل کلیسا و مسجد، ما به روش‌های مختلف دور هم جمع می‌شدیم و کارهای مختلفی رو می‌کردیم. ما الان داریم اینا رو از دست می‌دیم یعنی همه اینایی که من گفتم داره کمرنگ میشه. بنابراین یک چیزی باید جایگزین این باشه. نیازش که از بین نرفته؛ نیاز این کارهایی که ما با هم انجام می‌دادیم که از بین نرفته ولی داره با چی جایگزین میشه؟ با شبکه‌های اجتماعی که جز ضرر بر ما چیزی نداره. همه‌شون ضرر دارن. یعنی برای ما همین. آورده‌هاش رو گفتم؛ نتایجش همین چیزهایی که من گفتم. از گردن درد و کمر درد و فاکتور بگیریم، برسیم به مشکلات روانی که داره به وجود میاره. بنابراین هر کسی که می‌خواد تو این زمینه کار کنه به نظر من فضا زیاده، چه بخوای کوورکینگ اسپیس و فضای اشتراک کاری به وجود بیاری، چه فضای اجتماعی که انسان‌ها بتونن بیان دور هم جمع بشن یک کاری انجام بدن، چه کار موسیقی باشه، چه هنر باشه، چه خلاقیت باشه، چه اینکه یه چیزی رو کنار هم یاد بگیرن. اینم در نظر بگیری که یادگیری با هوش مصنوعی خیلی راحت‌تر، لذت‌بخش‌تر و خیلی بهینه‌تر از رفتن به یک کورس یا یک دوره شرکت کردن یا دانشگاه رفتن خواهد شد. من با توجه به همه اینا دارم این پیش‌بینی‌ها رو انجام می‌دم.

علی :ممنونم علی ازت بابت توضیحات نفیس‌ات. واقعاً همینی که تو می‌گی، منم دقیقاً همینطوری دارم فکر می‌کنم و خودم خب اساس کاری که دارم انجام می‌دم مجبورم که توی سوشال مدیا باشم و بعضی از روزا واقعاً می‌بینم که بدون هیچ دلیل خاصی یا دلیل خاصی که قطعاً وجود داره اما من آگاه اون دلیل خاص نیستم، می‌بینم که اصلاً حوصله ندارم، اصلاً مود خوبی ندارم اصطلاحاً و یه حالت افسردگی توی من وجود داره که واقعاً آزارم می‌ده. و تنها چیزی که پیداش کردم تا بتونم یک کوچولو تغییر بکنم و آروم‌تر باشم، مدیتیشن بوده و همون کانال دارما خیلی خیلی به من کمک کرده. وقتایی بوده که نمی‌دونستم باید چیکار بکنم، از سوشال مدیا که می‌اومدم بیرون می‌دیدم اصلاً تمرکز ندارم و پادکست بوده که به من کمک کرده، مدیتیشن بوده که به من کمک کرده. و خیلی باهات هم مسیرم  که در آینده خیلی نزدیک، سرعت تغییر اطلاعات، سرعت تغییر تکنولوژی و سرعت رشد تکنولوژی به سمت و سویی رفته که بخصوص با هوش مصنوعی و چت‌جی‌پی‌تی، که منم فکر می‌کنم این نوع سبک از زندگی رو خیلی بیشتر خواهد کرد و جذاب خواهد کرد. چه بسا که چالش‌ها و فرصت‌ها و تهدیدهایی خودشم کنارش داشته باشه. و با تمرکز بیشتره که ما می‌تونیم این تهدیدها رو و این چالش‌ها رو به فرصت تبدیل کنیم.

علی دلشاد :ممنونم عزیزم. خیلی خوشحالم می‌کنه شنیدن اینکه حال بعضی آدم‌ها توی دارما خوب می‌شه. همین برای من کافیه. یعنی بعضی‌ها فکر می‌کنند ما دنبال چیزی هستیم توی دارما، در صورتی که اینطوری نیست که دیگران فکر می‌کنند چون دارما یک کار تیمیه. من عاشق کار تیمی هستم. برعکس خیلی‌ها که پادکستاشون حول محور یه فرد می‌گذره، پادکست دارما حول محور یه فرد نیست. کار تیمیه و کار تیمی هزینه داره. کسایی که توی دارما فعالیت می‌کنند حقوق می‌خوان. از طراحی وبسایت و کار گرافیکی تا تولید محتوا، ویرایش محتوا و ادیت کردنش و منتشر کردنش. همه اینا هزینه داره و این هزینه‌ها رو داره در حقیقت همین شرکت متقبل میشه به عنوان یک مسئولیت اجتماعی برای هموطنانمون، برای ایرانی‌ها، برای حتی فارسی‌زبان‌ها. ما حتی شروع کردیم انگلیسیش رو درست کردن؛ گفتیم مسئولیت اجتماعی ما فقط مختص به فارسی‌زبان‌ها نباشه. ما محتوامون به نظر خودمون محتوای فاخره و می‌خواییم در اختیار همه انسان‌ها قرارش بدیم. بنابراین باید تمام زبان‌ها رو توش لحاظ کنیم. برای همین من با کمال میل و با افتخار این کار رو ادامه می‌دم و خوشحالم که یک شرکتی دارم که می‌تونه هزینه‌ها رو متقبل بشه و ما رو حمایت و پشتیبانی کنه.

علی :ماهم علی جان، به داشتنت واقعاً افتخار می‌کنیم. من شخصاً به داشتنت، به اهدافت، به تفکراتت و به تیم خیلی خوش انرژی و خوش ایده و خوش فکرت افتخار می‌کنم و واقعاً هم افتخار می‌کنم که بخش کوچکی از این تیم هستم. جانم برات بگه که من فقط می‌خوام ازت خواهش بکنم و یه قولی ازت بگیرم. با توجه به مشغله‌های کاری که داری، یه پادکست حتماً راجع به داناوان و هوش مصنوعی و آینده‌ای که داریم سمت و سویش می‌ریم و چه کارهایی داریم اونجا انجام می‌دیم با همدیگه داشته باشیم.

علی دلشاد : با کمال میل می‌تونیم اپیزود ماجرای هوش مصنوعی 3 رو با همدیگه ضبط کنیم. راجع به داناوان هم بیشتر توضیح بدم که چی هست و به چه سمت و سویی قراره بره. امیدوارم که این اپیزودم برای دیگران هم مفید بوده باشه.

اپیزودهای دیگر این فصل:

فصل های دارما موتیویشن

پیام بگذارید

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه وب شما استفاده می کند.