در این اپیزود، توجه از درگیری با فکرها فاصله میگیرد و بهتدریج به مشاهدهی مستقیم آنها باز میشود،ث. این کار برای تحلیل یا کنترل ذهن انجام نمیشود، بلکه برای دیدن اینکه فکرها چگونه پدیدار میشوند، تغییر میکنند و محو میشوند است.
این مدیتیشن، تمرینی است برای نگاهکردن به خودِ فکرها و پرسش از هویت آنها.
شاید فکر کنید میدونید «فکر» دقیقاً چیه … اما واقعاً میدونید؟
شاید به شما گفته باشن که اونها نتیجهی تحریکهای عصبی مغز هستن،
اما تجربهی مستقیم خودتون از فکر چیه؟
لطفا در وضعیت راحتی قرار بگیرید، و چند دقیقهای فقط به نفسهاتون آگاه بشید.
حالا توجهتون رو به افکارتون ببرید. فکرها مدام در حال پدیدار شدن و از بین رفتن هستن.
ما معمولاً از زیاد بودنشون شکایت میکنیم، اما به ندرت به خودشون نگاه میکنیم.
فکرها واقعی و محکم به نظر میرسن، ولی وقتی رو به روشون میایستیم، انگار لغزنده میشن
و فرار میکنن از دید ما.
از خودتون بپرسید:
فکرهاتون بیشتر شنیدنی هستن یا دیدنی؟
آیا اونا رو میشنوید، یا تصویرشون رو میبینید؟
یا شاید هر دو؟
شاید این سؤالها براتون نا آشنا باشن.
شاید هیچوقت با کنجکاوی به خود فکرها نگاه نکرده باشید.
آیا فکرهاتون رنگ دارن؟ شکل دارن؟ یا اندازه و حجم خاصی دارن؟
کجا اتفاق میافتن؟ داخل سرتون؟ بیرونش؟ توی بدنی یا بیرون از بدنتون؟
میتونید دقیق بگید از کجا میان؟ یا وقتی دیگه نیستن کجا میرن؟
وقتی سعی میکنید با دقت بهشون نگاه کنید،آیا میمونن؟
سعی کنید بیشتر دقت کنید…
هر فکر به فکر دیگهای اشاره میکنه، به گذشته، آینده، دیگران یا خودتون…
فکرها مدام به هم وصل میشن، مثل تارهایی از اندیشه که دور هم میپیچن. و همین تارها، همون داستانی رو میسازن که از خودتون و روایت زندگیتون دارید.
اما اون منی که این داستانها دربارهشه، کجاست؟
میتونید پیداش کنید؟
واقعاً جایی هست؟
یا شاید اونم فقط یه مجموعه از فکرها و احساساته، که مدام تغییر میکنه، شکل عوض میکنه،
و هیچ ثباتی نداره؟
هرچی فکر میکنید هستید ؛ باورها، خاطرات، برنامهها، احساسات، همشون فقط فکرن.
میان و میرن…
حالا از خودتون بپرسید:
چه کسی از این فکرها آگاهه؟
کی داره اینا رو میبینه؟
شما میتونید دربارهی افکار و احساساتتون حرف بزنید، چون اونا چیزهایی در تجربهی شما هستن.
اما آیا میتونید اون بخش ناظر ذهن رو که داره تماشاشون میکنه، پیدا کنید؟
آیا اون ناظر، میتونه خودش به یک شیء در تجربهی شما تبدیل بشه؟
اگه نه، پس چی میمونه؟
در نبود این دانستن، در همین ندانستن، چیزی هست که ساکت و زنده باقی میمونه.
برای چند لحظه در همین ندانستن و نیافتن استراحت کنید.
در همین سکوت بیپاسخ بمونید.
و بعد، هر وقت حس کردید آمادهاید،
آروم بلند بشید و با همین فضای ذهن سبک و باز، روزتون رو ادامه بدید.