پرش لینک ها

تروما و PTSD از شناخت و درمان – بخش چهارم

در این اپیزود به موضوع «تراما» و بررسی عمیق تجربه‌های ناخوشایند، تاثیرات آن‌ها بر بدن و ذهن، و واکنش‌های رفتاری و روانی افراد پرداخته می‌شود.

گوش دادن به این اپیزود، راهی است برای آگاهی از اهمیت فرآیندهای درمانی در رویارویی با زخم‌های درونی و یافتن مسیری برای التیام این دردها و دستیابی به آرامش.

تلگرام

Telegram

کست باکس

Castbox

اپل پادکست

Apple Podcast

اسپاتیفای

Spotify

تروما و PTSD از شناخت و درمان – بخش چهارم

شنیدن این بخش اکیداً برای کودکان مناسب نیست و اگر در جایی هستید که ممکنه کودک شما این اپیزود رو بشنوه ویا حتی برون ریزی های شمارو در حین گوش دادن به این فصل ببینه ، لطفاً مکان و زمان دیگه‌ای رو انتخاب کنید.

ما در این فصل قرار راجع به تراما صحبت کنیم. تراما در زبان فارسی ترجمه‌های متعددی داره از جمله حادثه، تکانه یا ضربه شدید روحی. ما در این فصل به صورت جایگزین‌پذیر از کلمه تراما و معادل فارسیش به فراخور استفاده می‌کنیم.
هر سه کلمه تروما، تراما و تِراوما صحیح هستند.

تروما تلفظ آمریکایی، تراما تلفظ بریتیش و تراوما تلفظ لاتین هست. منابع این فصل هم در بخش توضیحات آورده شده برای کسایی که علاقه‌مند هستن، مطالعه بیشتری داشته باشن یا بخوان منابع رو چک کنن. همچنین این فصل حاصل تحقیق و مطالعه دو سال گذشته من و امیر قنبری و تجربه بیش از ۲۰ ساله کار بالینی ایشون و افرادی هست که به اشکال مختلف دچار ضربه شدید روحی شدن.
چند نکته هست که می‌خوام قبل از شروع اپیزود یادآوری کنم. اول اینکه مسیر درمان تراما یه مسیر ساده نیست که بشه با یه روش معجزه‌آسا درمانش کرد، بلکه نیاز به زمان و صرف وقت و انرژی زیادی داره.
بنابراین ازتون می‌خوام با صبر و حوصله تمام اپیزودها رو دنبال کنید و برای درمان عجله نکنید. ما تو چند اپیزود اول سعی می‌کنیم به شناسایی و آگاهی به تراما بپردازیم که بخشی از مسیر درمان هستش. دوم این موضوع اینه که ما تمرینات عملی در درمان و مدیتیشن ارائه می‌کنیم که می‌تونه به روند درمان بسیار کمک کنه.
و در آخر این نکته رو می‌گم که این فصل از درما کلینیک و فصل مکملش در درما مدیتیشن می‌تونه برای خیلی‌ها سخت و دردناک باشه. چون خاطرات ناخوشایندی رو از اعماق ذهن به سطح میاره که خودش بخشی از مسیر درمان هست. در طول اپیزود هر جا نیاز بود پادکست رو متوقف کنید.
اگر نیاز بود گریه کنید یا گوش دادنش رو به زمان دیگه‌ای موکول کنید.
سلام. شما به درما کلینیک گوش می‌کنید.
امیر قمبری : چند سال پیش توی هند مطالعه می‌کردن که یه پدیده‌ای بود که چرا بعضی از فیل‌ها به اهالی روستاها حمله می‌کنن و بعد به آدم‌ها آسیب می‌زنن. رفتارشناسا و زیست‌شناسا رفتن روی اینا مطالعه کردن، تحقیق کردن، بررسی کردن و متوجه شدن که این فیل‌هایی که به آدم‌ها حمله می‌کنن دچار PTSD هستن.
یعنی اون‌ها هم یک ترامایی رو تجربه کردن. چجوری تجربه کردن؟ از انسان‌ها آسیب مستقیم بهشون وارد شده. کتک خوردن، آزار دیدن، بهره‌کشی شدن یا بارکشی ازشون کردن یا مثلاً ترسونده شدن، مزاحم زندگی و قلمروشون به طور جدی شدن و اختلال ایجاد کردن و همین باعث شده بوده که اون‌ها نسبت به دیدن انسان ترماتیک شده بودن و با دیدن انسان، کودک، پیر، جوان، مرد، زن، فرق نمی‌کرد بهش حمله می‌کردن. وقتی که اینو مطالعه کردن، فهمیدن که این فیلا هم دچار PTSD شدن و ترماتیک شده بودن. حالا سعی کردن اون‌ها رو به قلمروشون هدایت کنن، آرومشون کنن و مثلاً خوش‌رفتاری باهاشون کنن و تراماهاشون رو درمان کنن که دیگه شاهد حمله‌شون به روستاها نباشن. هر چند که هر چند وقتی بار از بعضی از اوقات در جای مختلف هند من اخباری می‌شنوم که مثلاً حمله فیل‌ها در فلان جا، در تایلند، در روستای هند، در روستای تایلند یا آسیای شرقی اتفاق افتاده. یه بخشی از دلایلش همین داستان تراما بود.
می‌خوام بگم تراما از زمانی که حتی ما کامل انسان هم نبودیم وجود داشته. تو حیوانات هم وجود داره. اون زمان که ببر دندان‌خنجری یکی از اعضای قبیله رو می‌کشت، می‌خورد، با خودش می‌برد، اون موقع هم تراما ایجاد می‌کرد. تراما از اون موقع بوده، در واقع خیلی خیلی قدیمی‌تر از اون حرفاست که شاید از زمانی که ما وجود داشتیم تراما هم وجود داشته. چون فقدان، از دست دادن، ضربات زندگی و رنج‌های بشری همواره تراما ایجاد می‌کنن و همواره در زندگی هر انسانی به اندازه خودش و به شکل‌های مختلفش تراما واسه هر آدمی وجود داره، در مثال‌های مختلف که تو اپیزودهای قبلی زدیم.
اما نکتش اینه که به قول تو هر چیزی رو اگه بخوایم به تراما ربطش بدیم، خود تراما ای که تو طول تاریخ حتی به درستی شناخته نشده بود و به درستی اسامی و تحلیل درستی ازش وجود نداشت و هرکسی که رفتارهای ترماتیک نشون می‌داد، اصلاً به اسکیزوفرنی و حملات سایکوز و اختلال شخصیت و به انواع اختلال‌ها متهم میکردن ، به جز اون رنجی که فرد به اسم تراما داشت و تجربه می‌کرد.
اون ناشناخته و پنهان رو در واقع نادیده گرفته می‌شد. حالا که امروز اومده به کمک پادکست‌ها و کتاب‌ها و موج روان‌شناسی‌ای که راه افتاده شناخته شده، حالا دیگه همه چی رو به قول تو به تراما ربط می‌دن؛ به ترمایی که قبلاً ناشناخته بود، خیلی قدیمی و باستانی وجود داشته تا الان. حالا دیگه همه چی رو به تراما ربط می‌دن، مثل. ADHD مسئله اینه که بله، ما نباید روی مشکلاتمون اسامی اشتباه بذاریم. شاید اون چیزی که ما تجربه می‌کنیم لزوماً تراما نباشه و علکی خودمونو یه آدمی که تراماتایز شده جا نزنیم. علکی خودمونو یه آدمی که ADHD داره جا نزنیم.
الان به خاطر سبک زندگی، هوشمند و تکنولوژی که اغلب ما داریم، مطمئناً همه‌مون اختلال تمرکز داریم، مشکل تمرکز کردن داریم. اگه اختلال نباشه از نظر بالینی، اسمشو بذار حداقل مشکلات جدی در تمرکز داریم. می‌خوایم یه کاری بکنیم، لابلای صد تا کار دیگه می‌خوایم. خب یعنی که تو مشکل تمرکز داری دیگه! نمی‌تونی یه تسک رو، یه هدف رو درست جلو ببری و کاملش کنی بعد بری سراغ بعدی. همش داریم کار تو کار انجام می‌دیم. همه مالتی‌تسکینگن، صد تا چیز رو با هم داریم انجام میدیم . خب این خودش دوباره به مسئله تمرکز دامن می‌زنه و زندگی امروزی این مشکلاتو دامن می‌زنه. ولی لزوماً نباید با عناوین و اسامی غلط خودمونو برچسب بزنیم یا به بقیه برچسب بزنیم.
و لزوماً اینو بگم، همین‌ رو همین جا بگم، من اینو به عنوان یه روان‌شناس بالینی می‌گم: آقا هر تشخیصی که پزشک، روان‌پزشک و روان‌شناس می‌ذاره، وحی مطلق نیستش که. تو نمی‌تونی اون تشخیص رو صد درصد درست تلقی کنی. من هزاران بار در طول تجربیات کاریم با مراجعین مختلف متوجه شدم که همکاران من، روان‌پزشک و پزشک روان‌شناس، اسامی غلط و تشخیص‌های غلطی روی مشکلات مراجعین گذاشتن. خود من هم قطعاً چنین خطایی رو مرتکب شدم، به دلیل اینکه هیچ کس نمی‌تونه تشخیص بدون خطا بذاره و قطعاً در فرایند بالینی و حرفه‌ایش یه جایی ممکنه که تشخیص‌ها غلط هم از آب دربیاد. اما خود ما چی؟ خود ما هم نباید این کار رو بکنیم با خودمون. مثلاً آدم‌ها هر غمی که دارن رو افسردگی خطاب می‌کنن. بابا افسردگی یه اختلاله، برای خودش معیارهایی داره که باید برآورده بشه. تو نمی‌تونی هر اندوه و غمی رو افسردگی تجربه کنی و هر اسم بذاری. هر اضطرابی رو حملات پنیک اسم بذارن! بابا اضطراب، اسمش اضطرابه. می‌دونی؟ تو دل‌شوره می‌شی، تشویش پیدا می‌کنی، ذهنت نامتمرکزه، دستات سرد شده، عرق می‌کنی، قلب تند تند می‌زنه. اینا که معنی پنیک نمی‌ده که! پنیک یه معنی دیگه‌ای داره. درسته با اضطراب شروع می‌شه، ولی اوج می‌گیره. در ده دقیقه به اوج خودش می‌رسه، بعد اپیزودیک می‌شه و تکرار می‌شه. بعد تو متوجه می‌شی که یه مشکل جدی داری. هر چیزی که به تو یه اضطرابی می‌ده پانیک تلقی نمی‌شه که.
اسامی روان‌شناسی گاهی وقتا به نظر من سوءاستفاده می‌شه ازشون، چه توسط خود ما، چه توسط دیگران. و گاهی هم به قول تو، باز اینو من تأکید می‌کنم: ما از این اسامی گاهی وقتا برای پنهان کردن مسئولیت خودمون نسبت به مشکلاتمون استفاده می‌کنیم. مثلاً طرف می‌گه از من افسرده چه انتظاری داری؟ پس معلومه که تو از افسردگی امتیازی می‌گیری، پشت افسردگی قایم شدی. می‌گه من اختلال تمرکز دارم، من نمی‌تونم خیلی کار رو با هم انجام بدم. نه، این هم یه عنوانی شده واسه تو که بتونی مسئولیتو از گردن خودت باز کنی و ازش یک امتیازی کسب کنی و از مسئولیتا فرار کنی. یا مثلاً می‌گه من تراما دارم تو زندگیم، شماها به من آسیب زدید، شماها منو تراماتیک کردید. آقا هر چیزی اسمش تراما نمی‌شه. در اصل تراما محدوده‌ی بسیارفراگیرو وسیعی داره.
علی دلشاد :حتی اگه تراما هم باشه، شما نمی‌تونی اینو دستمایه این کنی که همه‌ی مشکلاتت به خاطر این تراماست.
درسته ممکنه تأثیرگذار باشه، ولی دست مایه کار نکردن، تلاش نکردن و رفتارهای خشونت‌آمیز و رفتارهای مختلف ناکارآمدی باشه که از طرف جامعه و افراد خانواده و اطرافیان مورد پذیرش نیست و شما اینو دستمایه این می‌کنی که کارتو توجیح کنی. درسته، شما تراماتایز شدی، شما حادثه زده شدی. تا اینجاش درست. آیا پروسه درمانو شروع کردی؟ آیا به بعدش هزینه و انرژی صرف می‌کنی؟ آیا به بعدش تلاش می‌کنی که کاری انجام بدی؟ این باید دستمایه تلاشت باشه، نه اینکه دستمایه توجیهت بشه.
تمام صحبت من اینه که ما نیایم تراما، یا حادثه یا ADHD عدم تمرکزرو دستمایه این کنیم که براش تلاشی انجام ندیم در زندگیمون.
امیر قمبری :این درسته . شاید این چیزی که می‌خوام بگم مستقیماً به بحث درمان امروز ربط نداشته باشه، ولی گفتنش خالی از لطف نیست.
بعضی وقتا همون قدری که شما بچه مدرسه‌ای بودی، صبح که بلند می‌شدی استرس مدرسه رفتن داشتی، یا مشقتو ننوشته بودی یا اصلاً حوصله نداشتی بری مدرسه، یه دل‌پیچه‌ای می‌ساختی، یه دل‌دردی می‌ساختی، یه عطسه‌ای می‌کردی، یه سردردی می‌ساختی و می‌گفتی من مریضم نمی‌تونم برم. برای تو مریض بودن اون روز گیم داشت، امتیاز داشت. یا این که اگر سردرد می‌گرفتی، دل‌پیچه می‌گرفتی، خودتو مریضی می‌زدی، بی‌حال می‌شدی، مامانه می‌اومد بیشتر بوسِت می‌کرد، بیشتر بغلت می‌کرد، بیشتر نازت رو می‌کشید، بیشتر بهت محبت می‌کرد. باز هم تو یه گیمی کسب می‌کردی، یه امتیازی کسب می‌کردی از این وضعیت.
در بزرگسالی هم بیماری روانی داشتن یا بیماری جسمانی داشتن یک امتیازی در شکل خودش داره و اون هم اینه که به تو توجه و محبت و در واقع اتنشن به سمتت سرازیر می‌شه و کمکت می‌کنه که بتونی بسیاری از مسئولیت‌هاتو از گردن خودت باز کنی در واقع، بعضی وقتا آدم‌ها این که وانمود می‌کنن که من تروما دارم، من ADHD هستم، من افسرده‌ام، من فلان هستم، من دو قطبی دارم یا من بچه طلاقم، آدما انگار با انگ زدن به خودشون، با لیبل کردن به خودشون، انگار ازش دارن یک امتیازی کسب می‌کنن. حالا مطمئناً یه مخاطبی که شاید اینو می‌شنوه و همچین کاری می‌کنه تو دل خودش الان داره به من فحش می‌ده که این چرندیات چیه داره می‌گه! ولی لطفاً یکم با تعمق به خودمون نگاه کنیم. ببینیم اگه من یه مشکلی دارم که به قول تو دنبال درمانش نمی‌رم، چه امتیازی از داشتن و نگه داشتن این مشکل دارم کسب می‌کنم؟ اون امتیازه رو نگاه کن. با خودت که دیگه می‌تونی رو راست باشی، به عنوان یه آدم بالغ و نگاه کنی، با خودت کنار بیای، حساب کتاب کنی، ببینی چه امتیازی می‌گیری و اگه این بیماری رو بری درمان کنی، چه امتیازهایی رو از دست می‌دی؟ دیگه چه توجهاتی از دست می‌دی؟ و بعد چه مسئولیت‌هایی به گردنت اضافه می‌شه؟ اینا دلائلیه که تو دنبال اون درمان نمی‌ری و می‌خوای که مشکل رو نگه‌داری.
علی دلشاد :درسته .
امیر قمبری :اصلاً ببین شما زمانی که یه وقت‌هایی صبح بلند می‌شی و میبینی امروز حس و حال نداری بری به سرکار و زنگ می‌زنی، همه مشتریات و مراجعین تو رو یا همه امروز رو کنسل می‌کنی و می‌گیری می‌خوابی. عیب نداره آقا شما یه روزا انسانی، حق داری که سرکیف نباشی و حوصله نداشته باشی و یه استراحتی بکنی. زمانی که به یه پترن تبدیل می‌شه، وبه الگو تبدیل می‌شه و بعد تکرار می‌شه، شروع می‌کنه به اختلالات ایجاد کردن تو روابط نزدیکت، تو مسئله شغلیت، تو مسئله تحصیلیت، تو مسئله مالیت. واست دردسر درست می‌کنه تو حوزه‌های اصلی زندگیت. وقتی باعث شد که باشگاهتو ول کنی، درستو خوب نخونی، سرکارت خوب حاضر نشی، مشتریات و مراجعینت ازت شاکی بشن، کارفرمات شاکی بشه، توبیخ بشی یا جریمه بشی یا کارتو از دست بدی، اونجاست که تو دیگه از این رفتار به عنوان رفتار نمی‌تونی اسم ببری. اینجا دیگه واقعاً به یک اختلال تبدیل شده یا تبدیلش کردی. چون در واقع داری این رفتارو به شکلی انجام می‌دی که باعث آسیب جدی و عینی به زندگیت شده.
خب، اینجاست که دیگه باید بری دنبال درمان. دیگه به کمک احتیاج داری و باید این رفتار اختلال‌ساز و مختل‌کننده رو بری درمان کنی. حالا می‌خواد ناشی از تروما باشه، اختلال تمرکز باشه، دو قطبی باشه، هرچی که می‌خواد باشه، هیچ فرقی نمی‌کنه.
علی دلشاد :بسیارعالی . خب، حالا بریم سراغ بحث مهم درمان.
امیر قمبری : همین طوره .اگه بخوایم به طور کلاسیک تقسیم‌بندی کنیم، طبیعتاً ما درمان‌ها رو به درمان‌های دارویی و درمان‌های غیردارویی تقسیم می‌کنیم. یه تقسیم‌بندی خیلی کلاسیک و خیلی در واقع اولیه هست. درمان‌های دارویی خب مشخصه که طبق نظر روان‌پزشک، با توجه به ویزیتی که می‌شه، ارزیابی‌ای که بیمار می‌شه و مشکلاتی که حالا درجه‌بندی می‌شن، یه سری داروها جهت کمک به حال بیمار واسه اینکه اضطراب‌هاش کم بشه، افسردگی‌هاش کنترل بشه و بتونه به زندگی عادی راحت‌تر برگرده از دارو ها استفاده می‌کنن. حالا چه دارویی رو دیگه به صلاح‌دید، تشخیص و تعیین دقیقش به عهده روان‌پزشکه و از بحث ما خارجه. چون ما اصلاً اینجا به هیچ وجه به هیچ کس توصیه دارویی در واقع نمی‌کنیم.
دارو در واقع یک اثر دوگانه هم تو درمان تروما یا بقیه درمان‌ها داره. در بُعد اول دارو کمک می‌کنه که من کمی آروم‌تر بشم و آماده ورود به درمان‌های مکمل و نهایی تروما بشم که حالا بیام بشینم روان‌درمانی کنم یا از انواع اقسام درمان‌ها در واقع استفاده کنم، یا اصلاً ضطراب منو کم کنه یا افسردگی منو کم کنه این دارو، که من بتونم بلند شم اصلاً یک کاری انجام بدم در واقع .حتی تا این حد در اصل . اما دارو از یه جایی به بعد خودش می‌تونه برای درمان مضر باشه. کجا می‌تونه مضر باشه؟ اونجایی که توی بحث درمان‌های حالا پیشرفته‌تر که می‌ریم جلو، اونجا می‌بینیم که اصلاً بیمار یا اون کسی که اومده و مراجعه کرده برای درمان تروما نباید با دارو اون احساسشو سرکوب کنه، بلکه باید با اون احساس مواجه بشه و از تونل و کانال و مجرای اون احساس عبور کنه در واقع . پس دارو یه وامِ، یه اصلاً یک چوب عصای موقتیه که می‌گیری زیر بقلت که بتونی باهاش راه بری، بعد می‌ذاریش کنار که بتونی به پای خودت تکیه کنی و رو پای خودت بایستی، عضلاتو مفاصل و استخوان خودتو تقویت کنی و رو همونا وزن خودتو بندازی، بتونی راه بری وبدوی و بتونی به زندگیت ادامه بدی و به اون چوب زیر بقلت احتیاج نداری در واقع .
در بحث درمان ما به هر حال کلاسیکلی میایم می‌گیم که درمان دارویی و درمان غیردارویی. پس درمان دارویی رو می‌سپریم به روان‌پزشک. که اگه کسی می‌خواد بدونه کدوم دارو، ما اینجا اصلاً دربارش حرف نمی‌زنیم که کدوم دارو، چون نه در سواد من میگنجه و نه صلاحیت دارم راجع به دارو حرف بزنم و نه این کارو خواهم کرد. پس می‌سپریمش به روان‌پزشک. که بیمار ویزیت بشه بپرسه و دارو مناسبش هم دریافت کنه اگر لازم داشته باشه اگر نه هم که اصلا دارویی بهش نمیدن در واقع . اما در دردرمان های غیره دارویی چه اتفاقی میوفته ؟ ما در درمان های غیره دارویی میتونیم یک تقسیم بندی اولیه و خودمونی و راحت داشته باشیم اونم اینکه مثلا میایم میگیم درمان های غیره دارویی رو بیایم به چند دسته تقسیم کنیم:
1- یکی درمان های جسمانی و مثال میزنیم
2- درمان های مغزی ،باز اینو جدا میکنیم و مثال میزنیم
3- انواع روان درمانی ها
4- و یکی هم انواع فعالیت های میتونن غیر از اینایی باشن که الان مثال زدیم .
حالا مثال ما چیه اینجا ؟ ما میایم میگیم درمان های جسمانی مثلا توی درمان تروما فعالیت های مثل رقصیدن مثل ورزش کردن مثل دست به انواع و اقسام فعالیت های جسمانی زدن میتونه کمک کننده باشه .انواع ورزش : دویدن ،یوگا ،پیلاتس ،شنا ،پیاده روی منظم روزانه به شکل خیلی جدی ،بدن سازی ،دوچرخه سواری هر چزی که خودت دوست داری . کوه نوردی ، کوه پیمایی و … هر ورزشی که شما دوست داری میتونه در این بین کمک کننده باشه .
در درمان های مغزی مثلا میان از تکنیک های مثل TDES .RTMS. و نوروفیدبک ،از اینا برای کاهش استرس و اضطراب ها کمک میگیرن چرا که این ها درمان های الکتریکی هستش شیمیایی نیستن درمان شیمیایی میشه دارو خوردن با ورود یک ماده شیمیاییدر قالب قرص و کپسول یا آمپول به بدنت مغز شما تعقییر میکنه عمل کردش عوض میشه بهتر میشه مثلا اینجا در درمان های الکتریکی عنصر شیمیایی وجود نداره قرصی چیزی وارد بدن شما نمیشه از طریق انواج و اون ابزار و تجهیزات و چیزای لازمی که در این درمان ها وجود داره شما به یک دستگاهی متصل میکنن که هیچ عوارضی واست نداره و تا الان هیچ عوارضی ازش گزارش نشده توی پژوهش ها و حالا اگر فایده نداشته باشه تهش میگیم ضرر هم نداره و میتونه یک کمکی این شکلی به ما بکنه . همون طور که گفتم در درمان های الکتریکی کمک میشه به قسمت فعالیت های الکتریکی مغز واسه این که صدور فرمان های که مغز میده واسه آزاد کردن هورمون های که برای خلق و خو و اعمال حیاتی ما و زندگی روزمره ما لازمه ،اون فعالیت ها بهتر انجام میشه
مثلاً یکیش همین اضطراب هستش . در درمان‌های الکتریکی کاری که می‌کنن اینه که در واقع کمک می‌کنن که فرد از طریق امواج الکتریکی که به مغز فرد ساطع می‌شه از طریق اون دیوایس و تجهیزات، کاری می‌کنن که خود مغز دستور کاهش سطح اضطراب رو از طریق یه سری از هورمون‌ها انجام بده بدون اینکه دارویی به طرف تجویز بشه یا خورونده بشه. این می‌شه درمان‌های الکتریکی. انواع روان‌درمانی‌ها هم در واقع شامل انواع سی‌بی‌تی و رویکردهای مختلف درمانی، درمان تحلیلی و تعقّب درمانی و خیلی از انواع اقسام درمان‌ها. یا حتی امروز روز هم از درمان‌های مثل اکت و اکسپتنس کامیتمنت تراپی یعنی همون درمان پذیرش و تعهد هم خیلی استفاده می‌کنن. ما این‌ها رو الان یکی‌یکی مرور می‌کنیم و وارد جزئیاتشون می‌شیم. به طور کلی این درمان‌های غیردارویی وجود دارن.
حالا ممکنه که تو درمان تروما ما ببینیم یه سری فعالیت‌هایی که طرف انجام می‌ده، یه سری فعالیت‌های خلاقه، مثلاً می‌ره یه چیزی درست می‌کنه، ممکنه اون هم به روحیه طرف کمک کنه. حالا من چرا اینو می‌گم، یه نکته تو اول جلسه گفتی راجع به درمان که نکته مهمی بود. این که علی، در بحث درمان تروما ما دوتا فاکتور رو باید مد نظر داشته باشیم. یکیش بحث زمانه. اولیش اینه که تروما به راحتی درمان نمی‌شه، تروما به سرعت و معجزه‌آسا درمان نمی‌شه. زمان لازم خودشو داره و از اونجایی که تروما هر کسی با هر کسی دیگه متفاوته، قطعاً زمان‌بندی بهبودی و درمان هر کسی هم با آدم دیگه متفاوته. از قبل این مسئله در خود روان‌درمانی لحاظ شده.
چجوری؟ ما همیشه می‌گیم روان‌درمانی خوب باید شبیه کاری مثل خیاطی باشه. یک خیاط هیچوقت یک اندازه ثابت واسه لباس دوختن به مشتریشاش نداره. روان‌درمانی خوب مثل خیاطیه، باید هر مراجعه‌کننده‌ای که میاد،هر بیماری که میاد ، اندازه‌های اختصاصی اون مشتری اندازه‌گیری بشه و لباس به اندازه تن مشتری باید دوخته بشه، نه با اون چارچوب و اندازه‌هایی که تو مغز خود خیاط وجود داره. این می‌شه همون یه نسخه که تو می‌نویسی واسه همه و همه رو هم میخوای با یک نسخه درمان کنی. در حالی که تو روان‌درمانی اینجوری نیست، روان‌درمانی باید اختصاصی تعریف بشه با توجه به نیازهایی که مراجعه‌کننده داره. پس اگر یک مراجع ممکنه تو مثلاً ده جلسه ترماش واقعاً خوب بشه، ممکنه یه مراجع دیگه ۱۵۰ جلسه نیاز داشته باشه. اصلاً هیچ پروتکل یا هیچ روش معجزه‌آسا و مشخصی که بگیم فقط این درمان جواب می‌ده وجود نداره و اینکه اساساً تروما درمانش طولانی‌مدته. یعنی در خود متن‌ها و کتاب‌هایی که هم مطالعه کنیم یا پژوهش‌ها هست، که بعضی وقتا درمان ترمایی بیمار پانزده سال طول کشیده حتی .پانزده سال! دیگه شما حساب کن چند هزار جلسه می‌خواد بشه دیگه.
بنابراین ما باید فاکتور این که روان‌درمانی متناسب با خود بیمار و وضعیتش و مشکلش باشه رو در نظر بگیریم. پس یک نسخه مشخص نداریم، دو، بحث فاکتور زمانه. حالا اینکه بحث ما امروزه که خب چه درمانی کمک می‌کنه. این درمان ها که کمک می‌کنه شناخته شده و الان بازش می‌کنیم. هر کدوم چطور کمک می‌کنن .
کاملاً جمله برای هر کسی متفاوته. یک فاکت و یک حقیقت محضه، هیچ درمانی که بتونه همه رو درمان کنه وجود نداره، هیچ روان‌درمانی که برای همه آدم‌ها مناسب باشه وجود نداره، هیچ تکنیکی که بگیم همه باید از این طریق مشکلاتشون رو درمان کنن ، تاحالا بیش از 150 سال تاریخچه روان درمانی وجود نداشته درواقع . بنابر این همچین چیزی نیست و این جمله که برای هر کسی متفاوته و درمان هر کسی باید متناسب با خود شخص باشه در واقع این جمله یک حقیقت محض هستش و باید اینو مد نظر قرار داد . حالا میتونیم برین سراغ درمان هایی که یکی یکی بهشون نگاه کنیم .
اول بریم سراغ درمان های جسمی به اصطلاح یعنی رقص ،ورزش کردن عنواع ورزش هایی که باهم اسم بردیم ، چرا ؟ یکی از اتفاقاتی که در افراد تروماتیک و تروماتایز شده اتفاق میوفته و تجربه اش میکنن اینکه وقتی که ما یک صدمه روانی رو یک ترومای رو به قول تو در یک زمانی تجربه کردیم و در اپیزود های مکرری اون اثر بد رو اون حالات ناخوشایند رو تجربه کردیم آروم آروم ارتباط ما با احساسات خودمون قطع میشه . آروم آروم ارتباط ما به این شکل با بدن خودمون قطع میشه چرا چون جایگاهی که ما احساسات رو تجربه میکنیم کجاست ؟توی بدن ماست . شما وقتی غمگین میشیبدنت تغییر میکنه .فقط صورتت نیست که عوض میشه ،شما وقتی که مضطربی توی بدنت تغییراحساس میکنی یعنی چی ؟یعنی وقتی مضطرب میشی بدنت سرد میشه تپش قلب میگیری ،دل پیچه میگیری ،کمر درد میگیری ،سر درد داری و انواع و اقسام نشانه های جسمانی در شما ظهورمیکنه حلا قیر از این که سندروم IBSمیگیری ، زخم معده میگیری ،زخم اثنی عشرو … اینا میتونن ناشی از اضطراب و استرس های باشن که شما در درون خودت تجربش کردیبخاطر اون ترومای که ازش حرف زدیم PTST شده طرف حالا پس هیجانات و عواطف بدن مارو تغییر میدن یعنی در بدن مادر ارگان های داخلی ما در فعلیت های اونا تغییراتی اتفاق میوفته.
حتی جالبه که بدونی وقتی که عواطفی مثل غم یا اندوه شدید بر ما حاکم می‌شن، انرژی بدنمون خالی می‌شه. بی‌حال می‌شیم، بی‌انرژی و بی‌رمق می‌شیم.
به همین دلیل بی‌حوصله هم می‌شیم، رغبتی به انجام هیچ کاری نداریم. اما تو اضطراب و تو تروما چه اتفاقی می‌افته؟ ما دچار انرژی بی‌قراری، کلافگی، انرژی زیاد و بعد احساس آزردگی، تپش قلب، تنفس سخت، دمای بدنی که داغ می‌شه یا سرد می‌شه.
اتفاقی که می‌افته اینه که آدم‌ها آروم‌آروم به خاطر مکانیزم‌های دفاعی که اتفاق میوفته و انواع عوامل دیگه، آروم‌آروم ارتباط خوبشون رو با بدنشون از دست می‌دن. از این طریقه که احساسات خودشون رو گم می‌کنن. آدم‌هایی که تروماتیک هستن، وقتی باهاشون حرف می‌زنی، قادر نیستن احساسات خودشون رو بیان کنن.
چرا؟ چون ارتباطی با بدن خودشون ندارن دیگه. نگاه می‌کنی یا خیلی خیلی لاغرن یا خیلی خیلی چاقن یا ممکنه که مثلاً ورزش افراطی انجام می‌دن یا کاری دارن می‌کنن که نشون می‌ده با بدنشون ارتباط خوبی ندارن. یا اگر مثلاً حالا فرض کنیم که بدن خوبی هم دارن، می‌بینیم که قادر نیستن راجع به احساسات خودشون حرف بزنن، به دلیل این که شما وقتی نمی‌دونی احساس رو کجا داری تجربه‌اش می‌کنی، طبیعتاً هم نمی‌دونی که اون احساس چه کیفیتی داره، اسمش چیه، چه فرقی با بقیه احساسات تو داره.
پس اتفاقی که می‌افته اینه که نشان‌دهنده اینه که وقتی نمی‌تونی راجع به احساسات حرف بزنی یعنی با بدن خودت رابطه خوبی نداری. حالا اگه ما بخوایم این فرد رو درمان کنیم، چی کار باید بکنیم؟ باید یک فعالیت جسمانی داشته باشه، باید بره ورزش کنه، باید بره برقصه، باید یوگا انجام بده، باید مدیتیشن انجام بده، باید بتونه با بدن خودش دوباره رابطه برقرار کنه. یه ورزش، یه اکتیویتی، یه فعالیتی انجام بده که بتونه دوباره زنده بودن بدن خودش رو احساس کنه و تغییرات رو ببینه، چون وقتی ما ورزش می‌کنیم، وقتی ما می‌رقصیم، وقتی یوگا می‌کنیم، پیاده‌روی، کوهنوردی، هر چی، هر کاری انجام می‌دیم، متوجه تغییرات در بدن خودمون می‌شیم: قلبمون تند تند می‌زنه، تنفسمون سخت می‌شه، انرژی می‌گیریم یا خسته می‌شیم. تو مجبور می‌شی بدنتو دوباره لمس کنی، تجربه‌اش کنی.
تو مدیتیشن، شما می‌شینی دوباره به احساسی که توی عضلات، استخوان‌ها، مفاصل، لگن، شکم، سر، پشت، دست‌ها، و پاها داری، فکر می‌کنی و مجبور می‌شی دوباره باهاش ارتباط برقرار کنی.
این اتفاق، این فعالیت جسمانی یا درمان جسمانی به تو کمک می‌کنه که من دوباره جسم خودم رو کشف کنم، دوباره بدن خودم رو کشف کنم و دوباره احساس کنم که من وجود دارم، من هستم. وقتی که من هستم و دارم زندگی می‌کنم و زنده‌ام، چه احساسی الان تو بدن من داره جریان پیدا می‌کنه؟ بدن من الان چه تغییری کرده؟ و دوباره اهمیت دادن به بدنت، در صدر اولویتت قرار می‌گیره.
شاید حتی از همین مسیر، مثلاً دیدی آدم می‌ره ورزش می‌کنه، دیگه مراقب خوردنشه، پرخوری نمی‌کنه، هله‌هوله نمی‌خوره، سلامتیش براش مهم می‌شه. وقتی می‌رقصی، متوجه می‌شی که اضافه وزنت نمی‌ذاره خوب برقصی، پس دوباره میای فکر می‌کنی که رژیم بگیرم، بتونی شاداب‌تر و بانشاط‌ تر برقصی.
یا وقتی می‌خوای یوگا کنی، این کشش عضلات، کششی که تو بدن خودت احساس می‌کنی از نظر ذهنی تو رو دوباره ریکانکت می‌کنه با بدن خودت و دوباره به جسم خودت فکر می‌کنی. پس درمان جسمانی کمک می‌کنه به آدم‌های تروماتیک یا تروماتایز شده که دوباره با جسم خودشون برای کشف عمیق‌تر و بهتر احساساتشون در این جهت دوباره ارتباط برقرار کنن. پس فعالیت‌های این مدلی از این نظر بسیار مفیدن.
ضمن اینکه .تراماها، تراماهای جدی و سنگین، افراد رو منفعل می‌کنن. یعنی افراد به سمت افسردگی هم می‌رن. آدم‌های بیمار و مبتلا به سمت افسردگی هم می‌ره، که کاهش فعالیت داره. وقتی شما کاهش فعالیت داری، سروتونین تو مغزت خوب تولید نمی‌شه. دوپامین، آدرنالین، کورتیزول، هورمون‌های لازم برای زندگی بانشاط در مغز شما رد و بدل نمی‌شن.
پس فعالیت جسمانی و درمان جسمانی از این نظر هم یک بُعد فایده‌مند دیگه دارن که کمک می‌کنن سیستم شیمیایی هم بالانس بشه و به تعادل برسه در واقع. این همون فعال‌سازی رفتاریه که ازش حرف می‌زنیم که طرف بلند شه، یک کاری انجام بده. این موتور حرکتی بدن به حرکت بیفته، به روشن بشه و به کار بیفته در واقع.
پس خیلی مهمه که ما در قبال این تراماها، آسیب‌ها، پی‌تی‌اس‌دی که تجربه می‌کنیم، من دیدم افراد خونه‌نشین می‌شن. از جامعه دوری می‌کنن، از آدم‌ها دوری می‌کنن، فعالیت‌های مورد علاقشون رو کنار می‌ذارن. به سمت انزوا می‌رن.
جواب تلفن آدم‌های دیگه رو نمی‌دن، از روابطشون پرهیز می‌کنن، دیگه معاشرت نمی‌کنن.
دیگه اهداف مهم زندگیشون رو هم ول می‌کنن. خب، فعالیت جسمانی چه کمکی می‌کنه؟ غیر از اون ریکانکشنی که دوباره تماسی که با بدن خودش برقرار می‌کنه، سیستم انگیزشی و موتور حرکتی‌ش هم دوباره به حرکت می‌اندازه و خب ما می‌دونیم که آدمی که اکتیو و فعاله، طبیعتاً از نظر روانی هم در واقع تو لول بهتری داره زندگی می‌کنه. پس طبیعتاً افکار مثبت‌تر، انگیزه‌بخش‌تر، امیدبخش‌تر و در واقع افکار سودمندتری رو تجربه می‌کنه واسه بهبودی خودش. پس طبیعتاً تمایل و انگیزه‌ش برای کمک به خودش هم خیلی بیشتر می‌شه. این می‌شه فواید درمان جسمانی.
علی دلشاد : البته ما یک فصل کامل ضبط کردیم راجع به فعالیت فیزیکی از تمرین مقاومتی گرفته، تعادلی، کششی و هوازی؛ همه رو کامل باز کردیم. کسایی که علاقه دارن ببینن به کدوم یکی از اینا بیشتر علاقه دارن، می‌تونن این اپیزودها رو گوش بدن و یک درک کاملی از تمام این فعالیت‌های فیزیکی پیدا کنن. به نظر من خوبه که بدونیم و ترکیب اینا به نظر من بهترینه. یعنی اگه شما همیشه بدنسازی می‌کنی، خوبه که یک موقعی تمرین تعادلی و کششی هم انجام بدی. یا اگه فقط یوگا می‌کنی، بهتره که یک موقعی تمرین مقاومتی انجام بدی که عضله‌سازی هم داشته باشی کنارش و تمرین تعادلی هم می‌تونه عالی باشه. و به علاوه یک تمرین هوازی مثل شنا و دوچرخه‌سواری و دو و خیلی تمرین دیگه. من فکر می‌کنم خوبه که کنار اینکه این اپیزودهای تراما رو گوش می‌دی، برگردی اونا رو هم گوش بدی.
حالا می‌تونی بری تو دارما مدیتیشن، ما یک فصل کامل راجع به تراما ضبط کردیم که سعی می‌کنیم تمام این پکیج‌ها رو با هم ترکیب کنیم.
یعنی این که شما به جسمتون هم آگاهی پیدا کنید، اون احساسی که توی جسمتون تجربه می‌کنید به خاطر یک تراما یا احساس غم، احساس شادی، احساس اضطراب رو توی جسمتون تفکیک کنید و این تفکیک‌پذیری احساسی دانشیه، یک مهارته که می‌تونید آروم‌آروم با تمرین و تکرار کسبش کنید. موافقی بریم سراغ قسمت دوم و کتگوری دوم؟
امیر قمبری : حتماً قبل از این که بریم من فقط این جمله رو دوبارههایلایتش می‌کنم و پررنگش می‌کنم؛ اونم اینه که تراماها افرادی رو که مبتلا هستن به یک تراما یا یک تراما درمان‌نشده دارن ، تروما افراد رو منفعل میکنن زمین‌گیر می‌کنن. این آدم‌ها، این افراد در واکنش به تراماهاشون، در اثر خستگی ذهنی، در اثر خستگی جسمانی که اون تراما براشون ایجاد می‌کنه، به خاطر تجربه‌های بدی که می‌کنن به نوعی منفعل، بی‌فعالیت و بی‌انگیزه می‌شن و موتور حرکتشون خاموش می‌شه. فعالیت جسمانی بزرگ‌ترین خاصیتش اینه که موتور حرکتی این افراد رو روشن می‌کنه دوباره و هیچ درمانی و هیچ تغییری در زندگی من و تو بدون تحرک کردن، بدون به حرکت اومدن اتفاق نمی‌افته. پس تو نمی‌تونی گوشه رختخوابت بخوابی و این حال تراما رو درمان کنی، فقط قرص بخوری خوب بشی یا فقط مثلاً تو اینترنت و تلویزیون باشی و خوب بشی. باید بلندشی یک کاری انجام بدی، باید سیستم شیمیایی و الکتریکی خودتو از طریق فعالیت جسمانی، مثلاً رقص، ورزش یا هر چیز دیگه که مثال زدیم، باید فعالش کنی. نمی‌تونی درمانتو منفعلانه پیش بگیری، باید اکتیو باشی، باید فعال باشی. درمان جسمانی یا درمان‌های جسمانی اینجا کمک می‌کنن .
پس ما بریم سراغ بحث روان‌درمانی‌ها که گفتیم به چندین شاخه مختلف تقسیم می‌شن. به نظرم از بین اینا درمانی که پشتوانه تحقیقاتی و پژوهشی خوبی هم داشته که خیلی می‌تونه به افرادی کهتروماتایز هستن کمک کنه خود بحث حالا تکنیک یا روش یا هر چیزی که اسمشو بذاریم کمک کنه، سبکی به نام مایندفولنس هستش در واقع. مایندفولنس جالبه که همزمان دو بُعد جسمانی و در واقع روانی شما رو می‌تونه پوشش بده و تقویت کنه. تمرینات ذهن‌آگاهی زیادی داره. مایندفولنس در فارسی به ذهن‌آگاهی هم ترجمه شده هرچند که از نظر فنی شاید ترجمه خوبی نیست ولی به همین اکتفا می‌کنیم و به همین اسم صداش می‌کنیم. در واقع مایندفولنس کمکی که به افراد می‌کنه اتفاقاً در جهت شناخت، کشف و عمیق شدن در احساسات جسمانی و روانیشونه، یا احساسات عاطفیشونه.
حالا چجوری این کارو می‌کنه؟ مایندفولنس یک پروتکلی داره که پروتکل جذابیه به نظر من و خوبه که آدم‌ها یاد بگیرن. توی خود گوگل اگه زبان انگلیسیشون خوب هست، فراوون پروتکل داره، پی‌دی‌اف داره، متن داره، می‌تونی بخونی و استفاده کنی و در فارسی هم کتاب‌های خوبی ترجمه شده انصافاً.
حالا مایندفولنس به طور خلاصه چه کمکی می‌کنه دقیقاً؟ مایندفولنس به طور خلاصه این کمکی می‌کنه که افراد یاد بگیرن در برابر تجربه احساسات خودشون اصطلاحاً اپننس یا گشودگی داشته باشن. مثلاً اگه درد داری، اگه خشم داری، درد جسمانی؛ زانو درد می‌کنه، دندون درد می‌کنه، سر درد می‌کنه یا خشم داری، اضطراب داری، غم داری، احساس حسادت داری، هر احساسی داری، می‌گه در اول تو می‌تونی تو امان با حالت خودآگاهی و ارادی اجازه بدی به خودت که این احساسو تجربه کنی و این احساس در بدن تو وجود داشته باشه و نخواهی که باهاش بجنگی، از بین ببریش یا با دارو و هر چیز دیگه‌ای با مواد سرکوبش کنی یا متوقفش کنی. نه، می‌گه تجربه‌اش کن؛ با گشودگی تجربه‌اش کن.
چجوری؟ در حالت خودآگاهی خودتو قرار می‌دی. نسبت به اون احساس باید کنجکاوی داشته باشی. این کیورد “کنجکاوی” خیلی اهمیت داره که باید به تغییرات درونیت، به بدنت، به احساساتی که توی انواع قسمت‌های وجودت، سرت، بدنت، انواع قسمت‌های بدنت داری، این خودآگاهی رو داشته باشی و کنجکاو باشی که در بدن من، در این قسمت یا قسمت‌های دیگه چه تغییراتی داره اتفاق می‌افته. مثلاً وقتی من خشمگینم، کجای بدن من تغییر می‌کنه؟ قلبم تندتند می‌زنه، داغ میشم ، دستام مشت میشه ،دندونام رو به هم فشار میدم ،خیره نگاه می‌کنم به آدم‌ها، تو فکرم افکار خصمانه شکل می‌گیره، می‌خوام یکی رو بکشم یا می‌خوام انتقام بگیرم مثلاً، یا کلافه‌ام، بی‌قرار می‌شم، مدام پامو تکون می‌دم یا دستامو می‌لرزونم یا بلند بلند حرف می‌زنم.
می‌گه وقتی کنجکاو باشی، یک خودمشاهدگری روی تو فعال می‌شه. توی مایندفولنس شروع می‌کنی به مشاهده کردن خودت، کنجکاو می‌شی، بیشتر می‌خوای درباره خودت یاد بگیری، بیشتر می‌خوای درباره خودت بفهمی و اطلاعات بیشتری راجع به درون خودت کسب کنی و همین اتفاق هم واقعاً می‌افته و خودمشاهدگری بسیار بسیار کمک‌کننده است توی این وضعیت.
بعد می‌گه مهم اینه که شما باید قضاوت نکنی، نگی من چون احساس حسادت دارم یا چون تو ذهنم می‌خوام یکی رو بکشم آدم بدی هستم یا این احساس بدیه یا این احساس خوبیه. می‌گه احساس خوب و بد نداریم، تو داری یک احساسی رو تجربه می‌کنی.
با اوپن‌نس، با گشودگی، با کنجکاوی اون احساس رو تجربه کن، نه با ترس. آدم بدی نیستی، هنوزم کار بدی نکردی، هنوز کسی رو نکشتی، هنوزم نرفتی به خاطر حسادت بلایی سر ماشین کسی، خونه کسی یا مال و اموال کسی بیاری. تو فقط داری فکر یا احساس می‌کنی. این فکر و احساس فقط یک فکر و احساسه، عمل تو محسوب نمی‌شه، حقیقت تو یا شخصیت تو محسوب نمی‌شه، فقط یک فکر یا احساسه در واقع. پس تجربه‌اش کن، قضاوتش نکن. نگو خوبه یا بده، بهش کنجکاو باش.
و از همه مهم‌تر، مایندفولنس کمک بزرگی به افراد تروماتایز می‌کنه که پی‌تی‌اس‌دی‌شون رو بالا می‌بره و حالت‌های وحشت یا رفتارهای غیرقابل کنترل نشون می‌دن. از نظر مغزی انگار یهو سویچ می‌شن تو گذشته و تو گذشته گیر می‌شن برای لحظاتی یا دقایقی یا حتی ساعاتی. خب، شروع می‌کنن رفتار هایی رو نشون میدن که در واکنش به اتفاقیه که چندین سال قبل مثلاً براشون افتاده. اون خاطره یا اون تجربه چون در مغز اینا، در ناخودآگاهشون، توسط سیستم عصبی‌شون فعال می‌شه، اینا شروع می‌کنن به واکنش نشون دادن. و اینجاست که می‌گیم فردی که تروماتایز شده، رابطه‌ش با زمان حال قطع شده، دیسکانکت شده. در واقع با مایندفولنس، به خاطر این که شما رو متمرکز بر اینجا و اکنون می‌کنه و بر زمان حال متمرکزت می‌کنه، کمک می‌کنه بتونی واکنش‌های خودتو مدیریت کنی. این همون جاییه که ترماتت برمی‌گرده و تو می‌خوای اون واکنش‌های غیرقابل کنترل و وحشتناک رو نشون بدی. کمکت می‌کنه تو زمان حال بمونی، کمکت می‌کنه که اون حس‌های هیجانزدگی شدید و برانگیختگی شدید کاهش پیدا کنه، تو بتونی خودتو کنترل کنی و آرامشتو حفظ کنی. در حالی که اون تراما مثل یه مه داره از توی مغزت عبور می‌کنه، تو تسلط روی خودتو حفظ می‌کنی.
در واقع، پس از طریق خودمشاهدگری، از طریق قضاوت نکردن، از طریق خودآگاهی، از طریق کنجکاوی و از طریق گشودگی در مقابل تجربه‌های جدید و احساسات و افکار مختلف، کمکت می‌کنه تو زمان حال بمونی. این پکیج کامل می‌شه. حالا من خیلی فشرده و کپسولی گفتم، اسمش می‌شه Mindfulness. در واقع Mindfulness هم از این طریق به آدم‌ها کمک می‌کنه و بزرگ‌ترین کمکش غیر از بحث زمان، اینه که می‌تونه کمک کنه آدم‌ها احساس خوشایند یا ناخوشایند، مثبت و منفی‌شونو میتونن تجربه کنن در جسم خودشون. یعنی یک تجربه مستقیم از اون احساس داشته باشن. دیگه وقتی می‌گی خشم، دقیقاً می‌دونه تو بدن خودش خشم یعنی چی؛ وقتی می‌گی اضطراب، دقیقاً تو بدن خودش می‌دونه که وقتی می‌گی اضطراب، یعنی چی. یعنی یک فهم کاملاً ملموس و عمیق از احساساتشون پیدا می‌کنن.
این که ما می‌دونیم در حالت‌هایی که ما تو پی‌تی‌اس‌دی می‌ریم یا ترومامون برمی‌گرده، به خاطر اینکه رابطه‌مون با زمان و بدنمون قطع می‌شه، دچار حالت گیجی و همون نامبینگ می‌شیم که گیج می‌شیم، کامفیوزیم، نمی‌دونیم چه احساسی داریم و کاملاً خودآگاهی‌مون در اون لحظه کاملاً مختل می‌شه. خودآگاه بودن به کمک مایندفولنس، به کمک فعالیت جسمانی، خودآگاه بودن کمک می‌کنه که شما دوباره با احساساتت، با بدنت، با ذهنت رابطه برقرار کنی و می‌تونی خودتو از این طریق درجهت مسیر بهبودی قرار بدی. حالا اگه سوالی تو این قسمت هست بگو که جواب بدم. اگه نه، بریم سراغ ادامه مسیر.
علی دلشاد : نه، عالی توضیح دادین، عالی بود، خیلی قشنگ توضیح دادین. من فکر کنم باید شما رو دعوت کنم تو دارما مدیتیشن یه فصل مایندفولنس ضبط کنیم، خیلی بهتر از من توضیح دادین.
امیر قمبری :حتماً دربارش حرف بزنیم.
علی دلشاد :فکر کنم باید این کارو کنیم.
امیر قمبری :اما علی، بریم سراغ درمان‌های دیگه. مثلاً تو اشاره کردی که به ای‌ام‌دی‌آر. چی هست مثلاً اون درمان چطوره ؟
ببین، اولاً که خود من شخصاً هرگز از ای‌ام‌دی‌آر استفاده نکردم و نمی‌کنم. حالا اصلاً ای‌ام‌دی‌آر چی هست توضیح میدم ؟ دوم این که در ایران من درمانگری نمی‌شناسم که ای‌ام‌دی‌آر انجام بده. ولی خب یوتیوب رو باز می‌کنی، می‌زنی ای‌ام‌دی‌آر، هزار تا ویدیو برات میاد که اصلاً چی هست. یه سری سیشنای واقعی ضبط شده و اونجا به شما نشون داده می‌شه و به نظر من بهتره که بیشتر از توضیحات من به اون ویدیوها مراجعه کنن و نگاه کنن؛ بهتر یاد می‌گیرن از اون توضیحات، چون من تجربه در ای‌ام‌دی‌آر ندارم.
ولی ای‌ام‌دی‌آر چی هست به طور کلی؟ در ای‌ام‌دی‌آر کمکی که به مراجع می‌کنن جالبه که بدونی همون کمکیه که از طرف فعالیت جسمانی و مایندفولنس انجام می‌شه تا مراجع یا فردی که تراما داره دوباره بتونه با خاطرات بد خودش، با احساسات خودش بتونه رابطه برقرار کنه و بتونه دوباره اون‌ها رو اصطلاحاً ری‌پروسس کنه. یعنی این که اون‌ها رو دوباره در فرایند شناختی خودش قرار بده، دوباره اون‌ها رو تجدید نظر کنه، دوباره دیدگاه‌های بهتر و کارآمدتری نسبت به خاطرات بد خودش داشته باشه، بتونه اون‌ها رو تحمل کنه و در نهایت در یک سلامت هیجانی قرار بگیره، در یک سلامت عاطفی قرار بگیره.
حالا این که اونا دقیقاً چی کار می‌کنن به نظرم به درد بحث امروز ما نمی‌خوره که تکنیک ای‌ام‌دی‌آر مثلاً شیش نه یا هشت نه مرحله داره، از یک چجوری می‌رن دو ، از چه محرک صوتی یا تصویری اول واسه حواس‌پرتی ایجاد می‌کنن، بعد چجوری بیمار رو می‌برن توی خاطراتش قرار می‌دن. بعد بیمار باید اونجا دوباره واقعاً درد رو تجربه کنه، گریه می‌کنه، داد می‌زنه، وحشت‌زده می‌شه ولی کنترل‌شده. کمکش می‌کنن آروم بشه، بعد آروم‌آروم می‌بینیش به سمت چی؟ به سمتی که تو بتونی حالا دوباره خاطرات رو به یاد بیاری. به کمک درمان‌گر آروم‌آروم با اون خاطره برخورد می‌کنی، آروم‌آروم لمسش می‌کنی و یه جور حساسیت‌زدایی با اون خاطره ایجاد می‌شه و در آخر دیگه حساس نیستی. در آخر دیگه اون خاطره که به یادت میاد اذیت نمی‌شی. خب، ناخوشاینده همچنان برای تو و همچنان در حافظه تو باقی می‌مونه ولی اذیت نمی‌شی. این هم یک روشیه.
حالا بعضی‌ از پژوهش ها میگن مفیده و بعضی مگن مفید نیست، بهتر جواب می‌ده. بعضی‌ها می‌گن ما اینو میایم با دارو قاطی میکنیم بهتر جواب میده و بعضی میگن نه بدون دارو و حالا در واقع هرکس ممکنه که یک دیدگاه خودش داشته باشه. وقتی که ما می‌گیم بحث روان‌درمانی‌هاست. از درمان‌های جسمی گفتیم، در واقع مایندفولنس گفتیم، مدیتیشن رو گفتیم که چه کار می‌کنه. حالا برسیم به بحث خود روان‌درمانی‌ها. ما همیشه و همیشه انواع و اقسام پیشنهاد درمانی رو با یک جمله جواب می‌دیم: هر درمانی متناسب با یک شخصیه. پس این که کدوم روان‌درمانی بهتره، ما باز هم نمی‌تونیم اینجا با قاطعیت بگیم کدوم روان‌درمانی بهتره. با این که CBT کمترین پشتوانه اثر بخشی رو داشته ولی باز میتونیم ببینیم که یک نفربا CBT خیلی بهتر بشه حالش و یه نفر ممکنه هیچ کمکی نکنه حتی بدترم بشه.
درمان تحلیلی که افراد رو به گذشته می‌برن، به کودکی‌هاشون می‌برن و سعی می‌کنن که در واقع با کمک به شناختن فرم این که وارد حوزه ناخودآگاه خودش بشه، بعد تعارض‌های ناخودآگاه خودشو بشناسه، انگیزه‌ها و مکانیزم‌های دفاعی ناخودآگاه خودشو بشناسه. کمک می‌کنن که تراما دوباره به نوعی تجربه بشه، به نوعی دوباره اون تراما یک ترمیم بشه. و اون تراما در فرایند درمان، در فرایند تحلیل‌هایی که راجع به کودکی خودش، روابطش با والدینش، با کسایی که اول باهاشون زندگی کرده از جمله (خانواده اصلی خودش)، بعد همسالانش، بعد جامعه‌اش، دانشگاهش، یا ازدواجش یا روابط فعلی نزدیکش در درمان تحلیلی با تحلیلی که روی روابط فرد از کودکی تا به امروز می‌کنن، کمک می‌کنن که فرد اون ابعاد ناخودآگاه احساسات یا صدمات روانی که در بچگی دیده رو کشف کنه، بشناسه و بعد دوباره به اونا معنای جدیدی بهشون ببخشه و بعد تحمل خودشو در نهایت زیاد کنه.
و جالبه که بدونی تمام روان‌درمانی‌ها از جمله روان‌تحلیلی، از جمله CBT، از جمله Emotion Regulation یا تنظیم هیجانی، از جمله Behavioral Activation یا همون فعال‌سازی رفتاری، از جمله Schema Therapy یا همون طرحواره‌درمانی، Acceptance and Commitment Therapy یا درمان پذیرش و تعهد، تمام این درمان‌ها هدفشون مواجه کردن فرد تروماتایز و ترامایی که دیده با اون خاطراتشه، با احساسات بدیه که ناشی از اون ضربه روانی تجربه می‌کنه. ولی آروم‌آروم و کنترل‌شده، یواش‌یواش جوری که زخمش عمیق‌تر نشه، بدتر نشه و در واقع آسیب نبینه، در درمان. آروم‌آروم با اون خاطرات، با اون احساساتی که از اون خاطرات به جا مونده، با افکاری که از اون خاطرات و اون تراما به جا مونده، با باورهایی که راجع به خودش ناشی از اون ترامایی که تجربه کرده، به خودش پیدا کرده، اون باورها رو با مواجهه با این باورها، احساسات، افکار و خاطرات و اون تصاویری که به جا مونده آروم‌آروم طرف خو می‌گیره و دیگه اون واکنش‌های وحشت‌زده دردمندانه یا اون واکنش‌های کشنده رو نشون نمی‌ده که زندگیشو و خودشو و سلامتیشو مختل کنه. و یواش‌یواش به حوضه عادی زندگیش برمی‌گرده و می‌تونه دوباره معنای جدیدی به تجربه‌های قدیمی خودش تعریف کنه و یک معنای جدید بده و از کنار اونا عبور کنه به درستی.
تمام روندهای درمانی قرار هست این کمک رو بکنن. ای‌ام‌دی‌آر هم قراره در این راستا همین کمک رو بکنه. نمی‌دونم، مثلاً Mindfulness Meditation،مدیتیشن ، نوروفیدبک، داروها، انواع و اقسام روندهای درمانی تحلیلی و تمام انواع سبک‌های روان‌درمانی قراره این کمک رو بکنن به فرد و این نتیجه نهایی رو در بهبودی بیمار بگیرن در واقع، ما داریم می‌گیم که یه ابزار نیست؛ تو درست گفتی، باید جعبه‌ابزار داشته باشیم. اون جعبه‌ابزار که به فرد مجموعه‌ای از روش‌های مفیده که کمک می‌کنه.
علی دلشاد :این در حقیقت همون راستای صحبتی که ما داشتیم که اجتناب از روبه‌رو شدن هیچ کمکی به ما نمی‌کنه.
یعنی این که ما بترسیم که اون تجربه گذشته رو تو ذهنمون مجدد تجربه کنیم چون دردناکه، هیچ کمکی به ما نمی‌کنه. چون این چیزی که شما دارید می‌گید اینه که تمام درمان‌ها به نوعی شما رو برمی‌گردونن؛ به گذشته وشما اون درد رو دوباره تجربه می‌کنید، ولی اینجا شما ساپورت دارید، پشتیبان دارید، کمک دارید، همراه دارید و ازت مراقبت می‌شه و تجربه دیگه‌ای برایت اتفاق می‌افته و اون تجربه قبلی با تجربه جدیدی که به همراه پشتیبان و همراه و ساپورت بوده جایگزین می‌شه. درست می‌گم؟
امیر قمبری :همین‌طوره، به‌خاطر اینکه اجتناب کردن یک حالت دیفالتی در مغز ما انسان ها داره . یعنی ما اصلاً از نظر تکاملی هم نگاه بکنیم، همیشه در طول تاریخ تکامل خودمون از اجتناب کردن فواید زیادی رو کسب کردیم مثل کمک به بقای خودمون. حالا اگر از این بگذریم، اینجا می‌بینیم که اجتناب کردن بعضی وقت‌ها تبدیل به یک مکانیزم دفاعی می‌شه که اجازه نمی‌ده شما با چیزی رو‌به‌رو بشین که وجود شما رو وحشت‌زده می‌کنه، که موجودیت شما رو به وحشت و تزلزل و هراس در واقع می‌اندازه. و ناخودآگاه شما از طریق وادار کردن شما به اجتناب کردن از اون موقعیت تروماتیک فکر می‌کنه که داره به شما کمک می‌کنه که تو، بقای خودتو حفظ کنی، ولی در اصل داره به بقای اون مشکل کمک می‌کنه نه به بقای خود شما؛ داره به بقای اون تراما کمک می‌کنه نه به بقای خود شما و به بقای سلامتی شما.
نکته‌اش اینجاست که با روان‌درمانی و انواع اقسام روش‌هایی که اسم بردیم، قراره من به جای اجتناب کردن، مواجهه کنم و از توش عبور کنم. فرار دیگه نمی‌کنم. و در حالتی که من عبور می‌کنم و مواجهه می‌کنم، یه چیزی به من اضافه می‌شه به نام بالابردن آستانه تحمل نسبت به رنج‌های زندگی. چرا؟ چون همه ما می‌دونیم و فهمیدیم که زندگی ذاتاً رنجناک و رنج‌آوره و قرار نیست توش همیشه خوش بگذره.
اگه اجازه بدی من هم یه نکته پایانی رو اضافه بکنم و سعی می‌کنم خیلی کوتاه بگم چون گیج‌های ما خیلی بالا رفته. اینه که علی، خیلی از اوقات من توی پادکست‌هام یه کامنت‌هایی می‌گیرم که آقا شما چرا راهکار نمی‌گید؟ راهکار بگید خواهشا. حرف من به این دوستانی که توی این پادکست‌ها دنبال راهکار می‌گردن اینه که شما هیچ‌وقت از طریق پیج‌های اینستاگرامی زبان رو یاد نمی‌گیرید؛ بشینی نگاه کنی زبان یاد بگیری .هیچ‌وقت از طریق پادکست‌ها زبان رو یاد نمی‌گیرید مگر این که شروع کنی یه کاغذ هم دستت بگیری و شروع کنی به نوشتن زبان انگلیسی مثلاً، شروع کنی به حرف زدن و تجربه کنی. یعنی زبان یاد گرفتن رو تمرین کنی توسط خودت که همون تمرین تو، همون تجربه مستقیم تو محسوب می‌شه.
شما از طریق پادکست دارما و نمی‌دونم رادیو کلینیک و این ور و اون ور و هزار تا پادکست دیگه روان‌درمانی رو یاد نمی‌گیری و تجربه نمی‌کنی. چون فقط داری یه چیزی میشنوی .شما باید روان‌درمانی رو خودت تمرین و تجربه کنی مستقیماً؛ اون موقع روان‌درمانی برای تو با اون راهکار عمل می‌کنه. نشستن و از روان‌درمانی حرف زدن و این که شما به عنوان مخاطب بشینی گوش کنی، چیزی رو تغییر نمی‌ده. من الان بشینم می‌تونم پنجاه ساعت راجع به تکنیک‌های روان‌درمانی تو تراماها حرف بزنم، بازم چیزی برای شما عوض نمی‌شه. قول می‌دم همه راهکار رو بگم، بازم هیچی عوض نمی‌شه تا زمانی که خودت بری یه تراپیست انتخاب کنی، در مورد تراما‌تت بشینی حرف بزنی، پولشو بدی، زمان بذاری، انرژی بذاری و این کارو عملاً انجامش بدی. ما نمی‌تونیم هیچیو جایگزین تجربه مستقیم بکنیم.
بنابراین، اگر اینجا ما می‌گیم که تراما این است و اون است، ما داریم توضیح می‌دیم روان‌درمانی چجوری کار می‌کنه واسه تراما؛ نمی‌گیم روان‌درمانی تراما روی تو چجوری باید باشه یا تو باید این کارو بکنی.اصلا همچین ادعایی نداره این پادکست و پادکست های مشابه اینکه فقط باید بری تجربه مستقیمش بکنی حرف من اینه .
علی دلشاد : حالا چیزی که تا حالا متوجه شدم، اینه که مردم چند مشکل دارن با روان‌درمانی؛ یکیش بحث هزینه‌هاشه، دومیش بحث اینه که تجربه بدی داشتن یا نتونستن روان‌درمانگر مناسب پیدا کنن، و سومیش بحث اینه که خیلی‌ها هنوز یه گاردی دارن. یعنی به خاطر اون طرز فکر قدیمی که اگر تو واقعاً دیوونه‌ای باید بری روان‌درمانی یا بری پیش روانپزشک. در صورتی که این خیلی تفکر سمی و خطرناکیه. حالا دلایل ممکنه خیلی زیاد باشه و بین اینا طیفی وجود داشته باشه.
ولی این 3 دلیل اصلیه. من فکر می‌کنم ما باید پیدا کردن روان‌درمانگر رو مثل پیدا کردن همسر آینده یا پارتنر در نظر بگیریم. شما نمی‌تونی یه دفعه بری یه پارتنر پیدا کنی؛ باید بری با پارتنرهای مختلف وقت بگذاری ببینی آیا این اون چیزیه که می‌خوای یا نه. ممکنه تجربه بدی داشته باشی توی این خلال، ممکنه روان‌درمانگر برای تو تجربه بدی رقم بزنه. این معنیش این نیست که همه بدن. اگه تو تجربه تلخ یا شکست عشقی توی زندگی داشتی، معنیش این نیست که همه بدن. این نشون می‌ده که تو با این آدم نتونستی رابطه خوب و سالم بسازی. بنابراین نمی‌تونی دست از رابطه بکشی، بلکه باید اتفاقاً بیشتر تجربه کنی. اینم همین‌طوره؛ اگر نتونستی روان‌درمانگر خوب پیدا کنی، معنیش این نیست که همه روان‌درمانگرها خوب نیستن. الان هم خدا رو شکر از این پلتفرم‌ها و وب‌سایت‌ها و اپلیکیشن‌هایی که به شما روان‌درمانگر معرفی می‌کنن،و میتونی براشون ریویو بنویسی مثل اسنپ و تپسی که میتونی ریویو بنویسی مردمم بعد از تجربه اول با روان درمان گر میرن انجا ریویو مینویسن . زیاده کافیه سرچ کنین . ما هم در دارما داریم یک پلتفرمی درست میکنیم برای روان درمانی آنلاین ولی زمان میبره تا این کارو انجام بدبم و بتونیم در اختیار شما قرار بدبم ولی نکته اینجاست که شما کنجکاو بمونید و جستوجو کنید و روان درمان گر رو پیدا کنید و این تفکری که روان درمانی برای آدمای خاصی هستش رو بزارید کنار هر هفته ما روان درمانی میگیریم من این کارو میکنم و سال هاست که این کارو انجام میدم و حتی شما آقای قمبری شما سال هاست تجربه دارید و روان شناس هستسن ولی شما هم روان درمانی خودتون رو دارید غیر از اینه ؟ بنابر این هر انسانی کوچیک ،بزرگ ،جوان ،پیر نیاز به یک روان درمانگر داره . مسئله مالیشو باید خودتون حل کنید مثل این میمونه که شما برای سلامتی جسمیتون اکر پاتون بشکنه اگه مشکل قلبی دارید اگر خدایی نکرده سرطان داشته باشید نیاز دارید درمان میکنید و هزینه میکنید براش ولی برای مهم‌ترین داشته زندگیتون که مغزتونه هزینه نکنید. من فکر می‌کنم یک کم بی‌انصافیه به خودتون.
بنابراین مغزتون رو دست‌کم نگیرید. روان شما توی مغزتونه و این نیاز به درمان داره. درمان‌هاش هم گفتیم ولی بهترین کاریه که دیگه یه قدم براش بردارید.
از ورزش و حرکت فیزیکی گرفته که رایگانه، شروع کنید. مدیتیشن براتون رایگانه، براتون قرار دادیم در دارما مدیتیشن. ولی من باز هم تأکید می‌کنم شما نیاز دارید با یه نفر صحبت کنید، با یک روان‌درمانگر. و پروسه و فرایند پیدا کردنش آسان نیست ولی از همین امروز شروع کنید، دیر یا زود جوابشو می‌گیرید.
امیر قمبری :مرسی. من شاید باز هم لازم باشه که یه چیز دیگه رو اینجا تکرار بکنم. هی ناخواسته بحثمون طولانی می‌شه، هی فکرم می‌گه این نکته رو بگم.
ببین، ما گفتیم چرا باید درمان‌های جسمانی انجام بدیم، چرا باید درمان‌های الکتریکی یا دارویی انجام بدیم. ولی یادمون رفت بگیم چرا باید اصلاً روان‌درمانی هم واسه تراما داشته باشیم. دلیل داره. در روان‌درمانی فرایندهای درمانی از طریق کلمات و بیان کردن و به زبان آوردن اتفاق می‌افته.
عین همون چیزیه که تو می‌شینی می‌نویسی، می‌شینی ویس ضبط می‌کنی واسه خودت، با خودت حرف می‌زنی. تو روان‌درمانی، شما اون رنج درونی رو که سال‌ها زیر لایه‌هایی از انواع و اقسام دفاع‌ها و مقاومت‌ها مدفون شده و اون زیر قایم شده، از طریق دهانت، از طریق حنجرت، از طریق اصوات و کلمات زبان مادریت یا حتی سیکند لنگویجی که بلدی، یه مجرایی باز می‌کنی واسه اینکه اون رنج درونی به کلمات تبدیل بشه و یه نفر اونا رو بشنوه، درک کنه، از طریق همدلی، از طریق ساپورت و حمایت روانی عاطفی که به تو می‌ده، کمکت کنه که این رنج رو درک بکنی. خودت داری می‌گی، خودت می‌شنوی چی می‌گی. با صدای بلند افکار خودتو می‌شنوی، همونطو که به زبان میاری، یه نفر دیگه می‌شنوه و تبادل شما دو نفر در مورد این کلمه‌هایی که از دهان شما بیرون میاد تو جلسات روان‌درمانی، کمک می‌کنه به فهم عمیق‌تر اون احساسات، اون مقاومت‌ها، اون انگیزه‌های ناهوشیار، اون در واقع هیجانات، اون دردها، اون زخم‌هایی که از قدیم در وجود شما مدفون شدن و پنهان مونده بودن. بنابراین چرا باید روان‌درمانی کنیم؟ چون به قول تو باید دربارش حرف بزنیم، باید رنج رو به کلمه تبدیلش کنیم. در غیر این صورت رنج همچنان به عنوان یک منبع ناشناخته اون تو میمونه و از درون زندگی مارو مختل و هدایت میکنه در واقع .

  • The Body Keeps the Score by Bessel van der Kolk
  • Trauma: The Invisible Epidemic by Paul Conti, MD (Foreword by Lady Gaga)
  • The Four Realms of Existence by Joseph E. LeDoux

اپیزودهای دیگر این فصل:

فصل های دارما کلینیک

پیام بگذارید

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه وب شما استفاده می کند.