قسمت چهارم
عنوان : “هدیهی دوستانه”
یک روز رنگارنگ و آفتابی، آگوشی با خودش فکر کرد: “دوستانم همیشه به من کمک میکنن و ما با هم روزهای شاد زیادی داریم.پس بهتره یک مهمونی بگیرم و ازشون تشکر کنم.” به دوستان جنگلیش مثل قارچ فرفری، نیلو جوجهتیغی و سنجاب کوچولو دعوتنامه فرستاد.
آگوشی خیلی هیجانزده بود و با خودش گفت: “چی میتونم برای مهمونی آماده کنم که دوستانم خوشحال بشن؟” و بلافاصله به یاد یکی از قصههای مادربزرگش افتاد که همیشه میگفت: “هدیهای که با دل و جون و عشق ساخته شده باشه ، همیشه بهترینه .
با این فکر آگوشی به جنگل رفت و توتهای شیرین و تازه و خوشمزه رو جمع کرد و بعد به سمت خونه کوچولوش رفت تا با دقت و عشق فراوان، یک کیک خوشمزه رو با کمک این توتها درست کنه.
در همین لحظه . دوستان آگوشی هر کدام با فکر به این مهمونی، تصمیم گرفتند هدیهای براش تهیه کنن. همه منتظر بودند که به مهمانی برن و لحظات شادی رو با آگوشی و بقیه دوستا بگذرونن.
وقتی که زمان مهمانی رسید، خانهی کوچک آگوشی با صدای خنده و شادمانی پر شد. همهی دوستا شاد و هیجانزده بودند. آگوشی کیک پر از توتهای خوشمزه رو آورد و گفت: “این کیک با عشق برای شماست دوستان عزیزم!”
نیلو با لبخند . گلی زیبا به آگوشی داد و گفت: “این گلها برای اینه که همیشه شاد و خوشحال باشی، آگوشی!” و آگوشی با لبخند گلها رو گرفت.
قارچ فرفری نزدیک آمد و یک کتاب قصهی قدیمی و زیبا به آگوشی داد و گفت : “این برای قصههای شبانهات. امیدوارم دوسش داشته باشی !”
سنجاب کوچولو ،در حالی که یک نقاشی از منظرهی زیبای جنگلی رو به آگوشی نشون میداد گفت: “این نقاشی برای اینکه روزهای خوب دوستیمون رو به یاد بیاری!”
آگوشی از هدیههای دوستانش بسیار خوشحال شد و فهمید که مهمترین چیز در زندگی، وجود دوستان خوب و مهربانه. پس اون به خودش قول داد که همیشه با دوستاش مهربون و صبور باشه.
مهمانی با خنده، بازی و گفتوگو ادامه پیدا کرد و همه با خاطراتی شیرین و قلبی شاد به خونه شون برگشتن .
پایان قسمت چهارم!