برای خیلی از ما، فقر به معنی نداری هستش ،ولی اینجا ما میخوایم مفهوم فقر و ثروت رو کمی عمیقتر بررسی کنیم.
فقر به معنی عدم وجود چیزی هستش . میتونیم با نیاز هم مترادفش کنیم.
بنابراین فقیر کسی نیست که ندارد، بلکه کسی است که نیاز دارد.
نیاز رو من اینطور تعریف میکنم: فاصلهای است بین آن چیزی که هم اکنون تجربه میکنم با آنچه که میخواهم تجربه کنم.
از نظر من، کسی فقیر نیست که درآمد کافی و مال و اموال ندارد، بلکه کسی است که بین آنچه دارد با آنچه که ندارد فاصلهی زیادی رو میبیند. این فاصله لزوماً فیزیکی نیست، میتونه فقط در ذهن ما باشه.
اگر فردی ۱ میلیون تومان پول در حسابش داشته باشد و براش همین کافی باشه و فرد دیگری یک میلیارد تومان در حسابش داشته باشد و نیازش ۱۰۰ میلیارد تومان باشه برای خرید چیزی یا تجربهی چیزی، فرد اول فقیرتر هستش یا فرد دوم؟
نیاز، همانطور که گفتم، فاصلهای است بین خود الانمون با تصویری از چیزی که میخواهیم داشته باشیم یا تجربه کنیم.
حالا کسی که از چند نفر در زندگیش به میزان معقولی توجه میگیره، مثل خانواده یا دوستان و حتی انسانهای غریبه و آشنایی که به شکل روزمره ملاقات میکنه، و کسی که وقت زیادی رو در شبکههای اجتماعی میگذرونه به امید اینکه لایک و توجه بیشتری بگیره، هم شامل همین تئوری فقر میشه.
فقر علمی و فرهنگی هم شامل همین تعریف میشه . اگر شما نیازی رو برای یادگیری در خودتون و دیگران میبینید و این با آنچه تاکنون فراگرفتهاید فاصلهی زیادی داره، اسمش رو فقر علمی یا فقر فرهنگی میگذاریم. نکته اینجاست که ما معمولاً این کلمات رو برای دیگران استفاده میکنیم. کمتر پیش میآید بگیم من فقر فرهنگی دارم.
ولی آیا به این فکر کردهایم که اون فرد نیازی رو برای یادگیری ندیده، بلکه این نیاز رو ما داریم در ذهنمان خلق میکنیم و برچسب فقر فرهنگی میزنیم.
هیچ انسانی نمیتونه تمامی دانشها و مهارتها رو یکجا داشته باشد. بنابراین اگر شما از جهاتی دارای دانش و مهارت نسبی بیشتری باشید، قطعاً از وجوه دیگر دانش و مهارت کمتری خواهید داشت.
اگر فردی حتی سواد ابتدایی خوندن و نوشتن رو نداشته باشه و اصلاً به اون نیازی هم نداشته باشه در زندگیش و از آنچه که دارد احساس رضایت و شادمانی کنه و با خودش و دیگرانی که با اون در ارتباطند در صلح و آرامش باشه، این فرد نه فقر علمی داره و نه فقر فرهنگی، بلکه ثروتمند و آزاده.
از همراهی شما سپاسگزارم.