از شما میخواهم انسان موفق یا فرد دلخواهی که میخواهید باشید را در ذهنتان تجسم کنیم.
هر چیزی که دوست دارید و برای رسیدن به آن حاضرید تلاش کنید. چه از لحاظ ظاهری، چه از لحاظ مالی، چه جایگاه اجتماعی، چه از لحاظ رفتاری و اخلاقی و توانمندیهای ذهنی.
این تصویر از کجا وارد ذهن شما شده است؟
جواب من این است: دیگرانی مثل خانواده، جامعه و دوستان، شبکههای اجتماعی و تجربهی زیستهی شخصی من این تصویر را در ذهن من ایجاد کردهاند.
به خیلیهامان گفته شده که آدم موفق آدمی است که تحصیل کند، در کار و درس از بقیه بهتر باشد. بهتر بودن یعنی چه؟ یعنی نمرات بالاتری کسب کند، پول بیشتری دربیاورد، فعالیتهای متعددی انجام دهد و غیره.
برای یک نفر دیگر شهرت یا ملاکهای ظاهری ممکن است ارزش باشد و موفقیت را در آن راستا ببیند.
و در نظامهای ایدئولوژیک معمولاً توسط خیر و شر و گناه و صواب، تصاویر دیگری از موفقیت و انسان بهتر ساخته میشود.
اینها همه یعنی رقابت و مقایسه با دیگرانی که احتمالاً همین جملات با کمی تفاوت به آنها گفته شده یا اصلاً وجود خارجی ندارند.
ما نه تنها داریم مدام خودمان را با دیگران مقایسه میکنیم، بلکه تصویر یک انسان فرضی در ذهنمان ایجاد کردهایم، گفتهاند این فردی است که تو باید بشوی. و ما مدام در طول زندگی داریم با یک متر فرضی خودمان را با آنها مقایسه میکنیم.
ما به خاطر حرکت در این مسیرها مدام پاداش گرفتهایم و برعکس، با مقاومت و عدم پذیرش یا تلاش نکردن تنبیه شدهایم. مورد پذیرش و تمجید قرار گرفتن از سوی دیگران و انواع و اقسام پاداشهای مادی و غیرمادی یا حتی وعده پاداش و تنبیه در آینده.
ما بدون مهارت هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم، بدون مهارت حرف زدن نمیتوانیم یک کلمه حرف بزنیم. بدون مهارت رابطه نمیتوانیم رابطه برقرار کنیم، اگر هم بکنیم شبیه کسی میشویم که ساز زدن بلد نیست و فقط تصادفی نتها را میزند.
ما برای زندگی به مهارت نیاز داریم، حتی کاری که همین الان داریم میکنیم مهارت فکر کردن و سوال پرسیدن و عمیق شدن است. نکته اینجاست که باید ببینید که این مهارتی که دارید یاد میگیرید آیا باز هم دارد توسط یک نظام فکری و ارزشی به شما دیکته میشود و آیا کسب کردن یک مهارت آیا شما را انسان بهتری میکند؟
انسان میتواند تجربه کسب کند، مهارت کسب کند ولی حتی دانش و تجربه و مهارت هم متر ندارد که اندازهگیریاش کنیم. یک بُعد ندارد که در آن جهت پیش برویم و بگوییم الان من بهتر شدم یا بهتر از بقیه هستم.
مثلاً اگر شما مهارت صحبت کردن به یک زبان جدید را یاد بگیرید میتوانید با آدمهای جدید و متفاوتی ارتباط برقرار کنید، دوست و همصحبت پیدا کنید یا راحتتر سفر کنید و از پس خودتان بر بیایید ولی این زبان جدید شما را آدم بهتر و موفقتری نمیکند. این زبان جدید باعث رشد و شکوفایی شما نمیشود، فقط به شما یک مهارت اضافه شده و این مهارت برایتان فرصت و شاید هم تحدیدهای جدید به وجود میآورد.
در انتها این نکته را هم اضافه میکنم که حتی اگر یک فلسفه کاملاً جدید بر پایه ارزشها و علایقتان هم بسازید، آن هم تحت تأثیر عقاید و فلسفه و حضور دیگرانی است که ما را مدام قضاوت و تأیید میکنند.
حتی یک تجربه عرفانی عمیق هم با اینکه میتواند به شکل قابل توجهی ما را آگاه کند، با این حال همین آگاهی هم در فضای دانستهها و شعور ما اتفاق میافتد. برای همین عرفای مختلف تعبیرشان و روشهایشان متفاوت است. چون تجربهی زیسته و دانششان متفاوت است، بنابراین زبان توصیف آنچه که تجربه کردهاند هم در همان حد آموختهها و تجربههای زیستهشان خواهد بود.