در جایی آنسوی ذهن، پیش از اینکه فکر شکل بگیره، پیش از اینکه واژهای به هستی معنا بده… چیزی هست. آگاهیای بینام، بیقضاوت، بیمرز.
زوگچن، در زبان تبتی بهمعنای «کمال عظیم» —و در دل سنت بودیسم تبتی، بلندترین و بیمیانجیترین مسیر برای شناخت ذهن تلقی میشه.
این مدیتیشن نه روشی برای رسیدنه، نه مسیری برای طیکردن، بلکه بازشناسی چیزیه که همیشه بوده و همیشه هست.
زوگچن نمیخواد ذهن رو ساکت کنه، یا افکار رو حذف کنه. نمیخواد توجه رو کنترل کنه، یا تجربه رو محدود. در عوض، به تمرینکننده یادآور میشه که در پس هر چیزی، حتی در دل فکرها و هیجانات،
جریانی از آگاهی وجود داره که از ابتدا آزاد، گشوده، و روشن بوده.
در سنتهای قدیم تبتی، زوگچن رو به کسانی می آموختن که پیشزمینهی معنوی عمیقی داشتن—
راهبانی که سالها مراقبه کرده بودن، و ذهنشون برای پذیرش بیواسطهی واقعیت آماده شده بود.
آموزش زوگچن معمولاً از طریق متون انجام نمیشد، بلکه از طریق اشارهی مستقیم استاد به ذات ذهن صورت میگرفت.
در لحظهای ناب، استاد به شاگرد کمک میکرد تا ذهن رو نه بهعنوان مجموعهای از محتوا، بلکه بهعنوان فضای خالص تجربه ببینه.
در مراقبهی زوگچن، نیازی به تلاش نیست.
تمرین، با نشستن در سکوت آغاز میشه، اما نه برای تمرکز یا مشاهده.
چشمها باز یا نیمهباز، نگاه در فضا معلق، ذهن رها هستش. و تمرینکننده فقط در اونچه که هست، میموند —این موندن بهعنوان فاعل یا ناظر نبود، بلکه همون آگاهیِ خالصی بود که همهچیز رو در بر گرفته.
استادان زوگچن میگفتند:
«اگر برای یافتنش تلاش کنی، اون رو گم میکنی.
اگر بگذاری خودش ظاهر بشه، میفهمی همیشه همینجا بوده.»
در این روش، حتی مفهوم “مدیتیشن” هم پشت سر گذاشته میشه.
چرا که چیزی برای انجامدادن باقی نمیموند.
فقط آگاهی، فقط بودن، فقط روشناییِ بیتلاش.
در تمرینهای زوگچن، برخلاف بسیاری از مدیتیشنهای ساختارمند، مرحلهای وجود نداره که ذهن “هدایت” بشه یا تمرکز “ساخته” بشه.
ذهن، همونطور که هست، موضوع مراقبه نیست—بلکه فضای روشن و بازِ آگاهیه که همهچیز رو در بر گرفته.
راهبان زوگچن، پس از آمادهسازی ذهن از طریق تمرینهایی مثل شاماتا و لوجونگ، وارد مراقبهی اصلی میشدن:
نشستن در وضعیتی راحت، چشمها نیمهباز، نگاه رهاشده در فضا،
و ذهن، نه جمعشده و نه پراکنده، فقط حاضر.
افکار می اومدن و میرفتن.
هیجانات بالا میگرفتن و میخوابیدن.
و تمرینکننده، بدون مداخله، فقط “در” آگاهی میموند.
در سنت زوگچن گفته میشد: «ذهن رو نگاه نکن، به اونکه نگاه میکنه بنگر.»
در بعضی مراحل پیشرفتهتر، از تمرینهایی مانند تُگَل (visionary practice) یا تُگشال (آگاهی لحظهبهلحظه) استفاده میشد؛ اما همهچیز بر پایهی همون اصل ساده و ژرف استوار بود:
آگاهی، همیشه آزاده. تنها باید اون رو شناخت.
در فضای امروز، تمرینهای الهامگرفته از زوگچن، بدون پیچیدگیهای آیینی یا سنتی، در قالبهای مدرنتری ارائه شدن.
در مجموعهی دارما، تمرینهایی طراحی شدن که بر نشستن بدون تلاش، توجه باز، و رهاکردن کنترل ذهنی متمرکز هستن—
تا افرادی که حتی پیشزمینهای از بودیسم ندارن، بتونن تجربهای از سکون روشن رو لمس کنن.
در توضیحات اپیزود، راه دسترسی به این تمرینها ارائه شده.