اگر اپیزود قبل رو گوش نکردید، حتما برگردید و اول اپیزود یادگیری و انتخاب رو گوش بدید چون این مطلب در ادامهی اون هست.
در این اپیزود هم قراره صحبتهایی بشه که شاید برخلاف عقاید، دانستهها یا طرز تفکر شما باشه. پیشنهاد میکنم با صبر و ذهن باز و بدون تعصب گوش بدید و از شنیدن عقیدهی مخالف و متفاوت عصبانی و ناراحت نشید. اگر دوستش نداشتید هم کاملا طبیعیه، میتوانید نادیده بگیرید.
تمام موجودات زنده از جمله ما انسانها روزانه کارهایی رو انجام میدیم به قصد و هدف مشخصی.
و ذهن قضاوتگر و ایگوی ما مدام تمام این کارها رو قضاوت میکنه و برچسب میزنه.
کار خوب و بد. خیر و ناپسند. مفید و مضر. مهربان و ظالم، بخشنده و خسیس و الی آخر.
ولی حقیقت اینه که «همهی موجودات این کارها رو با نیتی خیر انجام میدهند.»
علفهای هرزی که پای گل و گیاه خانگیتان روییدهاند قصدشان نابود کردن گیاه شما و صدمه به حضرت عالی نیست. گیاه هرز هم ما اسمش را گذاشتهایم! اون گیاه اسم داره و چون برای ما مفید نیست دلیلی نداره که بهش بگیم هرز.
شیری که حمله میکنه و آهویی رو شکار میکنه هم نیت بدی نداره.
یا اگر ما از سوسک و پشه خوشمان نمیآید دلیلی بر این نیست که اونها زشت و کریه و مضرند و گاو حیوان مفیدی است، اسب حیوان نجیبی است و سگ وفادار و مهربان است.
این برچسبها را ما زدهایم، ما انسانهای خودخواه با ایگوی بزرگ نه تنها اینها را دستهبندی کردهایم، خودمان هم دستهبندی کردهایم.
من و خانوادهام و گروه سیاسیام و محلهام و دوستانم و کشور و کسانی که همعقیدهی مناند همه خوبند، بقیه خارج از این، بد هستند!
ما خیریم، بقیه شر.
ما بخشنده و مهربانیم، بقیه ظالم.
اینها همش خودخواهی ایگوی ماست.
این چیزها را میخواهم بگویم که با این زاویه نگاه هم آشنا شویم، اینطوری کمتر حرص میخوریم. اینطوری همش به خودمان حق نمیدهیم. اینطوری خودمان برتر نمیدانیم. اینطوری کمتر قضاوت میکنیم و برچسب نمیزنیم.
هرچی بیشتر از زوایای دیگر به هر عقیده یا رفتاری نگاه کنیم نه تنها منعطفتر میشویم، بلکه راحتتر آدمها را میتوانیم دوست داشته باشیم.
وقتی برچسب میزنیم و گروهبندی میکنیم دیگر نمیتوانیم آن گروه را دوست داشته باشیم چون از گروه افراد دوستداشتنیمان داریم حذفشان میکنیم.
همین الان خیلیها از شنیدن همین اپیزود ممکن است ناراحت یا عصبانی شوند، یه سری هم خوششان میآید. این معنیاش این نیست که من قصد بدی داشتم که آنها دارند میرنجند یا عصبانی میشوند، نه من قصدم خیر است فقط به مذاق یه سری خوش میآید، به مذاق یه سری خوش نمیآید.
هیتلر بد بوده و کلی آدم کشته و کلی جنایت کرده توی دنیا.
تا حالا از خودتان پرسیدهاید چرا کشته؟
هدفش هدف خیرخواهانه بوده، برای من و شما نه، برای مردم خودش. ولی راهش را غلط انتخاب کرده.
بگذریم از بیماریهای روانی که قبلا هم در اپیزود انتخاب توضیح دادم.
همین الان آلمانیها نمیخواهند اسمش را بشنوند. ولی همان موقع برای خیلیها بت بوده.
از این مثالها زیاد است بروید خودتان فکر کنید.
هر جنبشی برای یه عده خوب است برای یه عده بد.
آن فردی که تجاوز میکند، دزدی میکند و جنایت میکند اگر بیماری روانی ندارد، ایگو و خودخواهیاش دارد بهش فرمان میده که این کارها را بکند، و از نظر او همین کافی است. و این کار را از روی خیرخواهی انجام میدهد! خیرخواهی برای کی؟ برای خودش!
هرچی بیشتر یک فرد خودخواهتر و ناآگاهتر باشد، رفتارش برای کسانی که آگاهتر هستند و دیگرخواهترند آزاردهندهتر میشود.
آن آدمی که به بچه تجاوز میکند بیمار است. نقص یا نارسایی مغزی یا ذهنی دارد.
خیلیها از ترس کارهایی میکنند که برای دیگرانی که از ترس آنها خبر ندارند قابل درک نیست.
همان کسانی که توی جنگ از کشورشان مدال افتخار گرفتهاند و اسطوره شدهاند، از سمت دیگر قاتل همسران و اعضای خانوادهی مردم کشور دیگری هستند. مهم هم نیست توی جنگ مقصر کی بوده، یک دولت یک اشتباهی میکند، یکی دیگر جواب میدهد و این به مردن هزاران نفر ختم میشود.
فکر میکنید این فقط تو قصه است که کسانی که عملیات انتحاری میکنند و کلی آدم را میکشند هدفشان نجات بشریت و حوریهای بهشتی است؟! نه واقعا قصه نیست. آن بچه از وقتی چشمش را باز کرده قبل از مامان تشنهام مرگ بر فلان را یاد گرفته، یه جای دیگری از دنیا هم مرگ بر بهمان را بهشان یاد میدهند.
اینکه از همان موقع تا بزرگسالیاش چقدر خشونت دیده و توی چه شرایطی بزرگ شده ما حتی تصورش را هم نمیتوانیم بکنیم.
اینی که میبینیم نتیجهاش است.
مسیر 9: قصد و نیت
شاید پیش خودتان فکر کنید که ما هرگز مثل آنها رفتار نمیکنیم.
همین من و شمایی که ریلکس نشستهایم و مدیتیشن میکنیم، وقتی جان خودمان و عزیزانمان تهدید شود میتوانیم آدم بکشیم.
میگویید این فرق دارد، بحث تهدید جان و دفاع فرق دارد. این هم باز توجیه ذهنمان است. همیشه میگوید ما فرق داریم. ما خوبیم.
یک سوال، تا حالا چند تا موجود زنده را از زندگی حذف کردهاید؟
پشهها و سوسکها و علفهای هرز را فاکتور نگیرید.
قصد بدی داشتید از کشتنشان؟ جانتان در خطر بوده یا فقط روی مختان بودند چون کثیف و زشت هستند در نظر شما یا نیششان را دوست نداشتید!
کی گفته جان پشه از جان گاو با ارزشتر است؟
برای نظام هستی جان انسان و پشه هم تفاوتی ندارد.
دلیلی که شما یک پشه را کشتید برای خودتان قابل درک است و واضح است.
اگر هنوز از شنیدن بعضی مسائل که برای خیلیها طبیعی است منزجر میشویم و نمیتوانیم درک کنیم که آدمها میتوانند متفاوت باشند این هم از خودخواهی ایگوی ماست. همه نباید مثل ما فکر کنند و زندگی کنند.
همهی ما دارای یک ایگوی خودخواه هستیم، فقط میزانش با شرایط زندگیمان و آموزشی که از بچگی دیدهایم و خودسازی که در بزرگسالی انجام دادهایم متفاوت است.
اگر ذهنتان مدام دارد توجیه میآورد که نه، تو فرق داری، تو آدم خوبی هستی، تو هیچ کار بدی انجام ندادهای یا اگر انجام دادهای از روی خیرخواهی بوده.
این دقیقا همان جملههایی است که در ذهن همهمان از جمله کسانی که فجایع تاریخ را رقم زدهاند میگشته.
مفصل باید دربارهی تعصب و توجیه هم بعداً حرف بزنیم.
از شما میخواهم در نظر بگیرید که هر چیز یک وجه خوب دارد و یک وجه بد. میزانی خوبی و بدی برای هر کس و هر گروهی متفاوت است. بهترین کار دنیا را هم در نظر بگیرید به ضرر یک عده تمام میشود.
بیایم فقط برای چند روز تمرین کنیم تنفر را کنار بگذاریم، تنفر از خودمان، از دیگران، از جامعه، از کشورها و مردم دیگر، از گروههای سیاسی و مذهبی و حتی جنایتکاران و تروریستها. نمیگویم عاشقشان باشید، ولی نیازی نیست تنفر هم داشته باشید و آرزوی مرگ و نابودی کنید و در نظر بگیرید که کار درست از زاویه دید آنها متفاوت است. و اینکه چیزی که آنها را جنایتکار، ظالم، بیرحم یا متجاوز کرده عشق نیست بلکه ترس و تنفر است.
به این خوب فکر کنید.
کتابی که در این اپیزود معرفی میکنم کتاب «واقعیت» نوشتهی هانس روسلینگ است، به فارسی هم ترجمه شده و نسخهی صوتی و دیجیتالش هم موجود است. در پادکست بیپلاس هم خلاصه شده، لینکش را برایتان گذاشتهایم.
این کتاب ما را با واقعیتهایی آشنا میکند که ما حتی فکرش را نمیکنیم و نشان میدهد که چقدر تبلیغات و شبکههای اجتماعی به صورت هوشمندانه اطلاعات غلط به ما میدهند.
به امید آگاهی