ایجاد یک شبکهی انسانی که بتواند استوار و فعال باقی بماند در هر حرفهای برای هر انسانی لازم و ضروری است. هنگامیکه شما قادر به ایجاد اعتماد در میان یک جامعهی بزرگ از انسانهای ارزشمند هستید، قدرت آنها از آن شماست و همین امر شانس موفقیت را همیشه افزایش میدهد. سلام، به دارما موتیویشن خوش آمدید. تو فصل جدید قراره که من و علی گپ بزنیم، کلی از تجربیاتمون، از خاطراتمون براتون بگیم، حرفایی رو اینجا بزنیم، داستانایی رو تعریف کنیم که ممکنه که کوچیکترین کمکی در مسیر زندگی اهدافتون، بیزنستون یا حال خوبتون برای شما برداره. مرسی که همراه ماییم. داستان قسمت اول اینه که ما میخواهیم راجع به شبکههای انسانی صحبت کنیم. شبکه انسانی که شاید به گوشتون خیلی موضوع آشنایی نباشه. اگر که شما بخواهید نتورک یا شبکههای کامپیوتری رو راجع بهش مطالعه کنید یا چیزی راجع بهش یاد بگیرید براحتی میتونید سرچ کنید، دوتا دونه کورس بگذرونید. اما نکتهای که میخواهم توی این قسمت بگم شاید که توی هیچ کتابی یا توی هیچ کورسی به شما آموزش داده نشه. هیچ شبکهای نمیتونه شما رو سرکار ببره. هیچ شبکه کامپیوتری نمیتونه به شما طرفی بده. نمیتونه به شما وام بده. نمیتونه وقتی تو دردسر میافتید به دادتون برسه. به شما کمک نمیکنه که با دوستا و آشنایان و رفقای بیشتری متصل بشین. انسانهای قدرتمند اطرافش رو به شما وصل نمیکنه تا زندگی شما رو ارتقا بده. باید احساس شادی، درک شدن، احساس آرامش تو وجود شما نمیشه. ممکنه که خیلی کارا رو براتون راحت کنه اما شبکه کامپیوتری قدرت این رو نداره که به شما همفکری بده. اشتباهات شما رو در لحظه تصحیح کنه و به شما کمک کنه یه مسیر روشنتری رو در راه رسیدن به هدفها و آرزوهایتون پیدا کنید. شبکه انسانی یکی از مهمترین فاکتورها در مسیر موفقیت توی دهه گذشته شناخته شده. البته که همیشه بوده، همیشه با انسان بوده چون انسان هیچ وقت تنها نبوده و به خاطر اون ذات در واقع اجتماعی بودنش همیشه نیازمند ایجاد شبکههای ارتباطی بوده. اما تو دهه گذشته با توسعه های که اتفاق افتاده و با مطالعات روانشناسی دقیقی که روی کیسهای موفقیت انجام شده، ارزش این شبکه انسانی چندین برابر نموت پیدا کرده. توی این قسمت قرار نیستش که راجع به پول دادن به کسی، راجع به زد و بند مالی، راجع به زرچشمی گرفتن از آدمها یا پیدا کردن نقطه ضعفشون با هم صحبت کنید. این نمیشه شبکه انسانی. رانت و پارتی بازی و اینا نمیشه شبکه انسانی. شبکه انسانی موضوع هنر ظریف ساختن یه سری روابط مؤثر و پر از احترامه که باعث میشه که با همفکری، با همدلی، با احساس خوب شما بتونید خواسته از کسی داشته باشید، از کسی کمکی بگیرید، به کسی کمکی بکنید و خلاصه با یه سری فنون ریز کارتون رو هر جا که گیر میافتید پیش ببرید. علی، من میخواهم ازت خواهش کنم اول بگم که من فکر میکنم که باید نقطه نظر خودمون بگم. من تو رو آدم موفقی میدونم هم توی بیزنس هم توی نتورک انسانیت، شبکه انسانی فوقالعادهای که دور خودت داری و میخواهم ازت خواهش کنم از خیلی قبلتر بگی چون فکر میکنم که نقطه اولی که باید راجع به این مبحث بهش بپردازیم اینه که شبکه انسانی رو باید خیلی قبل از این که بهش نیاز پیدا کنیم بسازیم. یعنی قرار نیستش که شبکه انسانی رو لحظهای که میخواهیم یه جنسی رو بفروشیم اون شبکه رو بسازیم. این شبکه با ارتباطات ما، با رفتار ما، با کوچکترین قدمها، با واکنشهایی که نسبت به رفتار بقیه از خودمون نشون میدهیم، مدتها قبل از این که لازمش داشته باشیم ساخته شده، درهم تنیده شده و آماده خدمترسانی به ما. من میخواهم ازت خواهش کنم برامون توضیح بدی قبل از این که کمپانی خودت رو بندازی، قبل از این که به نقطه اوج درآمدت و موفقیتت و کسب و کارت برسی، چی شد؟ از کجا شروع شد که تو تونستی شبکه انسانی قدرتمند دور خودت بسازی؟ علی : من به نظرم این بخش از شبکههای انسانی خیلیاش عمدی نیست. یعنی خیلی ناخودآگاه اتفاق میافته که تو داری شبکهات رو میسازی و حتی آگاه نیستی که داری یه شبکه میسازی یا یه شبکه نمیسازی و باز هم آگاه نیستی. چرا ما بعضی از ماها میتونیم شبکههای اجتماعی خوبی بسازیم و بعضی از ماها این کار رو نمیکنیم و زندگیشون میره بالاتر و بالاتر باز هم هیچ شبکه اجتماعی ندارن؟ حتی شبکه اجتماعی دوست ندارن. باز هم از شبکه اجتماعی، شبکه اجتماعی، سوشال میدیا نیست. این کلمه شاید سوشال نتورک نیست. اجتماعهای انسانی، شبکه انسانی، شبکهای که ما رو به آدمهای مختلف ارتباط میده، دلیلش اینه که از بچگی یاد نگرفتن که چطوری با آدمها برخورد کنند. ما راجع به دهش زیاد صحبت کردیم توی دارما کلینیک، توی دارما مدیتیشن. یکی از راههای خیلی پرکاربرد و خیلی کارا برای ساخت شبکههای اجتماعی دهش. دهش هم به نظرم چیزیست که از کودکی باید روش کار بشه و برای همینه که ما داریم دارما کودک رو روش کار میکنیم و زحمت میکشیم و محتویات اولیه میکنیم. دارما کودک دهش رو توی ناخودآگاه بچهها بکاریم که از بچگی دهش کنن. بجای این که هر چیزی که دارن برای خودشون نگه دارن، از چیزای کوچیکی که میگن، از عروسک و ماشین و اسباببازی تا یه خودکار یا چیزای دیگه. اینا میتونن یه چیزای قابل لمس، اشیاء بشن. یه موقعی دهش فقط اشیاء نیست برای بچهها. یه همدلی، یه گوش دادن، یه کمک روحی میتونه دهش باشه. ما باید دهشهای مختلف رو تعریف کنیم براشون و یادشون بدیم که چطوری دهش کنن. وقتی توی ناخودآگاهشون بنیادی بشه، نهادی بشه، وقتی بزرگ میشن هم این کار رو ادامه میدن و این یکی از روشهایی که به نظر من میتونه شبکههای انسانی درست کنه، شبکههای اجتماعی درست کنه. نمیخوام راجع به خودم صحبت کنم. این مثالهایی که من دارم و جوابش رو گرفتم، وقتی از دور بهش نگاه میکنم مثل نقطههای یه جورچینه، مثل نقطههای یک نقطهچینه که اینا رو به هم وصل میکنی. اون موقع که تو نقطهای، که نمیدونی نقطه بعدیت کجاست، ولی وقتی از بیرون به قضیه نگاه میکنی، هی میای بیرونتر، شکل اون نقطهچینه رو میتونی ببینی که یه موقعی، اما بچه بودیم بازی میکردیم، زرافه بود، فیل بود، ولی که خیلی به اون نقطهچین نزدیک بشیم دیگه نمیبینیم شکلشو. زندگی ما هم مثل اینه. خیلی به اون نقطه نزدیکیم، نمیبینیم که نقطه بعدیمون چیست. حالا برای همین من مثالها رو میزنم. قبل از اینکه مثال بزنم یه نقطه بگم این که با بخشش کنیم و منتظر قدم طرف بعدیمون نباشیم. بخشش منظورم دهشه. حالا هر نوع دهش میتونه باشه: کمک به دیگران، یا میتونه مهربونی، یا هر چیز دیگهای. باید برای نقطههاش لحاظ کنید. اونم اینه که اگر شما منتظرش باشید، منتظر باشید یعنی توقع داشته باشید. در قبال کاری که دارید انجام میدین، طرف برایتون یه قدمی برداره، این دهش شما کار نمیکنه به خاطر اینکه همه شما منتظرید. به خاطر اینکه به یه هدف این دهش یا قدم رو برداشتید دارید برنامهریزی میکنید، دارید سیاستمدارانه عمل میکنید و این کار نمیکنه چون باید قلبی این کارو انجام بدید، یعنی بدون توقع. برای همینه که ما توی دارما مدیتیشن و دارما کلینیک هم گفتیم که یه موقع بهتره که برای قریبهها این کارو انجام بدید. من نمیگم برای نزدیکهای خودتون، برای دوستاتون، خانوادتون نه، تا میتونید انجام بدید ولی حواستون باشه بالانس و تعادل به هم نزده باشه چون ما مدام از نزدیکهامون توقع داریم، از دوستهامون. یعنی اگر فکر میکنید نمیتونید یک تعادل بین توقعاتتون برقرار کنید، پس دیگه توقعتون رو بذارید کنار، دهش کنید و بگید من این کارو از دل خودم انجام میدم، من توقعی از تو ندارم. برای دیگران و قریبهها هم همینطور. مثالی که من ازش شروع میکنم حالا خیلی خیلی خیلی قبله. بتونم بگم برای سی سال قبل، فکر کنم مثلا ۶-۷ سال هم بیشتر نبوده. اگه یادت باشه زمانی که ما بچه بودیم، میوه موز خیلی میوه لوکسی بود، چیز گرونی بود. من یادمه که ما اون موقعی حالا یه جایی رفته بودیم، یه جایی بود که به ما یه بسته موز دادن، مثلا یه پاکت موز دادن به ما و اینو ما با خودمون آوردیم. حالا اونجا هم نخوردیم، تو راه بودیم. من از بابام اجازه گرفتم که میتونم یکی از این موزها رو بخورم. بابام گفت آره بخور. تو ماشین بودیم، یکی از بچههای محلمون که خیلی من نمیشنختمش، اون بیرون وایساده بود و داشت ماشین ما رو که داشت از کوچه رد میشد نگاه میکرد. وقتی موز رو تموم کردیم، پوست موز رو آوردیم بالا و به این بچه نشوندادیم. من چشمه بابا، من یادمه که برگشت تو آینه، من رو نگاه کرد، تو آینه جلو ماشین نگاه کرد و هیچی اون موقع نگفت. رفت تو پارکینگ ماشین رو پارک کرد. به من یکی از موزها رو داد و گفت برو این رو بده به اون پسری که موز رو بهش نشون دادی و این یکی از موزهای توهه. حالا فکر نکن که میتونی بری موز خواهرت رو برداری، تو اگه سه تا موز داری، یکیش رو علامت بذار بری بهش بدی. گفتم برای چی؟ گفتش به خاطر اون حرکتی که انجام دادی و موز رو بودی بالا بهش نشون دادی. حالا باید بری بهش هدیه بدی، ازش عذرخواهی هم بکنی. اون لحظه من جالبه که هنوز این خاطره یادم نرفته و انگار دنیا رو سرم خراب شد. یکی اینکه باید غرورم رو بذارم زیر پام و برم اونجا این کار رو بکنم. دوم که یکی از موزها هم داره میره و خب قطعا من یکی از موز کمتر باید بخورم. این کار رو کردم و این هیچوقت یادم نرفته. این درس رو من گرفتم همون موقع از بابا و از این درسها زیاد بوده، قطعا خیلی زیاد بوده. این رو من یادمه و رو من تأثیر گذاشته و قطعا بقیهش هم تو ناخودآگاه هم تأثیر گذاشته. شاید این یه دونه خاطره من مونده ولی بقیهشون هم بیتأثیر نیست. میخوام این رو بگم که دهش رو باید از بچگی بچهها یاد بگیرن و این هم یک نمونه که الان دارم تعریف میکنم. همون بچهای که من رفتم این رو بهش دادم، خیلی خوشحال شد و قدردانی کرد. کسی دیگه توی محل نبود چون باید به همدیگه موز میدادم. بعد همون پسر رو توی مدرسه دیدم و با هم دوستهای صمیمی شدیم. و بعدها که حتی دبستانمون تموم شد، چند سال بعد، فکر کنم من دیگه دانشجو بودم. خیلی اتفاقی توی یه مغازه کامپیوتری دیدمش که برای من مشکلی پیش اومده بود. اون آدم مشکل همون رو حل کرد. میگن از غیب میاد، من میگم از غیب هم نمیاد. ما نمیتونیم این نقطهها رو به هم وصل کنیم. اگه حافظهمون یاری کنه، اگه توانش رو داشته باشیم میتونیم این نقطهها رو به هم وصل کنیم. و بعدها دوستهای صمیمی موندیم و این خیلی جذابه که این بدهبستونه، این تبادل محبت، این تبادل کمک ادامه پیدا کرد. از سر یه موز شروع شد. ولی هنوز تموم نشد. هلیا : دهش نباید با حساب و کتاب باشه. این به نظرم یه نکته خیلی ریزیه که میگم. یه سری از صحبتهایی که اینجا میخواهیم انجام بدیم، شاید توی هیچ کتاب و رفرنس و منبعی نباشه، فقط یه سری تجربه هست. اگه بخواد اندازه داشته باشه، یه متر بگیریم دستمون، بگیم پنج قدم من اومدم جلو، دیگه نوبت توئه که پنج قدم بیایی جلو. ممکنه یه جا اون طرف ده قدم بیاد و یه جا برای شما جبران کنه، ولی در کل قضیه، مرام و معرفت میتونه نقش خیلی بزرگی توی شبکههای انسانی ما بازی کنه. به خاطر اینکه موفقیت از نظر من یه ماراتونه. یه ریس نیستش که تو بگی من دو ساعته میخواهم بدوم و دو دقیقهای میخواهم تمامش کنم و بره پی کارش. یه ماراتون طولانیه، یه مسیر خستکنندهایه، روزهای سرد و تاریک داره، روزهای خوش داره و ما بخواهیم و نخواهیم، پشتیبانی نیاز داریم. در مسیر موفقیت ما همیشه پشتیبانی میخواهیم. و پشتیبانی خیلی وقتها حتما پولی نیست، خیلی وقتها عاطفی و احساسی هست. فقط همین که یکی دوباره شونههای ما رو به بماله بگه، بلند شو، از زمین خوردن بلند شو و برو تو زمین. به خاطر همین، خیلی جاها کوچکترین کمکها میتونه زمین خیلی ما رو جلو بندازه. اندازه توی مسیر موفقیتمون و نتیجه شبکه انسانی قوی عموما یه موفقیت دست جمعیه. اگه ما بتونیم اینو حسش کنیم و اینو مثلا یه جایی بر خودمون سرلوحه قرار بدیم، میفهمیم که هر جایی که دست یکی رو بگیریم، انگار هممون با همدیگه داریم از یک کوه میریم بالا و یه جایی دیگه هم اون دست ما رو میگیره. این میتونه یه سرلوحهی خیلی قوی باشه واسه روابط انسانیمون. من میخواهم ازت خواهش کنم توی این قسمت از صحبتمون، یکم راجع به اون دهشی که در سینه خیلی کمه با راهاندازی وب لاگی که آموزش رایگان برنامهنویسی میدادی، اون موقع میدادی و تونستی دوستانی پیدا کنی، روابطی پیدا کنی از همون کاری که دلی و رایگان داشتی انجام میدادی که بعدها خیلی در مسیر موفقیت نقش پررنگی بازی کردن، یکم برای ما تعریف کنی چون فکر میکنم که خالی از لطف نباشه شنیدنش برای همه. علی : خب، من برنامهنویسی بودم. سالها برنامهنویسی میکردم. و یادم میاد که تازه شروع کرده بودم برنامهنویسی و شاید یه سال بود که یه سایتی برای خودم درست کرده بودم. چون اون موقع ASP.NET کار میکردم، اومدم یه دومینی ثبت کردم به نام HowToLearnASP.NET که بشه ASP.NET یاد بگیرم. شروع کردم هرچیزی که بلد بودم یاد میگرفتم، توی این وبسایت HowToLearnASP.NET آموزش دادم، روشهای جدید برنامهنویسی بود، بیسیکش بود، توضیحاتش بود. و بعد از این مدت چون خیلیها میومدن زیر مقالهها کامنت میذاشتن، من متوجه شدم خیلیها سوال دارن یا مطلب من مفهوم نبوده. اومدم یه فورم درست کردم، از همین تالارهای پرسش و پاسخ که اسکریپتش هم خودم نوشتم. برنامهنویسی کردم چون چیز سختی نبود برام و مردم میتونستن برنامهنویسیهای دیگه بیان، اسم و فامیل برا خودشون انتخاب کنن، یه دونه آواتار بذارن برا خودشون و بعد سوالشون رو بپرسن. اون موقع یه تالار خیلی معروف بود به نام برنامهنویسی تاتوارژی، الان هم هست هنوز کماکان. و من مال خودم رو هم به کنار اون راه انداختم و خودم پاسخگوی سوالات بودم، کنار اونم بقیه هم پاسخگو بودن که خیلی آدمهای مختلف اومدن، سوال میپرسیدن و من کمکشون میکردم. و همه اینا کاملاً رایگان بود، حتی تبلیغاتی هم نذاشتم توی این تالار گفتگو. همونطور که توی دارما ما تبلیغات نمیپذیریم، میخواهم بهت بگم دلیل اینکه ما الان توی دارما تبلیغ نمیذاریم این نیست که پول هست، نه! این نیست، دلیلش این نیست که یه سرمایه هنگفت پشت کار ماست، نه، واقعاً این نیست. ما داریم از وقت و انرژیمون میذاریم اینجا. یعنی اینکه با پول نمیشه جبرانش کرد. اصلاً شما بگو میلیاردر هم باشی، آیا وقتتو با چی میخوای جبران کنی؟ وقتی که مثلاً ضبط میکنی، ویرایش میکنی، مطلب مینویسی، وقت ماست که داره میره، به یه عشقی داره میره، به یه دلیلی داره این کارها انجام میشه که حال مردم رو خوب کنی. اونجا همین به این دلیل انجام میشد که دوست داشتم بقیه همون چیزی که من یاد گرفتم، یاد بگیرن و کارشون راه بیفته. با دل و جون انجام میدادم. در قبالش دنبال درآمدم نبودم، میگفتم خب، من میرم کار میکنم، درآمد دارم. درآمد هم زیاد نبود، حتی شغل ثابت نداشتم چون دانشجو بودم. تو سایت دانشگاه کار میکردم یه موقعی .واقعا عددی نبود. یادم مثلاً ماهی ده هزار تومن، بیست هزار تومن سال هشتاد و سه و چهار بود. سایت دانشگاه کاری که من میکردم، توش به من میداد. یه سری پروژه میگرفتم، اون هم مثلاً یه درآمدی بود. پار وقت هم یه زایی جا کار میکردم، درآمد چندانی وجود نداشت. که من بگم میکنم، پول نمیخواهم، نه، دو تا مطلب جداست. این کارو به هدف درآمدزایی نمیکردم. اگه میآمدم تبلیغ میذاشتم توش، بد نبوده، ولی اینطور احساس میکردم که کارمو خراب میکنم، اون کار دلی رو خراب میکنم. بنابراین این نگه داشته شد. چندین سال گذشت، من چند بار سعی کردم شرکتی راه بندازم، بیزنس خودم رو شروع کنم، تیم جمع کردم و تقریباً سه یا چهار بارش شکست خورد. یه بار با بچههای دانشگاه شروع کردم، شکست خورد. یه بار با همکلاسیهای دبیرستان شروع کردم، شکست خورد. شروع کردم خودم کاری کنم، خیلی جلو نمیره، و گذشت. حالا این که چطور موفق شد این بیزنس و گرفت، بحث طولانیه. ولی خب، همهچیز خوب شد، این که چطور موفق شد شروع کرد که کامل گرفت، 3 نفر، 4 نفر، 5 نفر، 10 نفر و این کسبوکار راه افتاده بود و خوبم داشت میرفت جلو. خیلی سرعت پیشرفت زیاد بود. یکی از کسایی که واقعا یکی هم نبود، چند نفر از کسایی که هنوز که هنوزه، یه بخش زیادی از درآمد این کسبوکار، این شرکت که هنوز هم بعد از ده سال داره کار میکنه و نه تنها افت نکرده، بلکه روبه پیش رفته. بخشی از این رو کمک میکرد و به عنوان حالا نماینده ما بود. ولی خب داشت کمک میکرد، دیگه یعنی کمک نمیکرد، بخشی از این درآمد رو داشت تولید میکرد، بخشی از مشتریهای ما رو میآورد، نماینده ما بود. یکی از همون کسایی بود که توی اون وبسایت آموزش برنامهنویسی، یه برنامهنویس بود و من کمکش میکردم و سوالش رو جواب میدادم. بعد هم شمارهاش رو گرفتم، پیغام داد، و با هم دوست شدیم. بعد شد نماینده ما و همچنان هم این آدم بخش عظیمی از درآمد این شرکت رو داره تولید میکنه. و این خیلی جالبه که اصلاً من به اینجاهاش فکر نمیکردم . من به قصد این کار رو انجام نداده بودم. من به قصد این کار رو کرده بودم که یه کار خوبی بکنم، چیزی که بالا تر همون به دیگران دهش کنم و از این کار رو لذت میکردم. از اینکه میدادم، این رو میگرفتند لذت میکردم و نتیجهاش رو اینجوری گرفتم. ولی این فقط یه مثاله. صدها مثالی که میتونم بزنم. وقت ندارم و بههمراه اجازه نمیدم. من زیاد مجبورم صحبت کنم. اگه طولانی شد، ببخشید. هلیا :خب مرسی علی. واقعاً این صحبتها خیلی دلچسبه. آدم وقتی به این قسمتهاش فکر میکنه، حالا ممکنه ما توی این گپی که داریم میزنیم، 4 تکنیک هم بگیم. ولی این تجربیاتی که اتفاق افتاده، قصههایی که آدمها از سر میگذرونند تا ارزش این روابطو بفهمند، واقعاً با هیچ چیزی قابل جایگزین نیست. دقیقا فکر پشت دارما رو که توضیح دادی خیلی جذابه. چون ما میگیم خب، این همه جوانها، زحمتکشها و کارآفرینها دارن اینجوری تلاش میکنن، اوضاع که نابسامانه، صد مرتبه همهچیز سختتر از قبله، خب ما باید چیکار کنیم که کسی که داره زحمت میکشه و میخواد موفق باشه، اشتباهات ما رو تکرار نکنه؟ از نکات کلیدی که ما میدونیم وجود داره و بهش آگاهیم، بتونه براحتی استفاده کنه، در دسترسش باشه و واقعاً هم موتیوِیشن هم کودک هم دارما، هم دارما کیلینیک، واقعاً تلاش یه تیمه برای یک دهش که مطمئنن میتونه مسیر خیلی روشن کنه. ببین، من میخوام یه سری نکات کلیدی رو هم بگم. حالا به جز قسمت دهش، من فکر میکنم که یه چیز دیگهای که خیلی مهمه توی این داستان، ادب، احترام، نوع مطرح کردن درخواستمون، زمانسنجی مناسب، حال آدمها، رفتار آدمها با واقع رفتار کردن و حرفی برای گفتن داشتن. میخوام یکم بحث ببرم سمت یه سری مسائل، حالا به غیر از دهش، یعنی یه سری اتیکتهای رفتاری. من میگم که حتماً آدمها باید حرفی برای گفتن داشته باشن. علی، همونطور که تو میگی، تو زمانی که داشتی برنامهنویسی درس میدادی، که خب بازار این ماجراها خیلی داغ بوده، حرفی برای گفتن داشتی. من فکر میکنم برندمون رو باید با علممون بسازیم. همونطور که داری میگی، پرسونال برندینگمون اون کارت ویزیتمون نیست، اون چیزی که آدمها وقتی گیر میافتن یادشون میافته، اسم ما میاد تو ذهنشون به عنوان یک آدم حمایتگر یا به عنوان یک آدمی که کارش رو درست انجام میده یا به عنوان یک آدمی که حساب و کتاب تو روابطش نداره، تمایل داره که به هر کسی از هر طریقی،نه لزوما مالی، کمک کنه. حالا خیلی وقتها هم هستش که این شبکههای انسانی به سوددهی کنار هم منتهی میشه، که خب چه بهتر. الان دیگه دوره این که بخواییم بگیم ما یه MBA داریم و با یه MBA میریم سر کار یا با یه MBA موفق میشیم، یه MBA که کسی میاد سراغمون ازمون مشورت بگیره چون ما مثلاً سه تا مدرک دانشگاهی داریم، این دوران گذشته. و من فکر میکنم یکی از پارامترهای خیلی مهمی که میتونه توی نتورکهای انسانی به ما کمک کنه اینه که ما مدام یاد بگیریم، مدام خودمون رو قویتر کنیم، مدام خودمون رو بسازیم و با این علم و دانشمون و با کانکشنهامون به آدمها هر جوری که میشه کمک کنیم. علی :یه نکته که ما بعضی وقتها یادمون میره اینه که ما خیلی همون فکر میکنیم اگه ما دستمون رو باز کنیم، بدیم، رفته دیگه. این دانشمون رو باید نگرداریم. وگرنه اگه همکارمون توی شرکت، دانش منو داشته باشه، خب منو اخراج میکنند و یه نفر دیگه رو میذارن. شما حق دارید و تجربههای بد تو زندگیمون همه داشتیم، ولی اینطور نیست. شما وقتی که دانشتون و توانمندیهاتون رو اشتراک میذارید، نه تنها از خودتون کم نمیکنید، کم نمیکنید خودتو، خودتو بزرگتر میکنید و این شبکههای اجتماعی رو در حقیقت داریم میسازیم. ممکنه یه موقع ازت سو استفاده بشه، ولی این چیزی نیست که ازش ترسید. من منکر این نیستم، خب بشه دیگه، همینو دیگه. ممکنه ازمون سو استفاده بشه، ولی این تغییرِ طرز تفکر ما ایجاد نمیکنه. این که تو میگی ما باید بلد باشیم چطور درخواست بدیم، چطور ارتباطی ایجاد کنیم، اینا همه هنره و اینا بخشی از نظام آموزشی ماست که فلج شده و خیلی رک و راست و میگم ، ما خیلی چیزا رو یاد نمیگیریم تو نظام آموزشیمون و دلیل حضور دارما اینه که ما داریم یک ایرادهای اساسی توی نظام آموزشیمون رو میگیریم. من شروع کردم کتاب نوشتن، دیدم کار نمیکنه و خب پادکستم شاید اونقدر کار نمیکنه ولی خب شاید بهتر از کتاب جواب بده. ولی تغییر نظام آموزشی به زحمت، تلاش و زمان نیاز داره. یعنی امروز شروع کنی، شاید 50 سال دیگه یه تغییراتی توی نظام آموزشی بشه، ولی اشکال نداره. از همین الان شروع کنیم یاد بگیریم چطور باید درخواست بدیم، یاد بگیریم چطور باید رفتار کنیم، حالا توی سازمانها، توی خانوادهها، توی جامعهها، هر جا دیگه هست. نوع رفتار ما هست که یه قسمت زیادی از اون شبکه انسانی رو شکل میده و میسازه. شما نمیتونید دستور بدید، بیاحترامی کنید، بیعدبی کنید و انتظار داشته باشید که یه شبکه انسانی خوب بسازید. آدمها ازت فرار میکنن، باعث میشه که تنها بمونی. شاید بگید اصلاً من با تنها موندن مشکل ندارم؟ با همه مشکل دارم؟ نه، مشکل اینجاست که تو یاد نگرفتی چطور با آدمها رفتار کنی، چطور درخواست بدی، حقتو با زور بگیری که همیشه زور جواب نمیده. خیلی جاها چطوری که ما کمکم یاد میدیم که زور همیشه جواب نمیده. شاید فکر کنین آره توی جامعه ما پارتی و ارتباطات حرف اول رو میزنه. خب آره، اونم یه بخشی از این فضای شبکههای انسانییه که از کی پارتی داره؟ از کجا این پارتی آورده؟ درسته، بله، بعضیش شانسیه، بعضیش اتفاقیه، بعضیش هم بسته به این داره که تو چه خانوادهای به دنیا اومدی. ولی اگه واقعبین باشیم، خیلی از اینها به خاطر اینه که ما یک آدمی تو زندگیمون سبز شده، یه موز دادیم بهش، بعد شده دوستمون، بعد شده پارتیمون، به همین صادقی. من نمیگم پارتی چیز خوبیه، ولی این نشون میده که یه ایرادی توی جامعه ما هست. ولی اگر به همین ایراد نگاه کنیم، میبینیم که یعنی چی بعضیها پارتی دارن؟ یعنی چی بعضیها رفیق دارن؟ کارشون راه میافته؟ خب این رفیقها از کجا آوردن؟ این هم یه نوع ارتباطه. یه نوع ارتباط انسانی و یه نوع شبکه انسانی. هلیا :مرسی، دقیقاً همین نکات ریزه که کمکم جمع میشه و واقعاً باعث میشه که آدم بتونه از روابطش بهرهبرداری درستی بکنه. من دوتا نکته دوست دارم اضافه کنم اینجا. ببین، دوست دارم کنار اینکه یه کلیت میگیم، یه سری جزئیات هم بگیم. من مثلاً در مورد همین درخواست دادن، درخواست مطرح کردن، خیلی وقتها دیدم که اشتباه در زمانبندی یا اشتباه در ادبیات کلامی باعث میشه که ما به خواستهمون نرسیم. و اون خواسته حالا میتونه یه روز مرخصی باشه، میتونه یه وام باشه، میتونه یه پروموشن باشه، میتونه گرفتن یه پروژهای باشه که ممکنه مسیر زندگی ما رو تغییر بده. من فکر میکنم کنار ادب و احترام، زمانشناسی هم خیلی مهمه. نه اینکه حتماً مثلاً صبح باشه، آفتابی باشه، هوا خوب باشه، خروس خون باشه. منظورم تحلیلیه که از رفتار آدمها داریم و شناختی که ازشون داریم. من فکر میکنم حتی در مورد یه مدیر عامل به راحتی میشه متوجه شد که روزی که سه تا جلسه خوب پیش نرفته، وقت مناسبی برای مطرح کردن یه درخواست مرخصی شاید نباشه. اینا خیلی نکات کوچیکیه که میتونه به ما کمک کنه. و من فکر میکنم موقعی که ما داریم درخواستمونو مطرح میکنیم، باید یه کم دست پر باشیم. یعنی چی؟ یعنی مثلاً من میخوام یه هفته برم مرخصی و میدونم که زمان مناسبی نیست، تو اوج شلوغی کار شرکت هستیم. ولی خب حالا راه دیگهای هم ندارم، باید زندگی شخصیم و کاری رو بالانس کنم. میتونم دست پر برم و درخواستم رو مطرح کنم. برم بگم: «آقا سلام، وقتتون بخیر، حالا زمان مناسبی باشه. حالا طرف مقابلم میدونم که خوبه اوضاع، میگم: آقا سلام، من میخوام این مرخصی رو بگیرم، اما با خانم ایکس صحبت کردم، جایگزین من هست. با سه پروژه باز دارم که این سه پروژه رو دارم مانیتور میکنم. حین سفرم حواسم به پروژهها هست. با حسابداری هماهنگ کردم، یه پرداخت هفته آینده همین الانش انجام شده که نگرانی نداشته باشیم که من نیستم و این پرداخت دیر بشه.» ببین، دست پر مطرح کردن همیشه میتونه کمک کنه به طرف مقابل که با آرامش بیشتری در خصوص خواسته شما تصمیمگیری کنه. این حالا یه مثال کوچیک بود در مورد مرخصی. حالا من زدم وفکر میکنم که میشه این رو بستش داد. حتماً توی ذهنت میتونی راهکارهای خیلی بهتری هم پیدا کنی. و یه چیز دیگه هم که دوست دارم اضافه کنم مینتیننسه یعنی ما نتورک رو خیلی وقتا میسازیم، با آدمها دوست میشیم، رفیق میشیم. یه مثال خیلی جالب دارن، یه سری از این بیزنسمنها که میگن بلد باندریز یعنی میگن که اون کسی که پارتنرته، مشتریته یا هر کس دیگهای، باید بتونی در واقع مرزهای دوستی و مرزهای کاری رو کمرنگ کنی، تو هم دیگه فید کنی . اصلاً شاید یه پروژه فقط توی شامی که دو تا پارتنر میرن با هم دیگه میخورند اصلاً راجع بهش صحبت نمیکنن. شاید اصلاً موضوع کاری مطرح نشه، موضوع سیاسی مطرح نشه، اما اون پیوندهای عاطفی داره شکل میگیره. و اینا همه وقتی که میخوای پروژه رو پیش ببری، میخوای کارتو پیش ببری، میخوای توی مسیر موفقیت قدم برداری، میخوای از کسی کمک مالی بگیری، تمام اینها تک تکشون تأثیر گذاره توی تصمیمگیری اون آدمها. پس ما باید مثل یه رابطهای که میسازیم، مثل یه گلی که میکاریم، این رابطهها رو آب بدیم، ازشون مراقبت کنیم. نه لزوماً این که دائم با مشتری تماس بگیریم یا مثلا هر روز براش پیام بدیم که چی شد؟ نه، بلکه مثل این که یک رستوران خوب توی شهر باز شده، یه تکست میدیم: “فلانی، یه رستوران خوب باز شده، امشب با خانومت برو، یه همبرگر خوشمزه بخور، کیفش رو بکن و یاد کن بکن .” و همینطور اکشنهای کوچیک میتونه باعث بشه که ما یه شبکه قوی از آدمها بسازیم که وقتی بی کار میشیم با 20 تا تلفن 5 تا کار بگیریم نه این که مثلا 3 ماه بی کار باشیم . همچین اتفاقی نباید بعد از 5 سال یا 10 سال سابقه کاری و تلاش و زحمت کشیدن برای ما اتفاق بیوفته در بیزینسمون . اینم باز به نظر من نکته های مهمیه که باید گفت . علی : من در این مسئله شاید نظری نداشته باشم . ولی در مسئله اولی که مطرح کردی اینکه شرایط رو بسنجیم ، به نظر من خیلی مهمه. این مسئله کاملاً برای من ملموسه که زمانسنجی و موقعیتسنجی رو خیلیها بلد نیستن. هیجانی رفتار میکنن. مثلاً الان یه چیزی رو میخوان، همین الان باید بگن، بدون اینکه موقعیت رو بسنجن. آیا مدیرش الان حالش خوبه؟ آیا شرایط مساعده؟ آیا حال خودش خوبه؟ نحوه صحبتش مناسبه؟ خیلی وقتها فکر میکنن که مهم نیست با چه عدبیاتی با یه نفر صحبت کنی. اما این موضوع نه تنها با مدیرها بلکه با همهکس مهمه. فهمیدن این که چه زمانی باید چی بگیم و چطور بگیم، تأثیر زیادی روی نتیجه داره. این جزئیات در نهایت باعث میشه که آدمها نسبت به شما دیدگاه مثبتتری پیدا کنن. که با چه ادبیاتی یا طرز صحبت میکنی، چه درخواستی از بچهات داری، با چه ادبیاتی با یه همسرت یا دوستت صحبت میکنی، چه برسه به کار و بیزنس. حالا چون مسائل ما الان یه کم سمت سو بیزنسی داره، ما راجع به کسبوکار صحبت میکنیم و نمیخوام خارجش کنم. خیلی وقتها شده که از من درخواستی شده و من اون موقع جواب نه دادم، ولی میتونست چند ساعت بعد بپرسه و با یه ادبیات دیگه جواب مثبت بگیره. و این طبیعیه.یک سری تحقیق انجام شده که تو صبح درخواستتو مطرح کنی یا بعد از ظهر، فرق میکنه. این که تو چه شرایطی درخواستتو و با چه ادبیاتی مطرح کنی، جوابهای متفاوتی میگیری. همهی ما آدمیم، با شرایط، احساسات، عواطف و هیجانات مختلف رو تجربه میکنیم که بنابر این موقعیتشناسی خیلی مهمه. این برای من خیلی اتفاق افتاده که چطور درخواستشون رو و کجا مطرح کنن، در چه شرایطی معمولاً جوابهای مثبت میگیرن و به خواستهشون میرسن. در صورتی که کسایی که با زور و روشخواهی ناکارآمد از طریق فشار درخواستشون رو مطرح میکنن، با توقع درخواستشون رو مطرح میکنن اینها جواب نمیگیرن. هلیا : علی، مرسی که اینقدر صادقانه و شفاف، بدون منت از تمام خاطرات خوب و بدت اینجا برای ما تعریف کردی. و من فکر میکنم که این قسمت اول بود، تازه شروع نگفتههایی که راجع به مسیر ساختن شبکههای انسانی میتونیم برای آدمها تعریف کنیم. و میتونیم تو قسمتهای بعدی با مثالهای بیشتر، یه سری تکنیکها رو بگیم و به مسائلی بپردازیم که کمتر بهش پرداخته شده. من خیلی خوشحالم که این فصل رو شروع کردیم. امیدوارم کسانی که به این فصل گوش میدن خوشحال باشن و بتونن چیزهای جدیدی یاد بگیرن. شبکههای انسانی در مسیر موفقیت
در این قسمت ما در خصوص ناگفته های مسیر موفقیت که یکی از اصلی ترین فاکتورهای موثر در آن شبکه ی قدرتمند انسانی هست گپ زدیم و چند نکته ی ابتدایی را با توجه به تجربیات شخصی تیم بیشتر بسط دادیم.