یک مکان عمومی از نوع دوم یا سوم پیدا کنید که حداقل چند نفر رو روبروتون ببینید.
جایی برای نشستن با فاصله پیدا کنید و بتشینیذ.
بدنتونو ریلکس کنید و چند نفس عمیق بکشید.
.
.
میخوایم عمدا ادمها رو قضاوت کنیم.
بیاید از ظاهرشون شروع کنیم. قضاوت شما چیه؟
آدمهای زشت، زیبا، چاق، لاغر، متناسب، پیر، جوون، خوش لباس، بد لباس و یا هرچیزی که به ذهنتون می رسه. راحت باشید وجلوی قضاوتتونو نگیرید.
.
.
.
حالا رفتاراشونو قضاوتکنید. بداخلاق، عبوس، خوش اخلاق، بذله گو، افسرده، دمق، پر انرژی یا هرچی که دلتون میخواد.
.
.
.
هر قضاوتی که شما انجام میدید از این فاصله ای که نشیتید و فقط و فقط در ذهن شما معنی داره.
.
.
اگر کمی جلو برید و روبروی یکیشون بنشینید و کمی باهاش صحبت کنید قضاوت هاتون تغییر میکنه.
آدم مهربونیه، خشنه، عصبانیه، جدیه، شوخه و خیلی چیزای دیگه که ممکنه به دذهنتون برسه.
.
.
.
حالا اگه کمی سوال بپرسید بسته به عینک قضاوتیکه به چشمتونه قضاوت های دیگه میکنید. راجبه لحنش، لحجش، شهرش، امحله زندگیش، ماه تولدش، شغلش ، تحصیلاتش و کلی چیز دیگه که هیچ ربطی به واقعیت اون فرد نداره.
.
.
اگه بعضی وقتا سخته براتون آدمای دیگه یا حتی خودتونو دوست داشته باشیم دلیلش همینقضاوتهای پوچیه که میکنیم.
.
.
.
حالا اگه همه این حرفو کنار بگذارید و توی سکوت عمیقا توی چشم یکی از این آدمها چه غریبه چه آشنا برای چند دقیقه نگاه کنید متوجهچیزی دیگهای میشید.
.
ممکنه احساساتتون جریحه دار بشه یا خجالت بکشید متوجه میشید یه موجود دیگه دقیقا مثل شما فقط با ظاهری کمی تفاوت اونجا نشسته.
.
.
.
.
.
.
حالا اگه کمی عمیق تر نگاه کنید دیگه ظاهر هم ناپدید میشه و احساس میکنید دارید به واقعیت خودتون نگاه میکنید.
.
.
واقعیتی که فراموششکردیم.
.
.
واگه بازهم عمیق تر نگاهکنید، چشمها و خودتونو هرچیزی که میبینید هم ناپدید میشه و تنها چیزی کهمیمونه حقیقت مطلق و زیبای شما و تمام آدمها وموجوداتی که اونجا هستند. نه تنها موجودات زنده بلکه هرچیزی که وجود داره نمودی از این حقیقت زیبای ابدیه. شما اسمشو هرچی دوست دارید بگذارید و ازش لذت ببرید.
لطفا برای چند لحظه چشماتونو ببندید و عمیق به این فضای وصف ناپذیر آگاهی که حقیقت هرچیزیه نگاهکنید.