اخیرا از دوستم شنیدم که در حال حاضر، بدترین روزهای زندگی ش رو سپری میکنه.
همه افراد در یه برههای از زندگیشون مجبور هستن با بدترین روزهای زندگیشون روبهرو بشن. با این حال، افراد در این شرایط واقعا تنها نیستن. ممکنه احساس تنهایی کنن. اما میلیون ها نفر با شرایط مشابه اونا قرار دارن.
به طور کلی، حتی خوششانس ترین ها در بین ما هم یه روزی، بدون توجه به اینکه چقدر زندگی خوبی دارن، نهایتا در شرایط سخت و گمگشتگی و تهدید در مورد آینده قرار میگیرن.
شاید به شما گفته شده که به بیماری سختی مبتلا شدید یا بدتر از اون، شاید فرزندتون بیمار شده باشه و یا حتی ممکنه شما از یک بحران مالی در زندگیتونن رنج میبرید که در یک شب، خطر تغییر هر چیزی در زندگیتون، شما رو تهدید میکنه که نهایتا ممکنه به نابودی زندگیتون ن بیانجامه و یا حتی شاید کسی که به شما نزدیکه، حتی فکرش رو هم نمیکردین یه روز ممکنه به شما خیانت کنه.
همیشه تفاوتی بین اتفاقی که واقعا رخ داده و چیزی که در ذهن شما در مورد آن اتفاق وجود داره، هست.
خب بیایید ببینیم که آیا میتونیم تفاوت آشکاری بین مشکل شما در واقعیت و افکارتون در مورد اون مشکل، به شکل واضحتری ایجاد کنیم؟
هر طور که راحتید بشینید یا دراز بکشید و چشماتون رو ببندید ، چند نفس عمیق بکشید و انرژی درون بدنتون رو حس کنید. وزن اون رو حس کنید. وزن خوتون رو روی بالش صندلی یا بالش بیاندازید و فشار رو به اونا وارد کنید و دقت کنید که آگاهی شما تنها یه فضاییه که در اون فضا احساسات پدیدار میشن.
تمرکزتون رو بیارید رو توجهتون. توجه کنید که حتی با وجود اینکه چشماتون بسته س، حس بصری شما فعاله.
به هر صدایی که ظاهر میشه توجه کنید و دقت کنید که تمام آگاهی و هشیاری ای که درون شماست، تنها آگاهیه محضه.
هشیاری و آگاهی مثل فضاییه که هر تجربه ای، در اون ظاهر میشه. ببینید که آیا میتونید به جریان افکاری که در حال طغیان کردنه، آگاه باشین؟
ممکنه به این فکر کنید که هدف از شناخت احساسات درونیمون چیه؟
اونا هستن که احساس میکنن ما کی هستیم. دیدگاه ما رو بیان میکنن و تاج و تخت فردیت ما ر از این روش به یغما می برن.
تعیین میکنن که ما بعد از اون چه حسی داشته باشیم. در این موقعیته که، احتمالا حس شک و تردید به سراغمون میاد.
مدیتیشن، راهیه برای تجسس در این پروسه و نهایتا رها شدن از اونا
بدیهیه زمانی که زندگیمون به هم ریخته س، بهترین زمان برای شروع این تمرینها نیست، اما این شرایط بسیار بحرانیه؛ چرا که شما واقعا در حال رنج کشیدنید.
بودا، کل پروژه رهایی ذهن رو بر حسب رنج و پایان رنج ترسیم میکنه. رنج برای شما انکارناپذیره. حالا غیر قابل پیش بینی و کنترل بودن زندگی واضحه.
با این حال اگه میخوایید رهایی رو پیدا کنید، این را بدونید که رهایی همیشه در دسترسه.
یک بار دیگه تمرکزتون رو بیارید روی تنفستون. ورود و خروج اون رو به ریه احساس کنید.
توجه کنید هر حسی که در حال حاضر وجود داره، اضطراب، ناراحتی یا عصبانیت، یا هر وضعیت ذهنی دیگه ای که داری باید سعی کنید که انرژی خالصی از این احساس رو حس کنید.
اینجا چیزی به اسم مقاومت وجود نداره. به طور کامل، حسش کنید.
اما به افکارتون اجازه بدید که رها باشن و ببینید آیا میتونید این حس رو درون فضای هشیاری خودتون نگه ش دارید؟ مثل این میمونه که از یک کودک که از این وضعیت روحی در حال رنج بردنه، مراقبت کنی.
تصور کن چه حسی دارید وقتی که یه کودک رو با دلسوزی خوتون نجات میدید؟
اینجا هیچ مقاومتی در کار نیست.
بسیاری از رنج های ناشی از احساسات منفی مقاومت ما در برابر حس کردن اونا هستن. اگر هیچ حسی ندارید، مشکلی نیست. فقط به نفس ها و دیگر حالتهای بدنتون توجه کنید.
به هر فکری که به ذهنتون میاد توجه کنید و بگذارید خودشون رو نشون بدن.
توجه کنید که در فضایی هستید که در اون تمامی تجربیاتتون لحظه به لحظه پدیدار میشن و تغییر میکنن.
حالا ازتون میخوام لحظه ای توجهتون روبیارید به مشکلی که در زندگیتون با اون مواجه هستید. مشکلی که توانایی حلش را دارید یا اون مشکلی که مهارت حل کردنش رو ندارید. یا یه تصمیم گیری سریعی که میخوایید درباره چیزی انجام بدید یا آن تصمیمی که نمیتونید بگیرید.
هرچیزی که هست، نگرانی در مورد آینده س و همیشه این رو به ما ثابت کرده که بیهوده س.
در هر صورت، باید کاری باشه که بشه از الان در طی این چند دقیقه، چند ساعت یا هفته دیگه انجام داد. این لحظه، زمانیه که الان به شما داده شده. این لحظه ایه که شما میتونید در حقیقت، با زندگیتون ارتباط بگیرید. حالا سوال اینه که تفاوت میان رنج و آزادی چیه؟ یه مسءله و یا مشکلی وجود داره وجود داره و بعد از اون داستانی رو در مورد آینده به خورد خودتون میدید.
ببینید آیا میتونید به فکر بعدی تون که در حال اومدنه، توجه کنید؟
مجددا، بدنتون رو حس کنید. نفس عمیقی بکشید. به آرامی رهاش کنید. حالا احساس رهایی در پاها بازوها و ران هاتون دارید. انگار اجازه میدید بدنتون خودش رو در ابرهای احساس، فشار، سوزش، دما، حرکت و هر چیزی که حس میکنید حل کنه.
طوری که انگار میگذارید حستون به عنوان یک نقش و نگار انرژی، خودش رو رها کنه. شما صاحب این لحظه هستید. زمانی که آینده از راه میرسه، این لحظه خواهد بود و هر فکر دیگری، خود به خود به سادگی ناپدید میشود.